بهلول
🌤🌤🌤
شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به سُخره بگیرد
به بهلول گفت:هیچ شباهتی بین من و تو هست؟
بهلول گفت:البته که هست
مرد ثروتمند گفت:چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟بگو
بهلول جواب داد:
دو چیز ما شبیه یکدیگر است،
یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است
و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است ...
🌤🌤🌤
روزی هارون الرشید به بهلول خطاب کرد : آیا می خواهی خلیفه باشی؟
بهلول گفت: دوست ندارم.
هارون گفت : چرا؟
بهلول پاسخ داد: برای اینکه من به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده ام ولی خلیفه تا به حال فوت دو بهلول را ندیده است.
🌤🌤🌤
می گویند شیری درجنگل مریض بود. روباهی نزد او رفت و به او گفت: شفای سلطان در این است که یک گور خر شکار کنی و من با روده گور خر شما را مداوا می کنم . شیر گور خری را شکار کرد و شکم آن را پاره کرد. روباه مکار با روده گور خر، شیر را محکم بست. خورشید که بالا آمد، در اثر گرما روده خشک می شد و به شیر فشار می آمد و نعره می کشید . موشی نزد شیر رفت و گفت: من می توانم ترا نجات دهم .
او شروع به خوردن روده کرد. شیر آزاد شد ،ولی از آن جنگل فرار کرد.
اهالی جنگل علت را پرسیدند.
شیر گفت: در جایی که روباه ببندد و موش باز کند، جای ماندن نیست!!
🌤🌤🌤
دو سوره در قرآن، با کلمه "ويل" شروع شده؛
"ويل" يکي از شديد ترين تهديد هاي قرآن است،
و آن دو آيه اينها هستند:
۞ويل للمطففين۞
وای بر کم فروشان ...
۞ويل لکل همزه لمزه۞
وای بر عيبجويان طعنه زننده ...
اولی در مورد مال مردم؛
و دومی در مورد آبروی مردم ...
"مراقب هر دو باشيم"
🌤🌤🌤
شخصی از ملانصرالدین پرسید مسلمان به چه کسی میتوان گفت؟
فرمود: مسلمان کسی است که مردم از شر دست و زبان او در امان باشند.
آن شخص گفت: والله کور شوم اگر تا بحال چنین مسلمانی دیده باشم...
🌤🌤🌤
آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند؛ اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیب هایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند...
#علی_شریعتی
🌤🌤🌤
اغلب آدمها همیشه همینطورند
اگر کسی را پذیرفتند ،
همه عیوبش را حسن میبینند !
و کوچکترین انتقادی بر شخصِ
مورد پسند ایشان وارد نیست !
و اگر از کسی نفرت پیدا کردند ،
از همه خصلتهای نیکوی او
چشم پوشی میکنند !
و عیوب او را بزرگ مینمایانند .
در هیچ موردی حد وسط ندارند .
#جرج_اورول
📚 روزهای برمه
🌤🌤🌤
درویش و پادشاه
پادشاهی، درویشی را به زندان انداخت.
نیمه شب خواب دید که بی گناه است، پس او را آزاد کرد.
پادشاه گفت حاجتی بخواه.
درویش گفت وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار می کند تا مرا از بند رها کنی، نامردی است که از دیگری حاجت بخواهم..
🌤🌤🌤
ملا نصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و درخواستش را گفت.
قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافطی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده
ملا به فرستاده قاضی جواب داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزهی عسل است
🌤🌤🌤
بی ارزشترین نوع افتخار؛
افتخار به داشتن ویژگیهایی است
که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد
مثل چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگي و خیلی چیزهای دیگر....
از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید..
مثل: انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و .....
آدمی را آدميت لازم است
عود را گر بو نباشد هيزم است...