طايفه تا حسين شاهي

طايفه تاحسين شاهي و ايل طيبي

دشت آزادی جاورده

نام آنکه وجودم زوجودش به وجود آمده است

چرا مینویسم؟

مینویسم تا هویتم گم نشود.

تا بدانند تکنولوژی مدرن صله رحم را در هم درید وهمچنان بی وقفه در حال حرکت است دید و بازدیدها را کم کرده است به گونه ای که زندگی را آنچنان دشوار کرده است که خانواده هایمان حتی سالانه یک بار توفیق ملاقات همدیگر را ندارند وفرزندانمان از دیدار یکدیگر محروم مانده اند وحتی در پاره ای از موارد همدیگر را نمی شناسند،وچه سخت است تصورش برای آیندگانمان.

مینویسم از اینکه صمیمیت از بین رفته،محبت تظاهر میکند ونزاع برادرانه دامن گیر شده است،افسردگی روز به روز بیشتر میشود،زندگی گروهی جای خود را به زندگی فردی داده است.

مینویسم تا بخوانند و بدانند زندگی صمیمیت است،با هم زیستن است،با هم خندیدن است نه به هم خندیدن.

می نویسم تا فاصله ایجاد شده ناشی از سبک زندگی را به نوعی جبران کنم .

آری می نویسم تا فرزند برادر زاده ام را به فرزندم بشناسانم.

تقدیم به نیاکانمان،حالمان وآیندگانمان

يکي از طايفه هاي شجاع ايل طيبي است که در سال 1307در مقابل حمله بويراحمد جا نانه مقاومت کرده اند حدود 70نفر از آنها را کشته اند و آنها مجبور به عقب نشيني کرده اند
اين طايفه منسجم ومحکم ساختار طايفه اي خود را حفظ کرد به همين دليل خوانين نمي توانسته اند به آنها ظلم کنند بعداز سال 1307به علي مرادخان خراج نمي داده اند تا اينکه در سال 1315فتح اله خان را آورده اند و ايشان هم خراج نمي داده
اند و در کل هدفشان از آوردن فتح اله خان اين بود که از زير سلطه علي مرادخان بيرون بيايند زیرا به علت ندادن خراج به علیمراد خان جنگ سختی بینشان رخ داد و مرحوم کل شاهین در این جنگ زخمی شد

روایتی از زبان نادر بدرقه نوه مرحوم قاید حیدر
وقتی که بویراحمدیها به قله دار سر ورکش ( درخت بلوط بزرگ) رسیده اند آنجا سنگر زده اندو مهتر( توشمال) آهنگ حماسی می نواخت و تفنگچینی از جاورده با تفنگ ساز مهتررا هدف قرار داد و تیر مهتر را کشت وهمین امر موجب شکست آنها شد وروی تپه دار سرورکش هنوز آثار سنگهایی که سنگر درست کرده اند موجود است
ولی در همین جنگ قاید حیدر وتعدادی دیگر از طایفه تا حسین شاهی کشته شده اند

اين طايفه چند تفنگچي مشهور داشت که به علت عدم اطلاع کامل از بردن نام آنها معذور هستم

در رابطه با پیدایش ایل طیبی داستان شایستۀ تأملی از بزرگان ایل نقل است که با توجه به آدرس‌هایی که می‌دهد به نظر ما به واقعیت نزدیک تر است و آن این است که: و آن از این قرار است کۀ کی از رؤسای «بهاروَند» از ایل بختیاری به نام «بایوجمال/بایوجمان»(؟) بر سر ریاست از ایل قهر می‌کند و به منطقۀ سردسیری «لیراوها» می‌رود و زمستان را آنجا می‌ماند. در هنگامی که عشایر لیراوی بر می‌گردند بعد از گذشت زمستان او را نزد امیر می‌برند. امیر خواهری داشت که او را به عقدش در می‌آورد. از این ازدواج پسری به دنیا می‌آید که نام او را «لیراو» می‌گذارند. لیراو با دختر امیر که دائی او می‌باشد ازدواج می‌کند. از این ازدواج پسری به دنیا می‌آید که نام او را عالی می‌گذارند. از عالی چهار پسر به نام‌های «طیّب » (ایل طیّبی)، «بهمن» (ایل بهمئی)، «یوسف» (طایفهٔ یوسفی ) و «خدر » (طایفهٔ اولاد ) هستند که «اولاد»ها در اطراف جایزان و بهبهان ساکن می‌باشند..[۱]
بنابراین طیّبی‌ها از پدر، بهاروند(بختیاری) و از مادر لیراوی می‌باشند

سرگذشت خوانين طيبي سردسير

شهبازخان چون فوت شدجانشین اودربخش سردسیری ایل طیبی به فتح اله خان برادرش رسید.میگویند مردی دلیروشجاع بوده وتحت توطئه ای ازطرف خداکرم خان بویراحمدی ورستم خان دشمن زیاری کشته شد.

کلانتری بعدازفتح اله خان به برادرش محمدعلی خان رسیدوپس ازمرگ وی توسط جان محمدخان طیبی به سه شاخه سردسیری،گرمسیری وزیرکوهی تقسیم شد.بافوت محمدعلی خان،مهرعلی خان کلانتربخش سردسیری شد.اماچندی نگذشت که مهرعلی خان وپسرش سیاوش دریک اختلاف کوچک برسربستن چندکوره گچ جهت تعمیرقلعه خان بدست پسران ملاقشمشم کشته میشوند وکلانتری به علیمرادخان رسید.

علیمرادخان ریاست ایل رابرعهده گرفت وی که مردی شجاع ونترس بودوبااختلافی که با برادرش علیرضاخان درخصوص کلانتری داشت ونتیجه این دشمنی منجربه کشته شدن علیرضاخان ودوپسرجوانش یداله واسفندیاربه دست داراب پسر علیمرادخان وطرفدارنش شد.باتوجه به خویشاوندی این دو برادرطوایف بویراحمد،طیبی،دشمن زیاری وبهمئی به هواداری این دو گروه پرداختند.قرابتی که بویراحمدیهاباعلیرضاخان داشت منجربه غارت بویراحمدیهابه طایفه تاحسین شاهی شدکه درگیری سختی میان این دوگروه شد ومنجربه کشته شدن 70نفرازبویراحمدیهاشد.واموال بغارت رفته پس گرفته شد.این حادثه که درسال1307شمسی بوقوع پیوست ودربحبوحه قدرت خوانین بویراحمدی بودتضعیف روحیه بزرگی محسوب میشد.علیمرادخان ودوفرزندش وچندتن ازکدخدایان (ازقبیل پدرقاید یداله پاسدار)همراهانش دراواخرحکومت احمدشاه درخصوص قتل برادرش توسط مامورین دولت به زندان اهوازمنتقل شدندکه بعلت نامناسب بودن زندان ووجودبیماریهای فراوان علیمرادخان وفرزندش دهراب خان فوت شدند.

این کشمکش تاسال1315ادامه داشت تااینکه سرهنگ جهانبانی سمت حکومت نظامی بهبهان وکهگیلویه راداشت.چون این ایل طیبی سردسیری براثرجنگهای داخلی بسیارفرسوده شدوسران ایل طیبی گرمسیری برانان حکومت میکردند.جغرافیای این ایل باحضورسرهنگ میان فرزندان علیمرادخان وعلی رضاخان ومهرعلی خان به سه بخش تقسیم شد.

قلعه رئیسی درتصرف مصطفی خان فرزندعلیمرادخان

قلعه جلودرتصرف یوسف خان وقایدنوراله فرزندان علیرضا خان

قلعه جاورده درتصرف فتح اله خان ازاولادمهرعلی خان ومحمدعلی خان

ا

ایل جاکی مادر ایل ایلات کهگیلویه و بویراحمد
همه ایلات کهگیلویه و بویراحمد بازماندهای ایلی بزرگ بنام جاکی بودند. ایل جاکی با توجه به افزایش جمعیت و رشد و تکامل به مرور زمان دچارتحول شد و به طوایف فعلی بویراحمدی - طیبی - بهمئی - دشمن زیاری - چرام - باوی - نویی - یوسفی و ممسنی تقسیم گردید که هرکدام بخشی از قلمرو استان را شامل می شود.
این ایل بدو شعبه ٔ بزرگ چهار بنیچه و لیراوی منقسم می‌شوند: اول چهار بنیچه که نیز مشتمل بر چهار قسمت است: بویراحمدی، چرام، دشمن زیاری، نوئی. دوم لیراوی، که مشتمل بر دو قسمت است: لیراوی دشت، لیراوی کوهی (کوی لیراوی) که این دومی نیز بچهار ایل قسمت گشته: بهمئی شیرعلی، طیبی، یوسفی، شهروئی.

جاکی، یکی از ایلات بزرگ گروه لر شیعه مذهب کهگیلویه که به دو دستۀ لیراوی و چهار بنیچه منشعب می‌شدند. امروزه دیگر نامی از ایل جاکی و شاخه‌های آن در میان نیست و هر یک از ایلات و طوایف وابسته به آن به طور مستقل در استان کهگیلویه و بویراحمد پراکنده‌اند (‌فسایی، 2/1478؛ امان‌اللٰهی، 204-205؛ EI2, V/822؛ دومورنی، 111).

دربارۀ وجه تسمیۀ جاکی اطلاع چندانی در دست نیست. خاستگاه ایل جاکی ظاهراً با خاستگاه بسیاری از گروهها و طوایف لرِ منطقۀ لرستان مشابه بوده است که در سدۀ 7ق/13م از جبل السماق شام (سوریه) مهاجرت کردند و به سرزمین لرستان آمدند (بدلیسی، 47-48؛ EI2، همانجا؛ گاوبه، 124؛ نیز نک‍ : مجیدی، 227). برخی از منابع تاریخی مانند تاریخ گزیده (حمدالله، 541) به گروهها و طوایف مختلف از جمله جاکیها که در سدۀ 7ق و در زمان حکومت هزار اسب (625-646 ق/1228-1248م) از شام به ایران کوچیدند و در سرزمین لر بزرگ سکونت گزیدند، آشکارا اشاره ‌کرده‌اند (نک‍ : گاوبه، نیز EI2، همانجاها). مینورسکی به استناد برخی منابع تاریخی احتمال می‌دهد که در زمان حکومت صلاح‌الدین ایوبی (563-589 ق/ 1168-1193م)، چون لرها از زبردستی و چالاکی در رزم و جنگاوری برخوردار بودند، لذا بیم شورش آنها در سرزمین شام موجب وحشت صلاح‌الدین شد، و از این‌رو به دستور وی شمار فراوانی از آنها به قتل رسیدند و شماری دیگر از ترس جانشان به سرزمین لرستان کوچیدند (EI2، همانجا).
تقسیم‌بندی ایلی و پراکندگی جغرافیایی: ایل جاکی اتحادی از ایلات و طوایف بویراحمد، چرام، دشمن زیاری، نویی، لیراوی، بهمئی، شیرالی (شیرعالی: شیر علی)، یوسفی و تیبی (طیبی) بود که در دو دستۀ چهار بنیچه و لیراوی متشکل شده بودند (ایوانف، 125؛ ‌فسایی، 2/1479؛ نیز نک‍ : باور، 86). بنیچه عبارت بود از ارزیابی و برآورد مالیاتی دسته جمعی مؤدیان مالیاتی در ایلات و طوایف که براساس ابواب جمعی هر ایل و طایفه و ساکنان یک ده و پس از یک کاسه کردن مالیات، آن را به صاحب بنیچه (کسی که مجاز به وصول مالیات بنیچه بود) می‌پرداختند (لمتن، 773؛ صفی‌نژاد، عشایر...، 172). از این‌رو در زمان صفویه برخی ایلات و طوایف بزرگ ایل جاکی برای پرداخت یکجای مالیات با یکدیگر متحد شدند (فسایی، همانجا)؛ در نتیجه، 4 ایل بویراحمد، چرام، دشمن زیاری و نویی که با هم یکجا مالیات می‌پرداختند، تحت عنوان چهار بنیچه نامیده شدند و دیگر ایلات و طوایف جاکی (بهمئی، شیرالی، یوسفی و طیبی) نیز شاخۀ لیراوی را شکل دادند (همانجا؛ باور، 86-87؛ برای تقسیم‌بندی بزرگ ایل جاکی به شاخه‌های چهار بنیچه و لیراوی و ایلات و طوایف، نک‍ : امان‌اللٰهی، 205؛ نیز نمودار).

قلمرو ایلات شاخۀ چهار بنیچه، مناطق وسیعی از سرزمین کهگیلویه را دربر می‌گرفت و هر ناحیه از آن به نام یکی از ایلات چهار بنیچه شهرت داشت (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ هر یک از ایلات بویراحمدی، نک‍ : ه‍ د، چرام، دشمن زیاری و نویی). قلمرو این ایلات مناطقی از ناحیۀ تل خسروی، بلاد شاپور، رون و نواحی شمال و شمال شرق بهبهان را در استان کهگیلویه و بویراحمد دربر می‌گیرد (برای اطلاع از قلمرو هر یک از ایلات استان کهگیلویه و بویراحمد، نک‍ : صفی‌نژاد، اطلس...، 69 ، نقشه).
نقشۀ قلمرو ایلات استان کهگیلویه و بویراحمد، مقیاس: 000‘000‘1:1 (صفی‌نژاد، همانجا) ایل لیراوی نیز براساس پراکندگی در مناطق سردسیر و گرمسیر کهگیلویه به دو شاخۀ لیراوی دشت و لیراوی کوه تقسیم شده‌اند. لیراویهای ساکن دشت، زودتر از دیگر گروههای ایلی سرزمین کهگیلویه کوچندگی را رها کردند و در روستاها و مناطق حومۀ بهبهان، زیدون ناحیۀ لیراوی دشت، کوه مره، دهدشت و دیگر نقاط سکونت گزیدند (فسایی، 2/1492-1496).
سرزمین لیراوی دشت در 1295ق از کهگیلویه جدا شد و به استان بوشهر پیوست (غفاری، 10). لیراویهای کوه که به 4 ایل بهمئی، شیرالی (شیرعلی)، طیبی و یوسفی تقسیم می‌شوند، در مناطقی از نواحی رون، شمال و شمال شرقی بهبهان و بلاد شاپور ــ که به منطقۀ لیراوی کـوه معروف است ــ پراکنده‌اند. در 1256ق شیرالیها و یوسفیها منطقۀ لیراوی را رها ساختند و به رامهرمز، شوشتر و دیگر مناطق استان خوزستان مهاجرت کردند؛ اما در 1282ق یوسفیها دوباره به این منطقه بازگشتند و به ایل بهمئی پیوستند (فسایی، 2/1491-1492؛ باور، 135؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ ایل بهمئی و خاستگاه قومـی ـ جغرافیایی آن، نک‍ : ه‍ د، 13/222 بب‍ ‌). با پیوستن لیراوی دشت به استان بوشهر، ایلات و طوایف لیراوی کوه نیز مستقل شدند و دیگر امروز نامی از شاخۀ لیراوی ایل جاکی در میان نیست (غفاری، همانجا).
جمعیت و معیشت: در 1347ش، شمار جمعیت کلی ایلات بازمانده از شاخۀ چهار بنیچه (بویراحمدی، چرام و دشمن زیاری) را 225،23 خانوار، و شمار کل جمعیت برخی ایلات شاخۀ لیراوی مانند بهمئی و طیبی را 989،11 خانوار تخمین زده‌اند (جمعیت...، 7).
معیشت مردم ایلات و طوایف تشکیل دهندۀ ایل جاکی درگذشته و امروز برپایۀ اقتصاد شبانی و کشاورزی استوار بوده است. پرورش گاو و گاومیش، استر و خر، بز و گوسفند، تهیۀ پشم و بافته‌های مویین و تهیه و تولید فراورده‌های لبنی، زراعت گندم و جو، برنج، کنجد، پنبه، صیفی‌کاری و باغداری از جمله مهم‌ترین اشتغالات ایلیاتیهای شاخۀ چهار بنیچه بوده است (نک‍ : ه‍ د، 13/49؛ فسایی، 2/1488، 1495). به‌جز کشاورزی و دامپروری، دست بافتهایی چون سیاه چادر، ریسمان، قالی، گبه و خورجین که از دست بافتهای زنان ایلیاتی است، از جمله مهم‌ترین صنایع دستی مردم برخی ایلات و طوایف دستۀ لیراوی به شمار می‌رود (برای نمونه، نک‍ : ه‍ د، بهمئی).

+

طيبي ها
در رابطه با پیدایش ایل طیّبی داستان شایسته ی است و آن از این قرار است که یکی از رؤسای «بهاروَند» از ایل بختیاری به نام «بایوجمال/بایوجمان»(؟) بر سر ریاست از ایل قهر می‌کند و به منطقه ی سردسیری «لیراوها» می‌رود و زمستان را آنجا می‌ماند. در هنگامی که عشایر لیراوی بر می‌گردند بعد از گذشت زمستان او را نزد امیر می‌برند. امیر خواهری داشت که او را به عقدش در می‌آورد. از این ازدواج پسری به دنیا می‌آید که نام او را «لیراو» می‌گذارند. لیراو با دختر امیر که دائی او می‌باشد ازدواج می‌کند. از این ازدواج پسری به دنیا می‌آید که نام او را عالی می‌گذارند. از عالی چهار پسر به نام های «طیّب» (ایل طیّبی)، «بهمن» (ایل بهمئی)، «یوسف» (طایفه‌ی یوسفی) و «خدر» (طایفه‌ی اولاد) هستند که «اولاد»ها در اطراف جایزان و بهبهان ساکن می‌باشند. (سعیدیان، 1375: 794)
بنابراین طیّبی ها از پدر، بهاروند(بختیاری) و از مادر لیراوی می‌باشند. مطلبی که در میان خودِ طیّبی ها مشهور نیست اما در میان اعراب لیراوی خوزستان بسیار مشهور و همه‌گیر است. برای نمونه هنوز بزرگان عشیره ی لیراوی، طیّبی ها را برادران خود می‌دانند و به عنوان دوست بسیار نزدیک به آنان می‌نگرند.
بر اساس این تحقیقات از طیّب سه پسر به نام های (عالی، ناصر و تاج الدین) پدید آمد که اجداد طایفه «عالی طیّب» (عالی پسر طیّب) و «ناصر طیّب» که اجداد طایفه های (روتلخی و تاملکی و گیوه چرمی) می باشد و «تاج الدین طیّب» که شاخه های بعدی آن طایفه های (تارضایی، تاویسی، تاحسین شاهی، تاعین‌علی، تامحولی/: تا محمیدی و....) می‌باشد. (مجیدی، 1358: صص 418 ـ 426 )

در فارسنامه ی ناصری آمده است:

و باید دانست که نواحی کهگیلویه را بر دو قسمت نموده اند:

قسمت مشرقی و شمالی آن را که وسیع تر و بیشتر آن کوهستان است «کهگیلویه» و «پشتکوه» گویند و قسمت جنوبی و مغربی آن «زیرکوه» و «بهبهان».

و پشتکوه در اصل سه ناحیه بود:

ناحیه ی بلاد شاپور[دهدشت کنونی]، ناحیه ی تل خسروی، ناحیه ی رون.

و زیرکوه 5 ناحیه بود:

1ـ ناحیه ی باشت[basht]

2ـ ناحیه ی حومه‌ی ارجان[ارگان: argan، arjan]

3ـ ناحیه ی زیدون[zeydoon]

4ـ ناحیه ی سرکوه[sarkooh]

5ـ ناحیه ی لیراوی [liravi]

(فسایی،2: 1469)http://tajtayyeb.blogfa.com/1392/03/2 به نقل از وبلاگ

+

ایل بزرگ طیبی
ایل بزرگ طیبی
بنام خداوندی که لر افرید

دلش را از اندوه پرآفرید
طیبی ایل پرجمعیتی است با ۵۰۰ هزارنفر جمعیت. قلمرو این ایل بخش
وسیعی از استان کهگیلویه و بویراحمد شامل شهرستان های کهگیلویه

(دهدشت)- شهرستان لنده - و شهر قلعه ریسی و سوق - منطقه رود

تلخی - تشان و امیدیه و آقاجاری -بهبهان- بندر امام خمینی -

ماهشهر........ همه شهرستان بهبهان و استان بوشهر و بخش‌هایی از

استان‌ اصفهان و استان‌ فارس می‌باشد. این ایل دارای ۵۶ طایفه پرجمعیت می‌باشد.

ایل طیبی‌از نسل عالی بن بایوجمان یعنی نیای مشترک ایل یوسفی و

بهمئی‌ها هستند. از طیب فرزند عالی چندین پسر متولد شد که فرزندان

ارشد و بزرگ او به اسامی عالی، ناصر و تاج الدین که اجدادطایفه‌های

عالی طیب یا عالی بن طیب و ناصر طیب (طایفه‌های روتلخی و تاملکی و

گیوه چرمی) و تاج الدین طیب و فرزندان کوچکتر که اجداد طوایف کراییُُ-

تارضائی، تاویسی، تاحسین شاهی، تاعین علی، تاممولی ، غندی ُ -

قنبری - سلیمان شهرویی - بصره ای -تامرادی و ........ می‌باشد. این ایل از

زمان افشاریه تا زندیه رشد یافته‌است.

نمادها در یار یار ایل طیبی

از گروه غربي زبان هاي ايراني و بازمانده ي زبان فارسي ميانه بود، و در برگيرنده ي همه ي گويش هاي لري است که در مناطق جغرافيايي مختلفي از جمله کهگيلويه و بويراحمد ، چهارمحال بختياري و ايلات وعشاير استان کهگيلويه وبويراحمد تقريبا داراي گويش هاي واحدي مي باشند و هرچند در مورد پاره اي از لغات تفاوت هاي گويشي ديده مي شود اما تفاوت کلامي آنها بيشتر به لهجه ي هر ايل برمي گردد.يکي ازاقسام شعر لري "ياريار" مي باشد که در کنار گونه هاي ديگرآن مثل داي (دي) بلال ، دايني دايني، مندعلي شيرعلي مردون، هشکله، هاي گلمي هاي گل،لالايي، شروه(شربه) و...شکوه خاصي به فولکور مردم لرزبان اين خطّه داده است. اهّمّيت ياريار به
اندازه اي است که شايد به جرأت مي توان ادعا کرد؛ کمترمردمي در ميان ايلات وعشايراستان پيدامي شودکه با داشتن سلامت عقلي ، دست کم يک بار ذوق خودرا دراين زمينه نيازموده ولذّت ترنم « ياريار» را نچشيده باشد. درون مايه ي اصلي ياريارها اغلب عاشقانه است که با آوازي حزين خوانده مي شوند و حکايت گر درد جدايي ازيار، خانواده ، بستگان وهمچنين آرزوي دوران خوش وصال مي باشند. ياريارها در مقوله ي ادبيات غنايي جاي مي گيرند وبا تفاوت هاي مختصري درلهجه وگاهي با تغييرات اندکي درلغات، ميان ايلات مختلف استان را ***وجه تمسيه ياريار به دليل تکرار کلمه ي"يار" در آغازو ميان و پايان اشعاربوده که از ويژگي هاي برجسته ي آواز ياريار مي باشد. ياريارها تک بيت ها ي جداگانه اي هستند ودر هرکدام، نماد يا نمادهاي خاصّي از زندگي قوم لرديده مي شود.اين نمادها غالبا برگرفته از محيط،

جانداران، پديده ها و ضروريات زندگي عشايري بوده که با حيات اين مردم گره خورده و بخشي از وجود عاطفي آنان گرديده است. نمادهايي چون: تفنگ، اسب، زين، پازن، قوچ کوهي، کبک، بلبل ، شاهين، چويل، ميخک،مهلو،برف و باران و.....

تفنگ واسب:

تاخِيالِت ايِگِرِم ،بوره ايِکنُم زين چي فرهادايروُنِمِش وَسي قصرِشيرين

"هروقت به يادت مي افتم،اسبم رازين مي کنم ومثل فرهادبه سوي قصرشيرين حرکت مي کنم."

اسبِمَ زين بُکنين، بِدينشِ ودَسَمُ وَريسُم پاپاکُنُم سي طي کوِگ مَسُم

"اسبم را زين کنيد ولگامش رابه من بدهيد،مي خواهم خدمت يار شرفياب شوم."

اَخُدا کِردمُ طَلَب سه چيه و حَلالي اَسبِ خوب، تفنگ زنا وگُلِ قد شلالي

"ازخدا سه آرزوي حلال دارم، اسبي رهوار، تفنگي خوش دست و نشانه زن و دلبري قدبلند وخوش اندام."

کَوگَلِ سينه ي قَله ي رِهِين وعَمَارَت کوِگ رشته ي مِنِشو، ايلَ دا وَغارَت

"کبک هاي اطراف قلعه، دورعمارت جمع شده اندو کبک خوش خط وخالي درميان آنها ایل رابه غارت داد."

کبک: مجاز از دلبرزيبا

کوگِ مَس مَمَسَني، شاهينُم زنَنِده خُش و ُبازيَک ايزَِنن سَرِتَنَگِ لِنده

"کبک مستي از منطقه ي ممسني آمده و شاهينم در شکار تيز چنگال است. ميان باز و شاهين برسر شکار کبک برفراز تنگ لنده رقابت ودرگيري است."

گل: مجاز از دلبر ، معشوقه

آو چشمه ي گلوار هَر دَم لَوَريزه مَهلين گُُل سَرِش مَريَ، مهلي تَيم عَزيزه

"چشمه ي گلوار هرلحظه از آب پرو خطرناک است، اجازه ندهيدگل براي آب آوردن آن جا برود، چرا که خيلي اورا دوست دارم."

گُل وَ سيزَن خَياط پازَن***کنِ

خال وَ پَي خال ايزَنه، هَر جا کُر دِلِش خواس

"دلبر وسيله ي سوزن خياط تصوير پازن کوهي را مي کشد و هر جا که نامزادش بگويد پي درپي خال کوبي مي کند."

اِشفُتم يار گِرِدي، خوم منَدير وماتُم تِ بَرف رُ کَمََََري ، مو چَويل پاتُم

"شنيده ام مرا فراموش کردي ويار ديگري انتخاب کرده اي، هنوز منتظر وسرگردانم، تو مثل برف لبه ي کمر هستي و من همانند چويل زير برف."

زُلفِ يارُم کپُکه ، چي ميخک( مِهلو) وَخَو شه شا اياي بادِ شمال که عالَم زير بوشه

"گيسو هاي معشوقه ام مثل خوشه ي ميخک، پر پستوانبوه است و هنگامي که باد شمال مي وزد،بوي معطر آنهمه جا را فرا مي گيرد."

جاهِلي اَمالِمو ، دِندو نِش وَدَردِه منَع دُدَر بِکشُن، مِنِ مال نَگَرده

"يکي ازجوانان ايلمان از غم دختر زيباي ايل، بيمار شده است، دختر را از رفت و آمد در ايل منع کنيد تا درد عاشق آرام شود."

مَينا اِسبيد شيرَکي مَيناشَ دِلوکه کشيده سيرمَي تَري، دِلِمَ کَلو که

"دلبري که پيوسته ميناي سفيد مي پوشد، اين بار مينايش را به شيوه ي خاصي بسته و سرمه ي دلپذير ي به چشمش کشيده و با اين کار مرا ديوانه کرده است."


تبار شناسی ایلات کهگیلویه

سرزمین ایلات کهگیلویه و بویراحمد در شمال و مغرب ممسنى قرار دارد، در این سرزمین، سه گروه بزرگ عشایر 'لُر' به‌نام‌هاى 'جاکی' ، 'باوی' و 'آقاجری' سکونت داشتند. ایل جاکى خود به دو قسمت: 'چهار بُنیچه' و 'لیراوی' تقسیم مى‌شد. چهار بُنیچه، گروه‌هاى بویراحمدی، چرامی، دشمن زیارى و نوئى را در برداشت که در مشرق منطقه زندگى مى‌کردند. طایفه‌هاى مختلف ایل 'نوئی' به‌تدریج در سایر ایلات 'لُر' حل شدند و امروز از موجودیت ایلى آنها خبرى نیست.

لیراوى شامل لیراوى کوه و لیراوى دشت بود که در غرب منطقه به‌سر مى‌برند. امروز ایلات بهمئی، و طیبى در قلمرو لیراوى‌ها سکونت دارند. اکنون طوایفى که برجاى مانده‌اند عبارت است از: بویراحمد (عُلیا و سُفلى و گرمسیر)، چرام، بابوئی، دشمن زیارى و طیبى و بهمئی، که بیشتر آنها در منطقه کهگیلویه به‌صورت کوچ‌نشینى و نیمه کوچ‌نشینى به حیات خود ادامه مى‌دهند .(ت فیروزان ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران، ایلات و عشایر، آگاه، ۱۳۶۲ ص ۳۳ تا ۱۸.)
+

شعر حماسی
شعر فارسی از جنگ قلعه علا در وصف خدا کرم خان
از جنگ سال ۱۳۱۵خداکرم خان بهمئی با دولت پهلوی اول اشعاری توسط ملای مکتب داری به نام کربلایی محمد علی رفیعی کرایی سروده است که قسمتی از آن اشعار این گونه است :
کنون بشنوید از نبرد علا زکردار مردان خان طلا

به شون بچه اردو چه شد تار و مار زهنگ نظامی بر آمد دمار

بغلتید به خون امنیه چهل سوار نظام و سیاره نمودند فرار

کشید جنگ بر سوی دشت علا بخواست جنگجویان خود خان طلا

بگفتا به پيش است جنگي دگر به مردي ببايست بنديم كمر

كنون كوفت بايد سر مارا تباه كرد سرهنگ و سردار را

نبايد كه بدهيم به دشمن امان به غفلت نبخشيم بر او توان

كه دشمن به ما هر گهي يافت دست به يك حمله بر ما بيارد شكست

كنون كه بر او شده كار تنگ توانائيش سست گشته به جنگ

نبايد كه گرديم در جنگ سست به فن نبرد اين بود نادرست

آيا شير مردان و جنگ آوران دليران و كند آوران ويلان

به جنگ و ستيزيم اينك به شاه كه شاه دارد افزون قوا و سپاه

چه فرمان دهد او سپاهي گران زهر سوي بدين خاك گردد روان

دليران جنگي هزاران هزار نمايند با ما همه كار زار

يلان ، شير مردان دشمن شكن بكف جان نهيم و بپوشيم كفن

كه روز نبرد است و هنگام جنگ نماند به دوران زما نام ننگ

بماند نبردي زما يادگار شود پاس در دفتر روزگار

فرستيم كاظم رود در علا علائي كه گرديد دام بلا

رود پيش سرهنگ و گويد چنين كه با ما كند زين سپس جنگ و كين

چه گرديد سرهنگ به او دوست يار به دوستي به سرهنگ بر آريم دمار

كشد چون يلي زود سرهنگ را از آن پس بگيريم ما هنگ را

كمر بست كاظم برفت در علا به هنگ اندرون شد به نام خدا

به همراه پور يل شهندر گو تيز تك زهره ي شير در

به كرنش دو در پيش سرهنگ نشست دو داشتند هر يك قمه اي به دست

چو سرگرم بودند در گفتگو براهيم ناگاه گرفتش گلو

دو مرد دلاور بر او تاختند كفن بهر او بسترش ساختند

چه شد كشته سرهنگ اندر خفا شليك تفنگان بشد بر هوا

كه زين پس بود دوره ي خان طلا نماند ز دشمن كس اندر علا

ازآن سوي چون خان بيافت آگهي كه بنمود سرهنگ جان را تهي

شتابان بيارست يك انجمن بخواست زود مردان دشمن شكن

بدانها بگفتا يلان دلير دگر باره پيش آمده جنگ شير

بمردي دگر باره تازان شويد براين رزمگه جنگ سازان شويد

چه شيري بتازيد بر دشمنان كه امروز باشد نبرد يلان

بمردي همه جنگ آراستند تفنگ و فشنگها زخان خواستند

بداد خان بر آنان تفنگ و فشنگ روان گشت مردان جنگي به جنگ

چه گل محمد و گويي ، نامدار وليخون و كهيار دشمن شكار

مجيد و نجف و پور ريحان شير مراد خون و هادي يلان دلير

چه جعفر ، چه كاظم چه شير فرض الله كه بر تير بالون بزد در هوا

علي يار و محمد و قنبر علي كه كس همچو آنان نبيند يلي

شكستند و كشتند شيران مست ستون نظامي به يكجا شكست

تن دشمنان جمله آمد به تب ستون گشته تسليم به يك روز

آشنایی با طایفه عالی طیب ایل طیبی
بیوگرافی تیرهای عالی طیب




تیرهای عالی طیب از نوادگان عالی پسر طیب (طیب برادر بهمن و یوسف اجدادادایلات بهمئی و یوسفی )می باشد .

فرزندان عالی عبارتند: از محمد سعید بزرگ(پسربزرگ عالی و جد تیرهای کی صادق -کی محمد حسین - شکر علی -ملا عسکر )- محمد امین جد تیره محمدمینی - کی فضل الله - کی ملک جد تیره با ملکی -نذر جد تیره تانذری- رضا جد تیره تا رضایی

روستاهای محل سکونت :

-اولاد محمد سعید بزرگ :

1-کی صادق : کون اسفید - چلی - لارب

2-محمد حسین : پاطاوه- چاهن

3-شکر علی : برمول - قیام

4-ملا عسکر : کون اسفید - کمال آباد

-محمد امین :جد تیرهای محمدمینی

محل سکونت : کتج - سرسوره - دول حوزا

-فضل الله: جد طایفه تافرزلی

محل سکونت :دم تنگچ اهن

-کی ملک: جد طایفه با ملکی

محل سکونت : گرک

-نذر: جد طایفه تانذری

محل سکونت :قیام

-رضا: جدتیره تارضایی

محل سکونت : چهاراه علی طیب - چاروسا - لیر سوق

می باشند .

به حکم ارشدیت فرزندان برادر بزرگ یعنی اولاد محمد سعید بزرگ(صادق- محمدحسین-شکرعلی- ملاعسکر). کدخداهای طایفه عالی طیب وپسرعموی های خود شدند

از تمام بزرگان و نخبگان ایل طیبی می خواهم که اطلاعات طایفه خود را جهت درج در این وبلاگ برای ما بفرستند و همچنین اگر هم اطلاعات تاریخی در مورد تاریخ سیاسی و اجتماعی .... طوایف ایل طیبی و تاریخ ایل دارند ما را یاری نمایند .

همچنین براداران لر ما در ایلات دیگر مانند بویراحمد - دشمن زیاری - چرام - بهمئی - باوی - ممسنی - بختیاری ... می توانند سوابق و تاریخچه ایل خود را جهت درج در این وبلاگ برای ما بفرستند

1-درزمان کریم خان زندخوانین بهمئی نسبت به حاکم بهبهان که انتسابی کریم خان زندبوداختلاف نظریاتی داشتند وزیربار خواسته های نامعقول ایشان(حاکم) نرفتند، ملامحمدعلی کرایی جده بزرگ کربلایی احمدمجیدی کرایی که کلانترقدرتمند ایل کرایی طیبی بود،حاکم بهبهان (جعفرخان)ملامحمدعلی کرایی رامامورمی نمایدکه به خوانین وکلانتران بهمئی که نسبت به حاکم خصومتی داشتنداطمینان دهدکه درصورت دست کشیدن ازمخالفت باحکومت نزدحاکم بروند وبخشیده شوند . باتوجه معروفیت وروابط قوم وخویشی ملامحمدعلی کرایی باخوانین بهمئی وجایگاه ویژه ایشان دربین حکومتی هاخوانین بهمئی به همراه ملامحمدعلی کرایی نزدحاکم میروندوحاکم فورادستور قتل آنهاراصادرمیکندوهمگی درکمال ناباوری ملامحمدعلی کشته می شوند.ملامحمدعلی کرایی که ازاین عمل حاکم حیرت زده میشودبه حاکم امان نمیدهدودرهمان درالحکومه جعفرخان رامیکشدوازبهبهان خارج وبه منطقه طیبی بازمیگردد وبیرق مخالفت را باحکومت زندعلم میکند.پس ازاگاهی کریم خان زند فورادستورقتل وغارت ایل کرایی راصادر مینمایدوملامحمدعلی دردارلحکومه بهبهان اعدام میشودوشاخه های مختلف کرایی به نقاط مختلف ازقبیل رودتلخ بهمئی علاء الدینی ،رامهرمززیدون بهبهان وحوالی نورابادممسنی و......پراکنده میشوند.

ملا صدرا

.ملاصدرا کیست؟
یک عارف؟
یک روشنفکر دینی؟

بهتر است فرازهایی از زندگیش را مرور کنیم ببینیم به چه نتیجه ای می رسیم

او 440 سال پیش قد علم کرد.
در زمان صفویه ظهور کرد.
شاگرد میرداماد و شیخ بهایی بود
او را مرتد اعلام کردند و کمر به قتلش بستند.
چون نتوانستند عقایدش را با استدلال محکوم کنند،
تبعيدش کردندتا فوت کرد.

چرا بعد از 440 سال نمی توانند نادیده اش بگیرند؟
از ایرانی ها صدها نفر(از جمله علامه طباطبایی) و از خارجی ها ده ها نفر (از جمله هانری کوربن) او را به شدت ستوده اند.

چرا اینقدر از مطرح شدن عقایدش هراس وجود داشت و دارد؟
در مورد تئوری حرکت جوهری و اسفار اربعه او هزاران صفحه نگاشته شد ولی هیچکس به کنه مطلب پی نبرد.
قضیه خیلی پیچیده شد.
یکی از مطالبش را بخوانیم:
 خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان؛ اما بقدر فهم تو کوچک میشود،
بقدر نیاز تو فرود می آید،
بقدر آرزوی تو گسترده میشود،
 و بقدر ایمان تو کارگشا میشود.
به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود،
 و به قدر دل امیدواران گرم میشود.
 یتیمان را پدر می شود و مادر،
بی برادران را برادر میشود،
بی همسران را همسر میشود،
عقیمان را فرزند میشود،
ناامیدان را امید میشود،
گمگشتگان را راه میشود،
در تاریکی ماندگان را نور میشود،
رزمندگان را شمشیر میشود،
پیران را عصا می شود،
و محتاجان به عشق را عشق می شود.

خداوند همه چیز می شود و همه کس را کس، به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل،به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار.
و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا، ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوندچگونه بر سر سفره شما، با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند،
بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد،
 در دکان شما، کفه های ترازویتان را میزان میکند،
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند.

  مگر از زندگی چه میخواهید که در خداییِ خدا یافت نمیشود كه به شیطان پناه میبرید؟
كه در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟

مگر حکمت زیستن را از یاد برده ایدکه انسانیت را پاس نمی دارید؟!

مطلب بالا در 440 سال پیش نوشته شده.
روحش شاد ويادش گرامى وپر رهرو باد🌹

قله هاي بلند ايران

 

فهرست 44 قله یا کوه مرتفع ایران به ترتیب ارتفاع
ردیف
قله
ارتفاع(متر)
رشته کوه
1    
دماوند
5671    البرز مرکزی
2    
علم کوه
4848    البرز مرکزی
3    
سبلان
4811    زاگرس شمالی
4    
تخت سلیمان
4643    البرز مرکزی
5    
لنگری
4510    البرز مرکزی
6    
خرسان
4500    البرز مرکزی
7    
هزار
4465    کوههای مرکزی ایران
8    
گرده کوه
4450    البرز مرکزی
9    
قاش مستان
4409    زاگرس مرکزی
10    
سردشت
4378    البرز مرکزی
11    
خلنو
4375    البرز مرکزی
12    
آزاد کوه
4355    البرز مرکزی
13    
شاه
4351    کوههای مرکزی ایران
14    
چپکرو
4318    البرز مرکزی
15    
پالون گردن
4250    البرز مرکزی
16    
شکرلقاس
4250    البرز مرکزی
17    
پلوار
4233    کوههای مرکزی ایران
18    
زرد کوه
4221    زاگرس مرکزی
19    
خرسرک
4220    البرز مرکزی
20    
گرمابسر
4220    البرز مرکزی
21    
آبند
4187    البرز مرکزی
22    
سه یالان ( سیالان )
4175    البرز مرکزی
23    
اشترانکوه
4150    زاگرس مرکزی
24    
خرتوئک
4150    البرز مرکزی
25    
شاه شهیدان
4150    البرز مرکزی
26    
لوکوره
4150    زاگرس مرکزی
27    
جوپار
4135    کوههای مرکزی ایران
28    
نارچو
4130    البرز مرکزی
29    
سه سنگ
4115    البرز مرکزی
30    
گدارکج اندرکج
4110    کوههای مرکزی ایران
31    
کهاربزرگ
4108    البرز مرکزی
32    
گلچین
4093    کوههای مرکزی ایران
33    
کازینستان
4082    زاگرس مرکزی
34    
قره داغ
4076    البرز مرکزی
35    
طالقان
4056    البرز مرکزی
36    
شیرکوه
4055    کوههای مرکزی ایران
37     
 تفتان
4050     کوههای مرکزی ایران 
38    
حصارچال
4050    البرز مرکزی
39    
کائون
4050    البرز مرکزی
40    
سرمشک
4048    کوههای مرکزی ایران
41    
شاهانکوه
4040    زاگرس مرکزی
42    
میشینه مرگ
4022    البرز مرکزی
43    
دهلا (وروشت)
4008    البرز مرکزی
44    
پیت غار
4000    البرز مرکزی
45    
جانستون
4000    البرز مرکزی
46    
توچال
3962    البرز مرکزی
47    
کرکس
3895    کوههای مرکزی ایران
 

فهرست بلند ترین ارتفاعات اُستان های ایران بر ترتیب ارتفاع
 
ردیف
استان
کوه - قله
ارتفاع (متر)
1    
 مازندران

دماوند
5671
2    
 اردبیل

سبلان
4811
3    
 کرمان  

 کوه هزار  
4465
4    
 کهگیلویه و بویراحمد 

 قاش مستان 
4409
5    
 تهران   

خُلنو  
4375
6    
 چهارمحال و بختیاری 

 زردکوه 
4221
7    
 قزوین  

 سیاهلان 
4175
8    
 لرستان  

اشتران کوه  
4150
9    
 یزد   

 شیرکوه  
4055
10    
 اصفهان  

 شاهانکوه  
4040
11    
 سمنان  

 کوه شاهوار 
3945
12    
 فارس  

 کوه بُل  
3943
13    
 سیستان و بلوچستان 

 تفتان
4050
14    
 گلستان  

 گاوکشان 
3813
15    
 آذربایجان غربی  

 قندیل 
3800
16    
آذربایجانشرقی

سهند  
3707
17    
 خوزستان  

 منار  
3701
18    
 همدان  

 الوند  
3580
19    
 کردستان  

 شاهو  
3390
20    
 کرمانشاه  

 پراو( پرو)  
3357
21    
 زنجان  

 بلقیس 
3332
22    
 مرکزی  

 ولیجیا  
3330
23    
 هرمزگان  

 هماک  
3267
24    
 خراسان رضوی 

 بینالود 
3211
25    
 گیلان  

 بغروداغ  
3197
26    
 قم  

 کوه پلنگ آبی 
3154
27    
 خراسان شمالی 

 کوه شاه جهان 
3032
28    
 خراسان جنوبی    

سیاه کوه
2858
29    
 ایلام   

 کبیرکوه 
2790
30    
 بوشهر  

 کوه خورموج 
1950


ارتفاعات مشترک در مرز استان ها

1 . شاهو ( 3390 ) کردستان – کرمانشاه

2 . قندیل ( 3800 ) آذربایجان غربی – کردستان عراق(اگر قله قندیل را در نظر نگیریم بلندترین قله آذربایجان غربی کوه برده رش ( 3608 متر ) خواهد بود.)

3 . منار ( 3701 ) خوزستان – چهارمحال و بختیاری

4 . بلقیس ( 3332 ) زنجان – آذربایجان غربی

5 . شاهوار ( 3945 ) سمنان – گلستان

6 . سیاهلان ( 4175 ) قزوین – مازندران

7 . پلنگ آبی ( 3154 ) قم – مرکزی

8 . گاوکشان ( 3813 ) گلستان – سمنان

9 . بغروداغ ( 3197 ) گیلان – اردبیل

 

البرز زارعي

البرزي که به عشق  زاگرس سوخت

البرز زارعی جاودانه شد.کوه خامی ؛گواه باش؛ پروانه سوخت...
*البرز زارعی کوهنورد محیط زیست خود را به اتش زد تا محیط زیست را از گسترش اتش که پاکی محیط هموطنانش بود؛مهار و نگذارد محیط زیست انسان ها نابود شود.انسانی که جاودانه تاریخ شد.نام و یاد او در قلوب تک تک انسان های شریف هماره می درخشد و لانه ای با ملودی حزن و تراژدی غم انگیز در پهنه و طول تاریخ می نماید تا بگوید هنوز وجدان های بیداری هست که پروانه وار خود را در راه خدا برای ارامش و  زمینی امن و امان و فرح بخش و حیات پاک عاری از دود و اهن فدا و نثار کند.راقم این سطور با این پروانگان جاودانهء تاریخ تجدید عهد و درودی بیکران می فرستد.بدانند اسودگان و بی خیالان کوی ارامش بدون البرزکوه ها و دماوندها جاویدان و مانا نخواهند بود.زرعی که کاشت همیشه سرسبز و خرم و اراده پولادین و راسخ و سترگ ندای شرافت و کرامت را طنین انداز وجدان های بیدار خواهد ساخت.تبار و اقلیم خاص تو برای نگارنده این نگار و صبای دل افروز روزگار همان بس که ما اشتراک عواطف و احساس پاک منبعث از اگاهی و نور به همراه داریم.به یمن ان از خودگذشتگی این مقال هر چند الکن و ناقص را به عالم اعلام تا وجدان های بیدار و اگاه بدانند که انسانیت انسان نمرده است.شهید گواه و ناظر و مسئول و سبب پاکی و طهارت تاریخ است...*.*

*پروانه ام در سوز نجات خلق سوخت*
*تا بگوید انسانیت نمرده است و لب به جهان دوخت*
*نمرده ای حیات جاوید یافته ای ای شهید*
*مانای روزگاران و جاودانه تاریخ ای سعید*


براستی چرا امثال البرز زارعی را شهید اعلام نمیکنند .البرزی که به ما درس شجاعت واز خود گذشتگی داد البرزی که به خاطر زاگرس جان  داد  کسی که برای نجات درختان بلوط و طبیعت رفت تا امثال ما  بهتر نفس بکشند
البرزي که براي دفاع از آب و خاک اين کشور با آتش جنگيد
بلند آسمان جایگاه بزرگانی است که برای بهتر بودن و بهتر ماندن زمین از خود گذشتند.

شعر از سعيد بهرامي

ناگهان رقصید آتش در تمام زاگرس 
سوخت گچساران و دهدشت و چرام زاگرس
باشت ایلی داشت ایلِ پُرچویلی داشت آه! 
کو غرور باوی و کو احترام زاگرس؟ 
یال اسب آریوبرزن نمی‌پیچد به باد 
ننگ اسکندر سند خورده به نام زاگرس
نقش بسته رد خون بر برف و باران پس چه شد
رد پای کبک‌های خوش‌خرام زاگرس؟
لاشه روی لاشه افتاده میان دره¬ها
کس نمی‌کوبد به طبل انتقام زاگرس
تپه‌ها جزغاله و کوه و کمر جزغاله‌تر
تلخ شد شب‌های تابستان به کام زاگرس «هر چه وَت گُهتم مَره گُهتی نیابو نی‌ترم
نی‌ترم نه! نی‌ترم بوم و ککامه زاگرس» 
قوچ‌ها خاکستر و بادام و بَن خاکسترند
کو بهار سر بلند و بادوام زاگرس؟
کی؟ کجا برنوبه‌کول از ناکجا پا می‌شوند 
ساکنان مهربان و بامرام زاگرس؟ 
عاشقان! دستی بیفشانید و فریادی کنید 
شاعران! شعری بگویید از قیام زاگرس
ای بلوطِ مانده تنها تا ابد در شعله‌ها
تا ابد تنهایی‌ات تکیه‌کلام زاگرس 
بی‌خیالِ ناله‌هایت فیلم می‌گیرند و عکس
لشکر جیره‌خورِ لقمه.حرام زاگرس
باغی از تاول شکفته روی دشت سینه‌ات
پا شو ای اسطوره‌ی گُل‌ها امام زاگرس! 
خنده‌ات زخمی دلت زخمی صدایت زخمی است
التیام زخم‌هایت التیام زاگرس 
باز کن البرز! باز آن چشم‌های ناز را
تا ببینی پرچمت را روی بام زاگرس.

البرز رفت و زاگرس در آتش ماند


بلوط ‌ها برای تو می‌گریند «البرز»!

در عصری که نام اختلاس‌گران، دلقک‌ها، تشنگان شهرت و قدرت و... در فضای مجازی بیش از دیگران تکرار می‌شود، خوشا «البرز» بودن...

 در روزی که همه سرها به طرف رومانی چرخید و خبر مرگ یک قاضی تیتر تمام خبرگزاری‌ها شد، از اصفهان خبر دادند البرز زارعی کوهنورد و فعال محیط ‌زیست در بیمارستان جان باخت. دو مرگ در یک روز. اما این کجا و آن کجا؟

«خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر کن» فقط یک دعای زیر لب نیست که بسیاری اوقات تکرار کرده‌ایم. یک التماس به خالق هستی است. اینکه پروردگارا «عاقبت» ما را در این دنیا آبرومند قرار بده. تجربه می‌گوید برای قضاوت در مورد مرگ‌های چند بعُدی از جنس قاضی منصوری نباید شتاب کرد حتی اگر خود او در صدور حکم شتاب می‌کرد. اما چیزی که امروز در فضای جامعه تکرار می‌شود این است که تا این لحظه عاقبت خوبی نداشت. سرانجامی که هیچ کس آرزویش را ندارد.

برخلاف عاقبت «البرز» که حالا به یک نام و نماد تبدیل شده است، گرچه تن‌اش خاکستر شد و ذره ذره وجودش با خاک وطن گره خورد. 18 روز روی تخت بیمارستان رنج کشید، در اوج جوانی دست از زندگی شست اما مایه مباهات است. خانواده و دوست‌دارانش اشک‌آلود اما با غرور سرشان را بالا می‌گیرند. به احترام یک قهرمان. درست مثل احسان عزیزی، محمد پژوهی، رحمت حکیمی نیا، شریف باجور و امید حسین‌زاده و ...

لقب‌ها برای آنها که جان‌شان را در طبیعت فدا کردند «زندگی» نمی‌شوند و اگر حق انتخاب داشتند «زنده بودن» را حتی در این روزهای دشوار انتخاب می‌کردند اما نام‌شان با افتخار تکرار می‌شود. و هیچ واژه‌ای برای تحسین کسانی مثل البرز کافی نیست. این زمانی است که واژه‌ها لال و تهی از معنا می‌شوند.

در عصری که نام اختلاس‌گران، دلقک‌ها، تشنگان شهرت و قدرت و .. در فضای مجازی بیش از دیگران تکرار می‌شود، خوشا «البرز» بودن. خوشا عاشقان بی‌نشانی که پسران و دختران وفادار این سرزمین رنجور هستند.

البرز زارعی مقدم تا زنده بود نه قلمی برای حکم راندن داشت و نه داغ و درفشی برای سرزنش دیگران، نه پولی از بیت‌المال به جیب خودش ریخت و نه جایی گریخت. اتفاقاً وقتی آتش به جان زاگرس افتاد، نه رمید، نه گُسست. به میان معرکه رفت تا از بلوط‌ ها، از سرزمین مادری و از وطن‌اش دفاع کند. در روزگارِ «به تو چه؟» و «کلاه خودت را بچسب»  چقدر به قهرمان‌هایی مثل او نیاز داریم که پشت شجاعتش پنهان شویم.

او یکی از کوه‌نوردان انجمن کوه‌نوردی زاگرس و از اعضای فعال تشکل زیست‌محیطی سبزگامان کهگیلویه و بویراحمد بود. سهمش از این سرزمین 60 درصد سوختگی شد. هنگام تقلا برای خاموش کردن آتش در مناطق دیل و کوه‌های خامی واقع در ارتفاعات گچساران دچار سوختگی شدید شد. علیرغم انتقال به بیمارستانی در اصفهان و  در حالیکه امیدها برای نجات جانش رو به فزونی بود، عفونت ها امانش را برید و برای همیشه پلک‌های سوخته‌اش را بست. بدون لالایی. بدون قصه.

گفته شد به دلیل اختلاف دو دامدار ساکن در حاشیه کوه خائیز، آتش به جان مراتع و جنگل‌ها این کوه افتاد. اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد، آنها مرتکب قتل نشده‌اند؟ جان بلوط‌ها پیشکش، تن البرزها هم در زاگرس سوخت. خاکستر شد.

البرز رشته کوهی در شمال ایران است و زاگرس رشته کوهی در مرکز. هیچ اسطوره‌ای اینطور دو رشته کوه را به هم گره نزده بود. انگار «البرز زارعی» آفریده شد که با بخشش تن‌اش به شاعرانه‌ترین و دردناک‌ترین شکل ممکن به ما بگوید مراقب «البرز» و «زاگرس» باشید. 

او حالا به خاک سپرده می‌شود و ما چند روزی در شبکه‌های اجتماعی ناله و شیون می‌کنیم. عاشقان طبیعت ایران امیدوارند این فاجعه تلخ، این فداکاری پر درد دستکم خیلی‌ها را از خواب بیدار کند تا راه تکرار را ببندند. به فکر تجهیز امکانات برای جلوگیری از آتش سوزی مجدد یا مهار سریع آن شوند. این طور شاید از باقیمانده تن «البرز» بلوطی بروید. شاید آتش دوباره عاشقان طبیعت ایران را سوگوار نکند.

ما یک عمر بر بیهودگی اشک ریختیم. اشکی نمانده، اما بلوط ‌ها برای تو سیاه پوشیده‌اند «البرز».

 لینک کوتاه: asriran.com/0034xQ

مطالب مرتبط
جایزه ای که در دستانم آتش گرفت
ارسال به تلگرامارسال نظرات
پیشنهادهای روز
بدون ماینر، بیت کوین استخراج کن و پولدار شو !
 
ثبت‌نام بورس در پنج دقیقه با کارگزاری فارابی
 
فرم را پر کنید، ضد درد زانو و کمر مورد تایید بهداشت
 
لک های صورت شما با این روش از بین میرود!! (مشاوره بگیرید)
 
رفع معجزه‌آسای چروک‌های صورت «تضمینی»
 
چگونه تجارت کنیم تا پولدار شویم ؟!
 برچسب ها: البرز زارعی مقدم , زاگرس , آتش سوزی
بازدید از صفحه اول
 ارسال به دوستان
 نسخه چاپی

چند رسانه ای
از سراسر وب

اگه از سیگار کشیدن خسته شدی کلیک کن!


اگه قصد ترک سیگار داری کلیک کن!


داروی گیاهی ضد درد سیاتیک و کمر (ثبت فرم)


اگه میخوای اینجوری پولدار شی کلیک کن!


کبد چرب قاتلی خاموش است، بانصب این اپ درمان شو


به رایگان در جلسه اول دوره جامع دیجیتال مارکتینگ شرکت کن

گلزار: برای مدیر شبکه 3 دست بزنید (فیلم)

رهبرانقلاب: مدارک معادل دانشگاه برای حوزه اشتباه بزرگی بود (فیلم)

استقبال گارد ریاست جمهوری عراق از روحانی (فیلم)

تخلیه روستاهای عبدالخان - خوزستان (عکس)

جاده اهواز - اندیمشک زیر آب رفت (فیلم)

چقدر از باغ‌های تهران از بین رفته است؟ (فیلم)

واکنش هاشمی‌طبا به نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 (فیلم)

قیمت انواع قبرهای بهشت زهرا/ از قبرهای رایگان تا گورهایی میلیونی (فیلم)

بازتاب سفر روحانی به عراق در رسانه های خارجی (فیلم)

گلزار: برای مدیر شبکه 3 دست بزنید (فیلم)

رهبرانقلاب: مدارک معادل دانشگاه برای حوزه اشتباه بزرگی بود (فیلم)

استقبال گارد ریاست جمهوری عراق از روحانی (فیلم)

تخلیه روستاهای عبدالخان - خوزستان (عکس)

جاده اهواز - اندیمشک زیر آب رفت (فیلم)

چقدر از باغ‌های تهران از بین رفته است؟ (فیلم)
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴۵
در انتظار بررسی: ۱۴
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس

۱۱:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
21
پاسخ
 روحش شاد و یادش گرامی.
ایشون هم واقعا شهید باید محسوب بشوند. شهید مدافع طبیعت.
ناشناس

۱۱:۳۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
18
پاسخ
 خوشا «البرز» بودن...!
ناشناس

۱۱:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
11
پاسخ
 خداوند روحش را قرین آمرزش نماید.انشالله
ناشناس

۱۱:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
13
پاسخ
 جای تاسفه واقعا. چه تنها و مظلومانه رفت عزیز دلمان.
ناشناس

۱۱:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
13
پاسخ
 تمام قد تعظیم میکنم
ناشناس

۱۲:۱۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
10
پاسخ
 ردود بر تو احسان عزيز . خدا همه عزيزاني را كه در راه وطن و براي حفظ و آباداني اين مرز و بوم جان خودشان را فدا كرده اند بيامرزد و قرين رحمت خويش قرار دهد .
امیر

۱۲:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
10
پاسخ
 احسنت به نویسنده عزیز.
واقعا حیف است که نام همچنین اسطوره های که از جانشان برای پاسداشت و نگهبانی از آب و خاک ایران سربلند جانشان را فدا میکنند، ناشناخته بماند. نامش و داستان جانفشانی اش باید در کتابها به فرزندانمان آموزش دهیم و بگوییم که اسطوره های ایران چه کسانی هستند.خدا بر همه شهدای ایران عزیز درود و رحمت بفرستد و ما را بیامرزد.
ناشناس

۱۲:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
9
پاسخ
 البرز جان ای برادرم ای عزیزم ما را حلال کن ...
ناشناس

۱۲:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهند.....
پاسخ ها
ناشناس||۱۵:۳۵- ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
 شعر قشنگی بود
ناشناس

۱۲:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 روحش شاد.
ننگ بر اختلاسگران
ایرونی

۱۲:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 خداحافظ ققنوس ،
اسی

۱۳:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
9
پاسخ
 باید اون دوتا دامدار بی فکر تنبیه بشن تا درس عبرت برای سایرین باشه
زهرا

۱۳:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 رسیده ها چه غریبانه و نچیده می افتند...
روحت شاد دلاور قهرمان
ناشناس

۱۳:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 درود بر شما! فوق العاده! احسنت بر این قلم! آنجا که رسانه ها بر سنت روزنامه نگاری، ارزش های خبری را برجسته کرده اند و قاضی منصوری، تیتر نخست شان شده، شما ارزش های انسانی که برتر از هر ارزش خبری است، تیتر و برجسته کرده اید.
وقتی شاعرانگی با عقلانیت در هم می آمیزد، می شود این گونه زیبانگاری درباره مرگ. فقط کاش البرزها این پاسداشت ها را در حیات خویش ببینند و بر صدر نشینند نه در ممات. راستی که فاصله هاست بین البرزها و طبری ها!
اینک دنیای بی نام و نشان ها، عجب جهان اخلاق مداری شده است و جهان نام و نشان داران، شگفتا که دنیای بی اخلاق ها شده است. کاش قطعه نام آوران بی نام و نشان هم داشتیم، نه برای آنها که برای خودمان.
ناشناس

۱۳:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 احسان محمدی قلمت درد مردمه. ناله مردمه. خدا به پدر و مادرت عزت بده که اینطور تربیتت کردن. از هرچی مینویسی آدم لذت میبره.من خوندم وگریه کردم و سبک شدم
ناشناس

۱۳:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 زاگرس هم برایت می گرید البرز
مهناز

۱۳:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
5
پاسخ
 اي كاش اين از دست دادن ها ما رو بيدار كنه و نسبت به طبيعت دلسوزتر كنه
یاردبستانی

۱۳:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
5
پاسخ
 در جامعه ای که ارزشها عوض شوند عوضیها با ارزش می شوند.البرز جان شهادتت مبارک
ناشناس

۱۳:۳۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
5
پاسخ
 خدا بیامرزدش. یادش گرامی و مرام و مسلکش پر رهرو باد
ناشناس

۱۳:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 گفته شد به دلیل اختلاف دو دامدار ساکن در حاشیه کوه خائیز، آتش به جان مراتع و جنگل‌ها این کوه افتاد. اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد، آنها مرتکب قتل نشده‌اند؟ جان بلوط‌ها پیشکش، تن البرزها هم در زاگرس سوخت. خاکستر شد.
مسلماً برخورد قضایی شدید می خواهد.
البرز رشته کوهی در شمال ایران است و زاگرس رشته کوهی در مرکز. هیچ اسطوره‌ای اینطور دو رشته کوه را به هم گره نزده بود. انگار «البرز زارعی» آفریده شد که با بخشش تن‌اش به شاعرانه‌ترین و دردناک‌ترین شکل ممکن به ما بگوید مراقب «البرز» و «زاگرس» باشید.
ایران بی گناه و رنجدیده، خدایا تو خود به دادمان برس.
کاوه

۱۳:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 خوشا از عاشقی مردن
به یادش گریه کردم.
حمید

۱۳:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 روحش شاد و یادش گرامی.
ناشناس

۱۳:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
4
پاسخ
 یاد ونام البرز فقید تا ابد بربلندای قله دنا جاویدان باد .
ناشناس

۱۳:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
3
پاسخ
 چند تن دیگرشان بی جهت زندانی اند. آنها هم اگر آزاد بودند بی مهابا به مهار آتش می رفتند.
فقط حرف، بس کنید!
شما حتی جرات تایید همین نظر را ندارید.
بابک

۱۴:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 روانش شاد یادش گرامی
علی

۱۴:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 روحش شاد... خواستم بگویم دمت گرم البرز ولی دمی برایت نماند. خدایا رحمتت را بر روانش افزون کن
رضا

۱۴:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
10
پاسخ
 بنظرم رویه خوبیه که عصر ایران پیش گرفت،اینکه در میان این همه خبرهای فیک و رنگارنگ که همه روزه هست،سراغ وطن دوستان بی نشان را گرفتن ارزشمنده
اوین

۱۴:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 خوشا زاگرس خوشا زاگرس چنین عاشقانی دارد دلم‌درد گرف و چشمانم همراهی می کنند برا این غیرت و ناموس دوستی
رضا از قزوین

۱۴:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
8
پاسخ
 آقای محمدی سلام
چه زیبا نوشته ای و وصف کرده ای ، کار از کار گذشته و این عزیز رفته ، ولی قلم و بیان شما عزیزان شاید وجدانهای خفته را بیدار کند و شاید دلهای البرزی خسته را جانی دوباره دهد.
حقیقت

۱۴:۳۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
10
پاسخ
 نام نیکت بر قله های سرفراز زاگرس تا ابد ماندگار باد۔《البرز》
ایران زیبا

۱۴:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
7
پاسخ
 روحش شاد
کاش اختلاسگرا نابود بشن و خوبا بمونن
منیژه

۱۴:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
6
پاسخ
 روحش شاد وقرین رحمت الهی.
ناشناس

۱۴:۵۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
3
پاسخ
 سلام و رحمت و مغفرت خداوند بر او باد
البرز شهید زاگرس ، ثمره درختان بلوط شهادتت مبارک
آقای محمدی ضمن تشکر از حضرتعالی به عرض برسانم مناطق زاگرس نشین مدتهاست طعمه آتش سوزی های هدفمند و مغرضانه می شوند این کار دو کشاورز نیست .
چند سالی است که عده ای نانجیب بانیات پلید آتش به جان جنگل ها و مراتع می اندازند کسی هم جلودارشان نیست. هر درخت بلوط نایژه ای برای این سرزمین تفتیده اگر به دادشان نرسیم ما مورد لعن و نفرین گذشتگان و ایندگان خواهیم بود و این وسط مسوولیت شما رسانه ای ها از همه سنگین تر
ناشناس

۱۴:۵۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
3
پاسخ
 بلوط از باارزش ترین جوب ها میباشد که خداوند به وفور در دامنه های زاگرس به ما ایرانیان داده است که متاسفانه قدر آن را نمیدایم . این جوان غیرتمند داوطلبانه و با کمترین امکانات به مبارزه با آتش مهیب رفته و جانش را دراین راه از داده است. روحش شاد
سیما

۱۴:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
3
پاسخ
 مرگی بسیار دلخراش و جانسوز اما با غیرت و سربلندی و غرور روحت تا ابد شاد و یادت تا همیشه جاودان باد البرزِ سرافرازِ زاگرس
ناشناس

۱۵:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
1
پاسخ
 مطلب بسیار بسیار روان و رسا و عاطفی در عین واقعیت دست عوامل کوشا و صدیق عصرایران درد نکنه
مصیب شیرانی

۱۵:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
1
پاسخ
 دلم برای بلوط تنگ می شود.
برای سفیر گلوله هایش و برای آتشش
و برای شعلهای به آسمان کشیده اش
دلم برای کلاهک پیچیده در سرش
و برای استواریش
و برای سخاوتش
که قوت لا یموت لر است.
و برای گرمی اتشش
دلم برای بلوط تنگ می شود
من زاده کوههای بلوط خیز بخت یاریم
برای همین
دلم برای بلوط تنگ می شود
بلوط، به یاد می سپارمت
و نهال تورا به جان و دل به خاک می سپارمش
که انتظار را جوانه امید می زنی
دلم برای بلوط تنگ می شود
ای استوره استواری و نجات
ای بلوط،
برای کودکان زرد کوه و دنا
برای شادی روز گاران ما
برای رفع این غبار لعنتی
برای شادی کودکانه ام بمان
دلم برای بلوط تنگ می شود.
مصیب شیرانی1392( شیدا
ناشناس

۱۵:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
1
پاسخ
 آفرین بر قلم شما. چشمان من هم مثل سایر دوستان پر از اشک شد. چه روزگار پردردی رو داریم میگذرونیم... روحش شاد
ب ب

۱۵:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
1
پاسخ
 وقتی قلم مدیون و مرهون قدرتیان نباشد از جان برمیخیزد و بر روح و روان مینشیند وصد البته حک میشود آفرین بر اینهمه تسلط بر نگارش شیرین فارسی و دست مریضاد جناب مجمدیهای نازنین ...
رضا

۱۵:۱۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
1
پاسخ
 جوان پاک 29 ساله و دوستدار طبیعت روحت شاد
رضا

۱۵:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
2
پاسخ
 احسنت و مرحبا به این قدر شناسی ( روحش شاد و یادش گرامی )
احسان

۱۵:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
2
پاسخ
 همه ما بي تفاوت ها مقصريم 
ناشناس

۱۵:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
0
1
پاسخ
 برادرم البرز. درروزگاری که اوار ِخبرهای زشت وپلید امان نفس کشیدن به ما نمی دهد ,خبر مرگ زیبایت چشمهایمان را باز کرد تا ببینیم تفاوت انسانها را. مرگ تو همانقدر زیبا بود که زندگی ومرگ عده ایی گرگ صفت. ,زشت وپلید .روحت در ارامش ابدی.سفرت به خیر فرزند ِ غیور ِ ایران زمین .بهشت برین جایگاهت