طايفه تا حسين شاهي
طايفه تاحسين شاهي و ايل طيبي
دشت آزادی جاورده
نام آنکه وجودم زوجودش به وجود آمده است
چرا مینویسم؟
مینویسم تا هویتم گم نشود.
تا بدانند تکنولوژی مدرن صله رحم را در هم درید وهمچنان بی وقفه در حال حرکت است دید و بازدیدها را کم کرده است به گونه ای که زندگی را آنچنان دشوار کرده است که خانواده هایمان حتی سالانه یک بار توفیق ملاقات همدیگر را ندارند وفرزندانمان از دیدار یکدیگر محروم مانده اند وحتی در پاره ای از موارد همدیگر را نمی شناسند،وچه سخت است تصورش برای آیندگانمان.
مینویسم از اینکه صمیمیت از بین رفته،محبت تظاهر میکند ونزاع برادرانه دامن گیر شده است،افسردگی روز به روز بیشتر میشود،زندگی گروهی جای خود را به زندگی فردی داده است.
مینویسم تا بخوانند و بدانند زندگی صمیمیت است،با هم زیستن است،با هم خندیدن است نه به هم خندیدن.
می نویسم تا فاصله ایجاد شده ناشی از سبک زندگی را به نوعی جبران کنم .
آری می نویسم تا فرزند برادر زاده ام را به فرزندم بشناسانم.
تقدیم به نیاکانمان،حالمان وآیندگانمان
يکي از طايفه هاي شجاع ايل طيبي است که در سال 1307در مقابل حمله بويراحمد جا نانه مقاومت کرده اند حدود 70نفر از آنها را کشته اند و آنها مجبور به عقب نشيني کرده اند
اين طايفه منسجم ومحکم ساختار طايفه اي خود را حفظ کرد به همين دليل خوانين نمي توانسته اند به آنها ظلم کنند بعداز سال 1307به علي مرادخان خراج نمي داده اند تا اينکه در سال 1315فتح اله خان را آورده اند و ايشان هم خراج نمي داده
اند و در کل هدفشان از آوردن فتح اله خان اين بود که از زير سلطه علي مرادخان بيرون بيايند زیرا به علت ندادن خراج به علیمراد خان جنگ سختی بینشان رخ داد و مرحوم کل شاهین در این جنگ زخمی شد
روایتی از زبان نادر بدرقه نوه مرحوم قاید حیدر
وقتی که بویراحمدیها به قله دار سر ورکش ( درخت بلوط بزرگ) رسیده اند آنجا سنگر زده اندو مهتر( توشمال) آهنگ حماسی می نواخت و تفنگچینی از جاورده با تفنگ ساز مهتررا هدف قرار داد و تیر مهتر را کشت وهمین امر موجب شکست آنها شد وروی تپه دار سرورکش هنوز آثار سنگهایی که سنگر درست کرده اند موجود است
ولی در همین جنگ قاید حیدر وتعدادی دیگر از طایفه تا حسین شاهی کشته شده اند
اين طايفه چند تفنگچي مشهور داشت که به علت عدم اطلاع کامل از بردن نام آنها معذور هستم
در رابطه با پیدایش ایل طیبی داستان شایستۀ تأملی از بزرگان ایل نقل است که با توجه به آدرسهایی که میدهد به نظر ما به واقعیت نزدیک تر است و آن این است که: و آن از این قرار است کۀ کی از رؤسای «بهاروَند» از ایل بختیاری به نام «بایوجمال/بایوجمان»(؟) بر سر ریاست از ایل قهر میکند و به منطقۀ سردسیری «لیراوها» میرود و زمستان را آنجا میماند. در هنگامی که عشایر لیراوی بر میگردند بعد از گذشت زمستان او را نزد امیر میبرند. امیر خواهری داشت که او را به عقدش در میآورد. از این ازدواج پسری به دنیا میآید که نام او را «لیراو» میگذارند. لیراو با دختر امیر که دائی او میباشد ازدواج میکند. از این ازدواج پسری به دنیا میآید که نام او را عالی میگذارند. از عالی چهار پسر به نامهای «طیّب » (ایل طیّبی)، «بهمن» (ایل بهمئی)، «یوسف» (طایفهٔ یوسفی ) و «خدر » (طایفهٔ اولاد ) هستند که «اولاد»ها در اطراف جایزان و بهبهان ساکن میباشند..[۱]
بنابراین طیّبیها از پدر، بهاروند(بختیاری) و از مادر لیراوی میباشند
سرگذشت خوانين طيبي سردسير
شهبازخان چون فوت شدجانشین اودربخش سردسیری ایل طیبی به فتح اله خان برادرش رسید.میگویند مردی دلیروشجاع بوده وتحت توطئه ای ازطرف خداکرم خان بویراحمدی ورستم خان دشمن زیاری کشته شد.
کلانتری بعدازفتح اله خان به برادرش محمدعلی خان رسیدوپس ازمرگ وی توسط جان محمدخان طیبی به سه شاخه سردسیری،گرمسیری وزیرکوهی تقسیم شد.بافوت محمدعلی خان،مهرعلی خان کلانتربخش سردسیری شد.اماچندی نگذشت که مهرعلی خان وپسرش سیاوش دریک اختلاف کوچک برسربستن چندکوره گچ جهت تعمیرقلعه خان بدست پسران ملاقشمشم کشته میشوند وکلانتری به علیمرادخان رسید.
علیمرادخان ریاست ایل رابرعهده گرفت وی که مردی شجاع ونترس بودوبااختلافی که با برادرش علیرضاخان درخصوص کلانتری داشت ونتیجه این دشمنی منجربه کشته شدن علیرضاخان ودوپسرجوانش یداله واسفندیاربه دست داراب پسر علیمرادخان وطرفدارنش شد.باتوجه به خویشاوندی این دو برادرطوایف بویراحمد،طیبی،دشمن زیاری وبهمئی به هواداری این دو گروه پرداختند.قرابتی که بویراحمدیهاباعلیرضاخان داشت منجربه غارت بویراحمدیهابه طایفه تاحسین شاهی شدکه درگیری سختی میان این دوگروه شد ومنجربه کشته شدن 70نفرازبویراحمدیهاشد.واموال بغارت رفته پس گرفته شد.این حادثه که درسال1307شمسی بوقوع پیوست ودربحبوحه قدرت خوانین بویراحمدی بودتضعیف روحیه بزرگی محسوب میشد.علیمرادخان ودوفرزندش وچندتن ازکدخدایان (ازقبیل پدرقاید یداله پاسدار)همراهانش دراواخرحکومت احمدشاه درخصوص قتل برادرش توسط مامورین دولت به زندان اهوازمنتقل شدندکه بعلت نامناسب بودن زندان ووجودبیماریهای فراوان علیمرادخان وفرزندش دهراب خان فوت شدند.
این کشمکش تاسال1315ادامه داشت تااینکه سرهنگ جهانبانی سمت حکومت نظامی بهبهان وکهگیلویه راداشت.چون این ایل طیبی سردسیری براثرجنگهای داخلی بسیارفرسوده شدوسران ایل طیبی گرمسیری برانان حکومت میکردند.جغرافیای این ایل باحضورسرهنگ میان فرزندان علیمرادخان وعلی رضاخان ومهرعلی خان به سه بخش تقسیم شد.
قلعه رئیسی درتصرف مصطفی خان فرزندعلیمرادخان
قلعه جلودرتصرف یوسف خان وقایدنوراله فرزندان علیرضا خان
قلعه جاورده درتصرف فتح اله خان ازاولادمهرعلی خان ومحمدعلی خان
ا
ایل جاکی مادر ایل ایلات کهگیلویه و بویراحمد
همه ایلات کهگیلویه و بویراحمد بازماندهای ایلی بزرگ بنام جاکی بودند. ایل جاکی با توجه به افزایش جمعیت و رشد و تکامل به مرور زمان دچارتحول شد و به طوایف فعلی بویراحمدی - طیبی - بهمئی - دشمن زیاری - چرام - باوی - نویی - یوسفی و ممسنی تقسیم گردید که هرکدام بخشی از قلمرو استان را شامل می شود.
این ایل بدو شعبه ٔ بزرگ چهار بنیچه و لیراوی منقسم میشوند: اول چهار بنیچه که نیز مشتمل بر چهار قسمت است: بویراحمدی، چرام، دشمن زیاری، نوئی. دوم لیراوی، که مشتمل بر دو قسمت است: لیراوی دشت، لیراوی کوهی (کوی لیراوی) که این دومی نیز بچهار ایل قسمت گشته: بهمئی شیرعلی، طیبی، یوسفی، شهروئی.
جاکی، یکی از ایلات بزرگ گروه لر شیعه مذهب کهگیلویه که به دو دستۀ لیراوی و چهار بنیچه منشعب میشدند. امروزه دیگر نامی از ایل جاکی و شاخههای آن در میان نیست و هر یک از ایلات و طوایف وابسته به آن به طور مستقل در استان کهگیلویه و بویراحمد پراکندهاند (فسایی، 2/1478؛ اماناللٰهی، 204-205؛ EI2, V/822؛ دومورنی، 111).
دربارۀ وجه تسمیۀ جاکی اطلاع چندانی در دست نیست. خاستگاه ایل جاکی ظاهراً با خاستگاه بسیاری از گروهها و طوایف لرِ منطقۀ لرستان مشابه بوده است که در سدۀ 7ق/13م از جبل السماق شام (سوریه) مهاجرت کردند و به سرزمین لرستان آمدند (بدلیسی، 47-48؛ EI2، همانجا؛ گاوبه، 124؛ نیز نک : مجیدی، 227). برخی از منابع تاریخی مانند تاریخ گزیده (حمدالله، 541) به گروهها و طوایف مختلف از جمله جاکیها که در سدۀ 7ق و در زمان حکومت هزار اسب (625-646 ق/1228-1248م) از شام به ایران کوچیدند و در سرزمین لر بزرگ سکونت گزیدند، آشکارا اشاره کردهاند (نک : گاوبه، نیز EI2، همانجاها). مینورسکی به استناد برخی منابع تاریخی احتمال میدهد که در زمان حکومت صلاحالدین ایوبی (563-589 ق/ 1168-1193م)، چون لرها از زبردستی و چالاکی در رزم و جنگاوری برخوردار بودند، لذا بیم شورش آنها در سرزمین شام موجب وحشت صلاحالدین شد، و از اینرو به دستور وی شمار فراوانی از آنها به قتل رسیدند و شماری دیگر از ترس جانشان به سرزمین لرستان کوچیدند (EI2، همانجا).
تقسیمبندی ایلی و پراکندگی جغرافیایی: ایل جاکی اتحادی از ایلات و طوایف بویراحمد، چرام، دشمن زیاری، نویی، لیراوی، بهمئی، شیرالی (شیرعالی: شیر علی)، یوسفی و تیبی (طیبی) بود که در دو دستۀ چهار بنیچه و لیراوی متشکل شده بودند (ایوانف، 125؛ فسایی، 2/1479؛ نیز نک : باور، 86). بنیچه عبارت بود از ارزیابی و برآورد مالیاتی دسته جمعی مؤدیان مالیاتی در ایلات و طوایف که براساس ابواب جمعی هر ایل و طایفه و ساکنان یک ده و پس از یک کاسه کردن مالیات، آن را به صاحب بنیچه (کسی که مجاز به وصول مالیات بنیچه بود) میپرداختند (لمتن، 773؛ صفینژاد، عشایر...، 172). از اینرو در زمان صفویه برخی ایلات و طوایف بزرگ ایل جاکی برای پرداخت یکجای مالیات با یکدیگر متحد شدند (فسایی، همانجا)؛ در نتیجه، 4 ایل بویراحمد، چرام، دشمن زیاری و نویی که با هم یکجا مالیات میپرداختند، تحت عنوان چهار بنیچه نامیده شدند و دیگر ایلات و طوایف جاکی (بهمئی، شیرالی، یوسفی و طیبی) نیز شاخۀ لیراوی را شکل دادند (همانجا؛ باور، 86-87؛ برای تقسیمبندی بزرگ ایل جاکی به شاخههای چهار بنیچه و لیراوی و ایلات و طوایف، نک : اماناللٰهی، 205؛ نیز نمودار).
قلمرو ایلات شاخۀ چهار بنیچه، مناطق وسیعی از سرزمین کهگیلویه را دربر میگرفت و هر ناحیه از آن به نام یکی از ایلات چهار بنیچه شهرت داشت (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ هر یک از ایلات بویراحمدی، نک : ه د، چرام، دشمن زیاری و نویی). قلمرو این ایلات مناطقی از ناحیۀ تل خسروی، بلاد شاپور، رون و نواحی شمال و شمال شرق بهبهان را در استان کهگیلویه و بویراحمد دربر میگیرد (برای اطلاع از قلمرو هر یک از ایلات استان کهگیلویه و بویراحمد، نک : صفینژاد، اطلس...، 69 ، نقشه).
نقشۀ قلمرو ایلات استان کهگیلویه و بویراحمد، مقیاس: 000‘000‘1:1 (صفینژاد، همانجا) ایل لیراوی نیز براساس پراکندگی در مناطق سردسیر و گرمسیر کهگیلویه به دو شاخۀ لیراوی دشت و لیراوی کوه تقسیم شدهاند. لیراویهای ساکن دشت، زودتر از دیگر گروههای ایلی سرزمین کهگیلویه کوچندگی را رها کردند و در روستاها و مناطق حومۀ بهبهان، زیدون ناحیۀ لیراوی دشت، کوه مره، دهدشت و دیگر نقاط سکونت گزیدند (فسایی، 2/1492-1496).
سرزمین لیراوی دشت در 1295ق از کهگیلویه جدا شد و به استان بوشهر پیوست (غفاری، 10). لیراویهای کوه که به 4 ایل بهمئی، شیرالی (شیرعلی)، طیبی و یوسفی تقسیم میشوند، در مناطقی از نواحی رون، شمال و شمال شرقی بهبهان و بلاد شاپور ــ که به منطقۀ لیراوی کـوه معروف است ــ پراکندهاند. در 1256ق شیرالیها و یوسفیها منطقۀ لیراوی را رها ساختند و به رامهرمز، شوشتر و دیگر مناطق استان خوزستان مهاجرت کردند؛ اما در 1282ق یوسفیها دوباره به این منطقه بازگشتند و به ایل بهمئی پیوستند (فسایی، 2/1491-1492؛ باور، 135؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ ایل بهمئی و خاستگاه قومـی ـ جغرافیایی آن، نک : ه د، 13/222 بب ). با پیوستن لیراوی دشت به استان بوشهر، ایلات و طوایف لیراوی کوه نیز مستقل شدند و دیگر امروز نامی از شاخۀ لیراوی ایل جاکی در میان نیست (غفاری، همانجا).
جمعیت و معیشت: در 1347ش، شمار جمعیت کلی ایلات بازمانده از شاخۀ چهار بنیچه (بویراحمدی، چرام و دشمن زیاری) را 225،23 خانوار، و شمار کل جمعیت برخی ایلات شاخۀ لیراوی مانند بهمئی و طیبی را 989،11 خانوار تخمین زدهاند (جمعیت...، 7).
معیشت مردم ایلات و طوایف تشکیل دهندۀ ایل جاکی درگذشته و امروز برپایۀ اقتصاد شبانی و کشاورزی استوار بوده است. پرورش گاو و گاومیش، استر و خر، بز و گوسفند، تهیۀ پشم و بافتههای مویین و تهیه و تولید فراوردههای لبنی، زراعت گندم و جو، برنج، کنجد، پنبه، صیفیکاری و باغداری از جمله مهمترین اشتغالات ایلیاتیهای شاخۀ چهار بنیچه بوده است (نک : ه د، 13/49؛ فسایی، 2/1488، 1495). بهجز کشاورزی و دامپروری، دست بافتهایی چون سیاه چادر، ریسمان، قالی، گبه و خورجین که از دست بافتهای زنان ایلیاتی است، از جمله مهمترین صنایع دستی مردم برخی ایلات و طوایف دستۀ لیراوی به شمار میرود (برای نمونه، نک : ه د، بهمئی).
+
طيبي ها
در رابطه با پیدایش ایل طیّبی داستان شایسته ی است و آن از این قرار است که یکی از رؤسای «بهاروَند» از ایل بختیاری به نام «بایوجمال/بایوجمان»(؟) بر سر ریاست از ایل قهر میکند و به منطقه ی سردسیری «لیراوها» میرود و زمستان را آنجا میماند. در هنگامی که عشایر لیراوی بر میگردند بعد از گذشت زمستان او را نزد امیر میبرند. امیر خواهری داشت که او را به عقدش در میآورد. از این ازدواج پسری به دنیا میآید که نام او را «لیراو» میگذارند. لیراو با دختر امیر که دائی او میباشد ازدواج میکند. از این ازدواج پسری به دنیا میآید که نام او را عالی میگذارند. از عالی چهار پسر به نام های «طیّب» (ایل طیّبی)، «بهمن» (ایل بهمئی)، «یوسف» (طایفهی یوسفی) و «خدر» (طایفهی اولاد) هستند که «اولاد»ها در اطراف جایزان و بهبهان ساکن میباشند. (سعیدیان، 1375: 794)
بنابراین طیّبی ها از پدر، بهاروند(بختیاری) و از مادر لیراوی میباشند. مطلبی که در میان خودِ طیّبی ها مشهور نیست اما در میان اعراب لیراوی خوزستان بسیار مشهور و همهگیر است. برای نمونه هنوز بزرگان عشیره ی لیراوی، طیّبی ها را برادران خود میدانند و به عنوان دوست بسیار نزدیک به آنان مینگرند.
بر اساس این تحقیقات از طیّب سه پسر به نام های (عالی، ناصر و تاج الدین) پدید آمد که اجداد طایفه «عالی طیّب» (عالی پسر طیّب) و «ناصر طیّب» که اجداد طایفه های (روتلخی و تاملکی و گیوه چرمی) می باشد و «تاج الدین طیّب» که شاخه های بعدی آن طایفه های (تارضایی، تاویسی، تاحسین شاهی، تاعینعلی، تامحولی/: تا محمیدی و....) میباشد. (مجیدی، 1358: صص 418 ـ 426 )
در فارسنامه ی ناصری آمده است:
و باید دانست که نواحی کهگیلویه را بر دو قسمت نموده اند:
قسمت مشرقی و شمالی آن را که وسیع تر و بیشتر آن کوهستان است «کهگیلویه» و «پشتکوه» گویند و قسمت جنوبی و مغربی آن «زیرکوه» و «بهبهان».
و پشتکوه در اصل سه ناحیه بود:
ناحیه ی بلاد شاپور[دهدشت کنونی]، ناحیه ی تل خسروی، ناحیه ی رون.
و زیرکوه 5 ناحیه بود:
1ـ ناحیه ی باشت[basht]
2ـ ناحیه ی حومهی ارجان[ارگان: argan، arjan]
3ـ ناحیه ی زیدون[zeydoon]
4ـ ناحیه ی سرکوه[sarkooh]
5ـ ناحیه ی لیراوی [liravi]
(فسایی،2: 1469)http://tajtayyeb.blogfa.com/1392/03/2 به نقل از وبلاگ
+
ایل بزرگ طیبی
ایل بزرگ طیبی
بنام خداوندی که لر افرید
دلش را از اندوه پرآفرید
طیبی ایل پرجمعیتی است با ۵۰۰ هزارنفر جمعیت. قلمرو این ایل بخش
وسیعی از استان کهگیلویه و بویراحمد شامل شهرستان های کهگیلویه
(دهدشت)- شهرستان لنده - و شهر قلعه ریسی و سوق - منطقه رود
تلخی - تشان و امیدیه و آقاجاری -بهبهان- بندر امام خمینی -
ماهشهر........ همه شهرستان بهبهان و استان بوشهر و بخشهایی از
استان اصفهان و استان فارس میباشد. این ایل دارای ۵۶ طایفه پرجمعیت میباشد.
ایل طیبیاز نسل عالی بن بایوجمان یعنی نیای مشترک ایل یوسفی و
بهمئیها هستند. از طیب فرزند عالی چندین پسر متولد شد که فرزندان
ارشد و بزرگ او به اسامی عالی، ناصر و تاج الدین که اجدادطایفههای
عالی طیب یا عالی بن طیب و ناصر طیب (طایفههای روتلخی و تاملکی و
گیوه چرمی) و تاج الدین طیب و فرزندان کوچکتر که اجداد طوایف کراییُُ-
تارضائی، تاویسی، تاحسین شاهی، تاعین علی، تاممولی ، غندی ُ -
قنبری - سلیمان شهرویی - بصره ای -تامرادی و ........ میباشد. این ایل از
زمان افشاریه تا زندیه رشد یافتهاست.
نمادها در یار یار ایل طیبی
از گروه غربي زبان هاي ايراني و بازمانده ي زبان فارسي ميانه بود، و در برگيرنده ي همه ي گويش هاي لري است که در مناطق جغرافيايي مختلفي از جمله کهگيلويه و بويراحمد ، چهارمحال بختياري و ايلات وعشاير استان کهگيلويه وبويراحمد تقريبا داراي گويش هاي واحدي مي باشند و هرچند در مورد پاره اي از لغات تفاوت هاي گويشي ديده مي شود اما تفاوت کلامي آنها بيشتر به لهجه ي هر ايل برمي گردد.يکي ازاقسام شعر لري "ياريار" مي باشد که در کنار گونه هاي ديگرآن مثل داي (دي) بلال ، دايني دايني، مندعلي شيرعلي مردون، هشکله، هاي گلمي هاي گل،لالايي، شروه(شربه) و...شکوه خاصي به فولکور مردم لرزبان اين خطّه داده است. اهّمّيت ياريار به
اندازه اي است که شايد به جرأت مي توان ادعا کرد؛ کمترمردمي در ميان ايلات وعشايراستان پيدامي شودکه با داشتن سلامت عقلي ، دست کم يک بار ذوق خودرا دراين زمينه نيازموده ولذّت ترنم « ياريار» را نچشيده باشد. درون مايه ي اصلي ياريارها اغلب عاشقانه است که با آوازي حزين خوانده مي شوند و حکايت گر درد جدايي ازيار، خانواده ، بستگان وهمچنين آرزوي دوران خوش وصال مي باشند. ياريارها در مقوله ي ادبيات غنايي جاي مي گيرند وبا تفاوت هاي مختصري درلهجه وگاهي با تغييرات اندکي درلغات، ميان ايلات مختلف استان را ***وجه تمسيه ياريار به دليل تکرار کلمه ي"يار" در آغازو ميان و پايان اشعاربوده که از ويژگي هاي برجسته ي آواز ياريار مي باشد. ياريارها تک بيت ها ي جداگانه اي هستند ودر هرکدام، نماد يا نمادهاي خاصّي از زندگي قوم لرديده مي شود.اين نمادها غالبا برگرفته از محيط،
جانداران، پديده ها و ضروريات زندگي عشايري بوده که با حيات اين مردم گره خورده و بخشي از وجود عاطفي آنان گرديده است. نمادهايي چون: تفنگ، اسب، زين، پازن، قوچ کوهي، کبک، بلبل ، شاهين، چويل، ميخک،مهلو،برف و باران و.....
تفنگ واسب:
تاخِيالِت ايِگِرِم ،بوره ايِکنُم زين چي فرهادايروُنِمِش وَسي قصرِشيرين
"هروقت به يادت مي افتم،اسبم رازين مي کنم ومثل فرهادبه سوي قصرشيرين حرکت مي کنم."
اسبِمَ زين بُکنين، بِدينشِ ودَسَمُ وَريسُم پاپاکُنُم سي طي کوِگ مَسُم
"اسبم را زين کنيد ولگامش رابه من بدهيد،مي خواهم خدمت يار شرفياب شوم."
اَخُدا کِردمُ طَلَب سه چيه و حَلالي اَسبِ خوب، تفنگ زنا وگُلِ قد شلالي
"ازخدا سه آرزوي حلال دارم، اسبي رهوار، تفنگي خوش دست و نشانه زن و دلبري قدبلند وخوش اندام."
کَوگَلِ سينه ي قَله ي رِهِين وعَمَارَت کوِگ رشته ي مِنِشو، ايلَ دا وَغارَت
"کبک هاي اطراف قلعه، دورعمارت جمع شده اندو کبک خوش خط وخالي درميان آنها ایل رابه غارت داد."
کبک: مجاز از دلبرزيبا
کوگِ مَس مَمَسَني، شاهينُم زنَنِده خُش و ُبازيَک ايزَِنن سَرِتَنَگِ لِنده
"کبک مستي از منطقه ي ممسني آمده و شاهينم در شکار تيز چنگال است. ميان باز و شاهين برسر شکار کبک برفراز تنگ لنده رقابت ودرگيري است."
گل: مجاز از دلبر ، معشوقه
آو چشمه ي گلوار هَر دَم لَوَريزه مَهلين گُُل سَرِش مَريَ، مهلي تَيم عَزيزه
"چشمه ي گلوار هرلحظه از آب پرو خطرناک است، اجازه ندهيدگل براي آب آوردن آن جا برود، چرا که خيلي اورا دوست دارم."
گُل وَ سيزَن خَياط پازَن***کنِ
خال وَ پَي خال ايزَنه، هَر جا کُر دِلِش خواس
"دلبر وسيله ي سوزن خياط تصوير پازن کوهي را مي کشد و هر جا که نامزادش بگويد پي درپي خال کوبي مي کند."
اِشفُتم يار گِرِدي، خوم منَدير وماتُم تِ بَرف رُ کَمََََري ، مو چَويل پاتُم
"شنيده ام مرا فراموش کردي ويار ديگري انتخاب کرده اي، هنوز منتظر وسرگردانم، تو مثل برف لبه ي کمر هستي و من همانند چويل زير برف."
زُلفِ يارُم کپُکه ، چي ميخک( مِهلو) وَخَو شه شا اياي بادِ شمال که عالَم زير بوشه
"گيسو هاي معشوقه ام مثل خوشه ي ميخک، پر پستوانبوه است و هنگامي که باد شمال مي وزد،بوي معطر آنهمه جا را فرا مي گيرد."
جاهِلي اَمالِمو ، دِندو نِش وَدَردِه منَع دُدَر بِکشُن، مِنِ مال نَگَرده
"يکي ازجوانان ايلمان از غم دختر زيباي ايل، بيمار شده است، دختر را از رفت و آمد در ايل منع کنيد تا درد عاشق آرام شود."
مَينا اِسبيد شيرَکي مَيناشَ دِلوکه کشيده سيرمَي تَري، دِلِمَ کَلو که
"دلبري که پيوسته ميناي سفيد مي پوشد، اين بار مينايش را به شيوه ي خاصي بسته و سرمه ي دلپذير ي به چشمش کشيده و با اين کار مرا ديوانه کرده است."
تبار شناسی ایلات کهگیلویه
سرزمین ایلات کهگیلویه و بویراحمد در شمال و مغرب ممسنى قرار دارد، در این سرزمین، سه گروه بزرگ عشایر 'لُر' بهنامهاى 'جاکی' ، 'باوی' و 'آقاجری' سکونت داشتند. ایل جاکى خود به دو قسمت: 'چهار بُنیچه' و 'لیراوی' تقسیم مىشد. چهار بُنیچه، گروههاى بویراحمدی، چرامی، دشمن زیارى و نوئى را در برداشت که در مشرق منطقه زندگى مىکردند. طایفههاى مختلف ایل 'نوئی' بهتدریج در سایر ایلات 'لُر' حل شدند و امروز از موجودیت ایلى آنها خبرى نیست.
لیراوى شامل لیراوى کوه و لیراوى دشت بود که در غرب منطقه بهسر مىبرند. امروز ایلات بهمئی، و طیبى در قلمرو لیراوىها سکونت دارند. اکنون طوایفى که برجاى ماندهاند عبارت است از: بویراحمد (عُلیا و سُفلى و گرمسیر)، چرام، بابوئی، دشمن زیارى و طیبى و بهمئی، که بیشتر آنها در منطقه کهگیلویه بهصورت کوچنشینى و نیمه کوچنشینى به حیات خود ادامه مىدهند .(ت فیروزان ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران، ایلات و عشایر، آگاه، ۱۳۶۲ ص ۳۳ تا ۱۸.)
+
شعر حماسی
شعر فارسی از جنگ قلعه علا در وصف خدا کرم خان
از جنگ سال ۱۳۱۵خداکرم خان بهمئی با دولت پهلوی اول اشعاری توسط ملای مکتب داری به نام کربلایی محمد علی رفیعی کرایی سروده است که قسمتی از آن اشعار این گونه است :
کنون بشنوید از نبرد علا زکردار مردان خان طلا
به شون بچه اردو چه شد تار و مار زهنگ نظامی بر آمد دمار
بغلتید به خون امنیه چهل سوار نظام و سیاره نمودند فرار
کشید جنگ بر سوی دشت علا بخواست جنگجویان خود خان طلا
بگفتا به پيش است جنگي دگر به مردي ببايست بنديم كمر
كنون كوفت بايد سر مارا تباه كرد سرهنگ و سردار را
نبايد كه بدهيم به دشمن امان به غفلت نبخشيم بر او توان
كه دشمن به ما هر گهي يافت دست به يك حمله بر ما بيارد شكست
كنون كه بر او شده كار تنگ توانائيش سست گشته به جنگ
نبايد كه گرديم در جنگ سست به فن نبرد اين بود نادرست
آيا شير مردان و جنگ آوران دليران و كند آوران ويلان
به جنگ و ستيزيم اينك به شاه كه شاه دارد افزون قوا و سپاه
چه فرمان دهد او سپاهي گران زهر سوي بدين خاك گردد روان
دليران جنگي هزاران هزار نمايند با ما همه كار زار
يلان ، شير مردان دشمن شكن بكف جان نهيم و بپوشيم كفن
كه روز نبرد است و هنگام جنگ نماند به دوران زما نام ننگ
بماند نبردي زما يادگار شود پاس در دفتر روزگار
فرستيم كاظم رود در علا علائي كه گرديد دام بلا
رود پيش سرهنگ و گويد چنين كه با ما كند زين سپس جنگ و كين
چه گرديد سرهنگ به او دوست يار به دوستي به سرهنگ بر آريم دمار
كشد چون يلي زود سرهنگ را از آن پس بگيريم ما هنگ را
كمر بست كاظم برفت در علا به هنگ اندرون شد به نام خدا
به همراه پور يل شهندر گو تيز تك زهره ي شير در
به كرنش دو در پيش سرهنگ نشست دو داشتند هر يك قمه اي به دست
چو سرگرم بودند در گفتگو براهيم ناگاه گرفتش گلو
دو مرد دلاور بر او تاختند كفن بهر او بسترش ساختند
چه شد كشته سرهنگ اندر خفا شليك تفنگان بشد بر هوا
كه زين پس بود دوره ي خان طلا نماند ز دشمن كس اندر علا
ازآن سوي چون خان بيافت آگهي كه بنمود سرهنگ جان را تهي
شتابان بيارست يك انجمن بخواست زود مردان دشمن شكن
بدانها بگفتا يلان دلير دگر باره پيش آمده جنگ شير
بمردي دگر باره تازان شويد براين رزمگه جنگ سازان شويد
چه شيري بتازيد بر دشمنان كه امروز باشد نبرد يلان
بمردي همه جنگ آراستند تفنگ و فشنگها زخان خواستند
بداد خان بر آنان تفنگ و فشنگ روان گشت مردان جنگي به جنگ
چه گل محمد و گويي ، نامدار وليخون و كهيار دشمن شكار
مجيد و نجف و پور ريحان شير مراد خون و هادي يلان دلير
چه جعفر ، چه كاظم چه شير فرض الله كه بر تير بالون بزد در هوا
علي يار و محمد و قنبر علي كه كس همچو آنان نبيند يلي
شكستند و كشتند شيران مست ستون نظامي به يكجا شكست
تن دشمنان جمله آمد به تب ستون گشته تسليم به يك روز
آشنایی با طایفه عالی طیب ایل طیبی
بیوگرافی تیرهای عالی طیب
تیرهای عالی طیب از نوادگان عالی پسر طیب (طیب برادر بهمن و یوسف اجدادادایلات بهمئی و یوسفی )می باشد .
فرزندان عالی عبارتند: از محمد سعید بزرگ(پسربزرگ عالی و جد تیرهای کی صادق -کی محمد حسین - شکر علی -ملا عسکر )- محمد امین جد تیره محمدمینی - کی فضل الله - کی ملک جد تیره با ملکی -نذر جد تیره تانذری- رضا جد تیره تا رضایی
روستاهای محل سکونت :
-اولاد محمد سعید بزرگ :
1-کی صادق : کون اسفید - چلی - لارب
2-محمد حسین : پاطاوه- چاهن
3-شکر علی : برمول - قیام
4-ملا عسکر : کون اسفید - کمال آباد
-محمد امین :جد تیرهای محمدمینی
محل سکونت : کتج - سرسوره - دول حوزا
-فضل الله: جد طایفه تافرزلی
محل سکونت :دم تنگچ اهن
-کی ملک: جد طایفه با ملکی
محل سکونت : گرک
-نذر: جد طایفه تانذری
محل سکونت :قیام
-رضا: جدتیره تارضایی
محل سکونت : چهاراه علی طیب - چاروسا - لیر سوق
می باشند .
به حکم ارشدیت فرزندان برادر بزرگ یعنی اولاد محمد سعید بزرگ(صادق- محمدحسین-شکرعلی- ملاعسکر). کدخداهای طایفه عالی طیب وپسرعموی های خود شدند
از تمام بزرگان و نخبگان ایل طیبی می خواهم که اطلاعات طایفه خود را جهت درج در این وبلاگ برای ما بفرستند و همچنین اگر هم اطلاعات تاریخی در مورد تاریخ سیاسی و اجتماعی .... طوایف ایل طیبی و تاریخ ایل دارند ما را یاری نمایند .
همچنین براداران لر ما در ایلات دیگر مانند بویراحمد - دشمن زیاری - چرام - بهمئی - باوی - ممسنی - بختیاری ... می توانند سوابق و تاریخچه ایل خود را جهت درج در این وبلاگ برای ما بفرستند
1-درزمان کریم خان زندخوانین بهمئی نسبت به حاکم بهبهان که انتسابی کریم خان زندبوداختلاف نظریاتی داشتند وزیربار خواسته های نامعقول ایشان(حاکم) نرفتند، ملامحمدعلی کرایی جده بزرگ کربلایی احمدمجیدی کرایی که کلانترقدرتمند ایل کرایی طیبی بود،حاکم بهبهان (جعفرخان)ملامحمدعلی کرایی رامامورمی نمایدکه به خوانین وکلانتران بهمئی که نسبت به حاکم خصومتی داشتنداطمینان دهدکه درصورت دست کشیدن ازمخالفت باحکومت نزدحاکم بروند وبخشیده شوند . باتوجه معروفیت وروابط قوم وخویشی ملامحمدعلی کرایی باخوانین بهمئی وجایگاه ویژه ایشان دربین حکومتی هاخوانین بهمئی به همراه ملامحمدعلی کرایی نزدحاکم میروندوحاکم فورادستور قتل آنهاراصادرمیکندوهمگی درکمال ناباوری ملامحمدعلی کشته می شوند.ملامحمدعلی کرایی که ازاین عمل حاکم حیرت زده میشودبه حاکم امان نمیدهدودرهمان درالحکومه جعفرخان رامیکشدوازبهبهان خارج وبه منطقه طیبی بازمیگردد وبیرق مخالفت را باحکومت زندعلم میکند.پس ازاگاهی کریم خان زند فورادستورقتل وغارت ایل کرایی راصادر مینمایدوملامحمدعلی دردارلحکومه بهبهان اعدام میشودوشاخه های مختلف کرایی به نقاط مختلف ازقبیل رودتلخ بهمئی علاء الدینی ،رامهرمززیدون بهبهان وحوالی نورابادممسنی و......پراکنده میشوند.