بنام آنکه قدیمی تر از هر تاریخی است

دوستانی که تمایل دارند موضوع را به صورت کامل مطالعه کنند به وبلاگ اینجانب حمداله برزگر به آدرس اینترنتی hbarzegar.blogfa. com
.مراجعه کنند

گزیده‌ای در تاریخ قوم لر و تاريخ ايل طيّبي
مقدمه:

◄برخي از مورخان سدة هشتم نوشته اند كه لرستان كه شامل مناطق لرنشين در رشته‌كوه‌هاي زاگرس است در سال 300 هجري در دست دو برادر به نام‌هاي منصور و بَدر قرار گرفت كه در اين ميان نيمي‌در اختيار برادر كوچكتر يعني منصور قرار داشت و به همين جهت آن منطقه را لر كوچك ناميدند و نيمي‌ديگر زير نظر برادر بزرگتر كه بَدر نام داشت اداره مي‌شد و از اين رو لر بزرگ نام گرفت.

لر بزرگ شامل استان چهار محال و بختياري كهگيلويه و بوير احمد و شولستان ممسني (يعني همان نورآباد ممسني) در استان فارس؛ و لر كوچك يا همان لر فيلي شامل استان‌هاي لرستان (خرم آباد) و استان ايلام و نيمي‌از استان همدان مي‌باشد.

شاخه‌ی رود دز از حوالي بروجرد تا شهر دزفول طلايه(مرز) تقسيم مراتع بين دو برادر يعني همان بَدر و منصور مي‌باشد كه بر اثر گسترش نسل و تصرف مراتع براي گوسفندان و ادامه زندگي و امرار معاش، لرستان را به دو منطقه لرستان غربي و لرستان شرقي بین فرزندان خود تقسيم نمودند.

 

* نمودار مربوط به تقسيمات لرستان از سال 300 هجري تا امروز.

 

ناگفته نماند كه در سالهاي بعد و قبل از 1300 بيشتر لُر زبانان به خاطر چراگاه‌هاي تازه و به نوعي بعد از انقلاب به دلایل شغلی به اکثر استان‌هاي كشور مهاجرت كردند و استان‌هايي كه اكنون لر زبانان زيادي(خارج از کهگیلویه و بویر احمد) در آن‌جا سكونت گزيدند و به زندگي روزمره‌ی خود مشغول مي‌باشند شامل استان‌هاي(به‌ترتیب الفبا) اصفهان، ایلام، بوشهر، تهران، خراسان، خوزستان، فارس، مركزي، همدان و... مي‌باشد.

 

تاريخ افسانه‌اي ايلات ليراوي (طيّبي، بهمئي، يوسفي، خدري «شيرعلي»)

◄دكتر نادر افشار، افسانه پيدايش ايلات ليراوي را چنين نقل مي‌كند:

در گذشته‌هاي خيلي دور و در اوايل زمستان يكي از سال‌ها يكي از رؤساي طايفه‌ی بختياري بر سر رياست طايفه با رقيبان خود نزاع [می‌کند] و با تعرض و قهر، طايفه و سرزمين اجدادي خويش را ترك گفته، از طريق كوه غارون، گندم كار، ده دز، بارز و كيزوك به محلي كه اكنون «تنگ ليراو» ناميده مي‌شود مي‌آيد.

در اين وقت، عشايري كه در ليراو، ييلاق داشتند(: لیراوی‌ها) منطقه را ترك كرده و به قشلاق رفته بودند و بذر بهاره و سياه چادرهاي تابستاني خود را در اشكفت(غار)هاي منطقه‌ی ليراو پنهان نمودند.

مرد بختياري كه به واسطه‌ی شروع سرما و آغاز بارندگي و برف، قادر به ادامه‌ی مسافرت نبود به اشكفت‌ها پناه مي‌برد و در روزهايي كه هوا خوب است براي تهيه‌ی قوت، با تير و كمان و سلاح‌هایی که در دست داشت به شكار مي‌رود و با گوشت شكار و بذر موجود در اشكفت‌ها سد جوع(رفع گرسنگی) مي‌كند و به تدريج كه لباس‌هايش فرسوده مي‌شود از سياه چادرها و پوست شكار جهت پوشاك استفاده مي‌نمايد.

بهار سال ديگر عشاير به محل سكونت تابستاني خود بر مي‌گردند و در آن‌جا مردي را مي‌بينند ژولیده، با ريش و موهاي بلند و لباس عجيب.

در ابتدا همه از او ترسیده و می‌گریزند، ولي مرد بختياري آن‌ها را صدا مي‌زند و مي‌گويد نترسيد من هم مثل شما آدم هستم. عشاير از شنيدن زبان خود از دهان آن مرد با هیبت یک هيولا خوشحال مي‌شوند و به او نزديك شده و شروع به صحبت مي‌كنند و وقتي سرگذشت خود را براي آنان توضيح مي‌دهد او را به نزد ریيس خود كه به او امير مي‌گفتند مي‌برند.

مرد بختياري كه خود را «بايوجمان» مي‌نامد سرگذشت خود را براي امير بازگو مي‌كند و نوكري وي را مي‌پذيرد. چندين سال از اين واقعه مي‌گذرد و امير، شيفته‌ی درستي و صداقت بايوجمان مي‌گردد و خواهر خود را ـ كه از يك پا لنگ بود ـ به همسری او در می‌آورد. از اين ازدواج پسري به دنيا مي‌آيد كه نام او را ليراو مي‌گذراند.(كه امروزه تنگ ليراو را به همان نام مي‌خوانند.)

ليراو در همان سنين كودكي همه‌ی فنون رزم‌آوري و جوانمردي را فرا مي‌گيرد و جواني مي‌شود آراسته و شجاع. امير دختر خود را به ليراو مي‌دهد.

لیراو اسم منطقه اجدادي بايوجمان در منطقه‌ی چهار محال و بختياري است و به همين خاطر نام پسرش را ليراو گذاشت. از ازدواج دختر دايي و پسر عمه كه همان دختر امير با ليراو بود پسري به نام عالي به دنيا آمد.

عالي نيز بزرگ مي‌شود و ازدواج مي‌كند و از ازدواج او چهار پسر به دنيا مي‌آيد به نامهاي (طيّب، بهمن، يوسف، خدر«یا: شيرعلي»). وقتي پسرها بزرگ مي‌شوند، عالي سرزمين خود را بين آن‌ها تقسيم مي‌كند. به طيّب منطقه‌ی امروزي طيّبي ـ كه خود شامل طيّبي گرمسيري و طيّبي سردسيري است ـ را مي‌دهد و به بهمن منطقه‌ی امروزي بهمئي را كه خود شامل بهمئي گرمسير و بهمئي سردسير مي‌باشد مي‌دهد و به يوسف كه به علت درگيري‌هاي درون‌طایفه‌ایِ اين ايل متوا

ري شد و به مناطق ديگر كوچ كردند مناطقی از جمله برم الوان را مي‌دهد و به خدر كه بيشتر به مناطق ديلم و گناوه كوچ مي‌كرد مناطق دیلم،گناوه و بوشهر را می‌دهد. در حال حاضر فرزندان او در مناطق گناوه و ديلم تا بوشهر به خدري معروفند.

به‌دلیل اينكه در مناطق كوهستاني در زمستان، ايلات ليراوي به سختي روزگار مي‌گذراندند و احشام آن‌ها به علوفه‌هاي تازه نياز داشت و در مناطق گرمسيريِ ديلم و گناوه در فصل زمستان، علوفه‌ها زودتر سبز مي‌شد و احشام آن‌ها از آن علوفه استفاده مي‌كردند در فصل زمستان به اين منطقه كوچیده و در فصل تابستان كه مناطق كوهستاني تنگ ليراو هوا سرد بود و علوفه‌هاي تازه داشت به اين منطقه كوچ مي‌كردند ولي فرزندان خدر براي هميشه در مناطق ليراوي‌دشت (كه شامل شهرستان ديلم و گناوه امروزي مي‌باشد) سکنی گزيدند و با توجه به زندگي شهرنشيني در همانجا (ديلم و گناوه) ماندگار شدند. امروزه ايلات ليراوي را به دو بخش تقسيم مي‌كنند كه شامل ايلات ليرواي‌دشت و ايلات ليرواي‌كوه مي‌باشد.

 

 

ايلات ليراوي‌دشت و ايلات ليراوي‌كوه (طبق نوشته‌ي دكتر نادر افشار) همه از يك پدرند و همه فرزندان بايوجمان بختياري مي‌باشند که به خاطر امرار معاش و گستردگي چراگاه‌ها براي احشام خود اين مناطق را بين خود و برادران خود تقسيم كردند. دهستان ليراوي‌دشت كه امروزه مركز آن بندر ديلم است محل سكونت ليراوي‌ها (كه خود شاخه اي از قوم لر است) مي‌باشد. اين قبيله كه از نسل بايوجمان مي‌باشند در زمان‌هاي قديم در همين منطقه به سر مي‌بردند و به ليراوي‌دشت معروفند.

دهستان ليراوي‌دشت از ديرباز پاره اي از سرزمين كهگيلويه بوده و در گذشته‌ي نه چندان دور آن را ضميمه‌ي خاك بوشهر كردند.

***

ايل بزرگ طیبي: این ايل كه نام خود را از طيّب فرزند عالي گرفته است، به دو قسمت تبديل شده است كه شامل طيّبي گرمسيري و طيّبي سردسيري است. ايل طیبي شامل مناطقي چون قلعه‌رئيسي، جاورده، سوق، لنده و منطقه‌ی روتلخي می‌باشد که بيشتر آن‌ها در منطقه‌ی بهبهان سكونت گزيدند و اكثريت آن‌ها براي امرار معاش به منطقه‌ي برازجان و بوشهر مهاجرت نموده و عده‌ي زيادي هم در زمان كريم‌خان زند متواري و در مناطق اطراف شيراز و دیگر مناطق استان فارس ساکن شده و در مناطق مذکور به زندگي روزمره‌ی خود مشغولند.

ايل بزرگ طيّبي از طوايف بزرگي تشکیل شده است كه از بزرگترين طوايف آن طايفه‌ی تاج‌الدين طيّب، عالي طيّب، ناصر طيّب (روتلخي، گيوه چرمي‌، تاملكي) و طايفه‌ی کرائي را می‌توان نام برد و ديگر طوايف آن مانند تا ويسي، تا رضايي، تا محبعلي، تا حسين‌شاهي (تا سي‌شهي) سل/ سليمان شهرويي، دزكي، اولاد، غندي، تا مرادي طيّبي، قنبري، تا محمودي، اسماعيلي، خواجه، بصره اي و ديگر طوايف، زير مجموعه‌ي آن‌ها مي‌باشد كه هر كدام در مناطق جغرافيايي خود زندگي مي‌كنند.

سادات رضا توفيق كه منتسب به امامزاده سيد محمود مي‌باشند، مادرشان از ايل طيّبي و از طايفه‌ی غندي مي‌باشد و خواهرزاده‌هاي آن‌ها و از نظر جغرافيايي جزء ايل طيّبي محسوب مي‌شوند و آن‌ها را سادات ايل طيّبي مي‌خوانند كه عبارتند از:

سادات احمدي، اسماعيلي، عَلايي، اَواسي و خدري (گِردلي). همچنین سادات پاپي كه خود را اصالتاً از سادات پاپي خرم آباد مي‌دانند هم از زمان‌هاي قديم تاكنون در اين منطقه مي‌باشند و با ايل طيّبي وصلت‌هاي زيادي كردند.

 

ايل بزرگ بهمئي: اين ايل يكي از ايلات ليراوي مي‌باشد و از نام بهمن فرزند عالي نام خود را گرفته است. ايل بهمئي شامل دو بخش بهمئيِ سردسير و بهمئيِ گرمسير است كه مناطق ديشموك، مُمبي تا مرز لردگان و بختياري و ليكك و رامهرمزِ اهواز جزء مناطق جغرافيايي اين ايل مي‌باشد.

 

ايل يوسفي: اين ايل قبلاً ايل مستقل و جزء ايلات ليراوي‌كوه محسوب مي‌شد و در فارسنامه‌ی ناصري آمده است:

ايل يوسفي تا سال 1256 هـ.ق نزديك به 700 خانوار بوده و از آن سال به بعد به نقاط مختلف پراكنده شدند كه فعلاً تعداد 70 خانوار آن‌ها در برم اَلوان، ناحيه رِوِن و تنگ صولك و تنگ ماغر زندگي مي‌كنند و تعدادي هم در روستاي مامه(: عمّه) زينبِ امير المومنين و مناطق ديگر مي‌باشند.

 

ايل خدري: از قديم‌الايام جدّ آن‌ها خدر(شيرعلي) مناطقِ گرمسيري ديلم و گناوه را براي خود و نسل و فرزندانش اختيار كرده و مركز آن شهرستان ديلم مي‌باشد و بيشتر آن‌ها در روستاهاي اطراف شهرستان گناوه به زندگي روزمره‌ی خود مشغولند و اكثريت آن‌ها به شهرت خدري معروفند.

 

طايفه‌ی تاج‌الدّين طيّب: اين طايفه كه نام خود را از تاج‌الدّين فرزند طيّب گرفته است يكي از بزرگترين طوايف ايل طيّبي محسوب مي‌شود كه محل سكونتشان در گذشته‌هاي نه چندان دور، در منطقه‌ی امروزي چاروسا، الگن، المور، پاتاوه، دشت آزادي، قلعه گراب، قلعه‌رییسي، جاورده و قلعه جلو بوده و سردسيرشان هم مناطق سبزمير، آجم، بيد يونس، رود ريش، چربيون و زيرگت بوده است كه به علت نز

اع ودرگيري‌های خونین اين طايفه با خوانین وقت اين طايفه از آن مناطق کوچ نموده و هر تيره از اين طايفه به مكان‌هاي ديگر از قبيل آب بهاره، موگر، آبلش در شهر تشان، گراب، حسين آباد، سوق، لنده، كل شور، تنگ برد سفيد ، آب مو، دره بنگ، دره زنگ، شيتاب گور آبادي، اشكفت دراز، اشكفت قلم، زير زندان، سم يك و مناطق بسيار ديگري كه نمي‌توان نام همه آن‌ها را قيد كرد مهاجرت نمودند.

 

◄تيره‌هاي طايفه‌ی تاج‌الدّين طيّب

تيره‌هاي طايفه‌ی تاج‌الدّين طيّب عبارتند از:

1- تيره‌ي پيرمحمدي

2- تيره‌ي پيرحسيني (پيرسيني)

3- تيره‌ي محمودشاهي (تا ممشه اي)

4ـ تيره‌ي تا خانقلي

5ـ تا فشنگي

6ـ تيره‌ي رئيسي

(که چند مورداخیر، زیر مجموعهی تيره پيرمحمدي و یا منتسب مي‌باشند.)[*توضیح داخل پرانتز از محمود طیّب]

◄توضيح كوتاه بعضي از تيره‌هاي طايفه‌ی تاج‌الدّين طيّب

1- تيره‌ی پيرمحمدي: اين تيره كه بيشتر از نسل ‌کی‌ميرزا حسین و از اولاد قلي، علي ويس، خليل، علي‌خان و ديگر افرادي كه نام آن‌ها قيد نشده است و محل زندگيشان در دره زنگ، دره بنگ، موگر، گور آبادي، كل شور، رُچ، زير زندان، سم يك، سرآسياب و تشان و آبلش مي‌باشد و بيشتر آن‌ها در منطقه‌ی بهبهان و روستاهاي اطراف بهبهان زندگي مي‌كنند.

2- تيره‌ی محمود شاهي(تاممشه اي): از شش اولاد به نام اردشيري، محمد علي، علي خان، شهبازي، حسين و راه علي مي‌باشند و محل سكونتشان شيتاب(شیتوپ)، لنده، سرتنگ و كِنده مي‌باشد.

3- تيره‌ی پيرحسينی (پيرسيني): اين تيره كه به اولاد ملا يونس معروف است از چند تش هاي زير تشکیل شده است:

ملاقشمشه، ملا شهسوار، علي داد، اسماعيل، ملا علي نقي، ملا رمضان، علي مردان، ملا محمد، ميري خان، مل محمد و عليشاه.

محل سكونت تش هاي نام برده، تنگ برد سفيد، تشان، لنده، سوق، كردستان بهبهان، حسين آباد، گراب در بهبهان، الگن، كل شور، روستاي عليمرداني، شیتاب(شيتوپ)، روستاي خليفه اي و مناطق ديگر می‌باشد.

شجره نامه ی

پدران شاخه ای از تيره‌ي پيرحسيني(پيرسيني)

*لینک دانلود شجره نامه:

http://axgig.com/images/98066988287433513657.jpg

 

◄ نمونه ای از پراکندگی‌هايِ

تیره ي پیرحسینی(پیرسینی) در مناطق مختلف

طيّب‌لو‌ها و خانواده‌هايي كه به طيّب‌لو در تيره‌ی دره‌شوري ايل قشقايي معروفند از تيره پيرحسينی (پيرسيني) مي‌باشند كه در زمان كريم‌خان زند به واسطه‌ی فاميلي كه با طايفه‌ی كرائي داشتند همراه با طايفه‌ی كرائي متواري گشتند و هم‌اكنون در ايل قشقايي استان فارس زندگي مي‌كنند و قشلاق آن‌ها بيضای فارس، ماهور ميلاتي و ييلاق‌شان اردكان (سپيدان) و پشت بند خنج مي‌باشد.

حدود يك سوم از تيره‌ پيرحسيني (پيرسيني) شناخته شده نيستند و اكثر آن‌ها به صورت چند خانوار در بين طوايف طيّبي زندگي مي‌كنند كه هنوز كسي موفق به جمع آوري تعداد آن‌ها نشده است.

تيره‌ي پيرحسيني (پيرسيني) بيشتر از بقيه‌ي تيره‌هاي طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب به طور پراكنده و تش‌تش در ميان طوايف طيّبي گرمسير و حومه‌ی بهبهان پراكنده هستند.

طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب بعداز نزاع و درگیری‌های خونین با خوانین وقت، به منطقه‌ي آبلش و منطقه‌ي گراب در حومه‌ي شهرستان بهبهان و در شهر تشان امروزي مهاجرت كردند.

طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب (تاش طيّبي) تا حدود سال‌هاي 1200ه.ق در منطقه‌ي طيّبي سردسير زندگي مي‌كردند و منطقه جاورده، الگن، المور، قلعه گراب متعلق به گرمسيرشان و منطقه سبز مير (سوز مير)، آجم و رود ريش هم منطقه سردسيرشان بود كه بااختلاف با كلانتران وقت، طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب از آن مكان کوچ نمود.

طايفه‌ي تا مرادي طيّبي نیز كه در منطقه‌ي بلويري و زير کل و جاورده در همسايگي طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب بودند و نسبت فاميلي نزديكي با طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب داشتند هم در درگیری با خوانين وقت به كمك طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب آمدند. طايفه‌ي تاج‌الدّين طیّب از آن مناطق متواري و به منطقه‌ي آبلش و گراب در منطقه‌ي حومه‌ي بهبهان رفتند تا پس از گذشت چندين سال بين ايل دشمن‌زيادي و ايل طيّبي سردسير اختلاف افتاد و رستم‌خان،‌ خان دشمن زيادي، فتح‌اله‌خان طيّبي ـ‌كلانتر وقت طيّبي سردسير ـ‌ را به قتل رساند و ايل طيّبي به قلعه‌ي كلات مركز ايل دشمن زيادي حمله كرده در دو مرحله نتوانستند كاري از پیش ببرند. درنتيجه به فكر كمك گرفتن از طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب افتادند كه محليان شعري در اين مورد سرودند :

غشن فتح اله‌خان دلاك و درويش مي ‌نبي چار تاش‌طيب پا بنه وا پيش

(برگردان پارسي: سپاه و نيروهاي فتح‌اله‌خان همگي كيسه‌كش و افراد به دردنخوري هستند.

مگر چهارتا [مرد] تاج‌ا‌لدين طيّبي نبود كه پا پيش بگذارد [به دفاع از طيّبي‌ها]؟)

ايل طيّبي نزد طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب رفتند و با دادن وعده‌های فراوان و پيمان صلح با آن‌ها، از آنان كمك خواستند. طايفه‌ي تاج‌الدّين طيّب نیز پذيرفتند و همر