بنام آنکه هم عاشق و هم معشوق است


دوستانی که تمایل دارند موضوع را به طور کامل مطالعه کنند به وبلاگ این جانب حمدالله برزگر به آدرس اینترنتی
hbarzegar.blogfa. com
مراجعه کنند

🀊دلنوشته هایی درباره زادگاهم فاریابتوت با قلم پسر عموی نوجوانم حکمت برزگر

خاک من.....جان.من خون من....من کهکشهانهارادردل تومیبینم که ذره ای بیش نیستند هرکجاباشم یادتودرگلویم سنگینی میکند باماگفتی وخندیدی ....جوانه زدی متولدکردی ومیراندی تودر خون وپوست واستخوان من جریان داری فاریابتوت واز بدو هبوط که اولین بار دنیارامتحیرانه نگاه کردم تورادیدم خاک پاکت را روزوشب ورنگین کمان را شاخه هایت رابریدیم دم نزدی به دل کوره انداختیمت باعشق سوختی آب رابرتوبستیم وهیچ نگفتی زادگاهم:جزتوبه چه اندیشم ای هویت من اولین وآخرینم ......اولینهایم باتوبود اولین باران اولین کبوتر اولین لبخند اولین عاشقی اولین گلها پروانه روحم اولین بار از پیله توبه جهان خیره شد .......تواگرکویر باشی به من اما چون جناتی ...سالهاپیش نیاکانم را پروراندی همبازی کودکیهاشان بودی بزرگشان کردی چتربودی درباران کفش بودی درراه گرمابودی درچله های بیرحم وسایبان در آتشکده تابستان الطافت را بازبان توان تفسیرم نیست ای هستی من.........رفته رفته باران نبارید چترهاازبادمان رعت گلی نه رویید وبا سطله طلبی نظام بی احساس صنعت وتکنولوژی ما بیرحمانه توراباهمه دلتنگیهاوغمهایت رهاکردبم درست وقتی که باید تازه طعم باهم بودن رامیچشیدیم ....رفتیم همه رفتیم .....چیزی نگو میدونم میدونم که بازبان خرابه ها وویرانه هایت هزاران رمان گفتی درتنهایی شبهای انتظار بارهگذران وخواهی گفت ووقتی خشتی از خرابه هایت میریزد روح من درخواب میلرزد من به گناه خویش واقفم ولی این من نبودم که رفتم عفریته درون وخیال فتح قله های موفقیت وافقهای دوردست مرا ازمن گرفت ودنبال خویش کشاند حال میبینم حتی اگر به ناکجاآباد هم برسم باز توهمان ناکجاآبادوشهررویایی من هستی تورادوست دارم وتورامیستایم...
از شاخه شب به شاخه روز مرابه کجامیکشانی ؟ دستهای نهیفم راگرفته وبه دنبال خودمی کشانییم وچون سربازاسیر مظلومانه سررابه عقب میچرخانم تمام خودرا ازدست رفته میبینم و غبارروی صورتم مجالی برای پیدایش اشکهایم نمیگذارد ....برپیشانی ام جای یک علامت سوال بزرگ سالهاست که حک شده است ..برای چه وبه کجامیروم؟وهروقت عمیقابه این دلهره فکرکردم دروغی بزرگ به نام فردا مراواداشت تاباردیگر در پیچ وخم فراموشی سرگرمم کند به یقین این همه عمرنداسته پی یک چیزبودیم ......نخودسیاه....درتونل وحشت وسکوت زمان که دیوانه وار میمیراندمامجالی برای خودبینی نداریم راهی جزاین نداریم باید رفت وباید دیدتاچه شود......گر .

مدیحه ثرایی باد درنیمه های شبی پاییزی درهیئت تعزیه درختان ودیوارهاوپنجره نیمه باز که کوس میزند وکزکردن سگ پوچگرا که دراثر بی جفتی حس بویاییش راازدست داده است ومهتاب که چون پیرزنی علیل درانتهای صف بزرگی درقبرستان به سرانگشت پا هرگز لحظه نبش قبرراندیده است ازپشت ابرها این دست وآن دست میشود واتاقی تاریک به همراه صدای شیون فلاسک چای که دوروزتمام است مینالد وصدای تپ ووتاپ وبرگهای کتاب که به دست نسیم کوچکی که ازلای شیشه های پنجره خودرابه داخل رساند ورق میخورند به نظم انگارتاریخ راورق رامیزند همه چیزامشب محرک است وروح مردگان که دراین تاریکی دردبه در به دنبال ذره ای خیرات است ....درخت بلوط توحیاطمان خودرابه زمین میزندوتمام برگهایش راازجاکنده است گویا از حجمه روزگارزجه میزند چه شب عجیبیست !!درناخوداگام تنهاترین امدوارم .... راستش رابخواهید دوست ندارم این شب تمام شود انگار مراسم ختم خودم را میبینم سررابه عقب میچرخانم هیزم بدسوز خیس بلوط آخرین نفسهایش را میکشد وهمین چند ثانیه ست که...تمام شود این شب یه عمره که شیون میکنه چقدردلم برای خودم تنگ شده ......دراین لحظه ازبی خداییه 6/5

جورج بوش من ایران رادوست دارم ولی ازپاریوتی میترسم اوباما اگرپاروتی نبودمن یکشنبه ایران را میگرفتم نیکبخت علت افت من ظهورپدیده ای به نام حکمت بود هیتلر اگر ده تا ازبچه های پاربوتی داشتم دنیاروفتح میکردم شوماخر من اما جایزه های دنیاروگرفتم ولز توجاده های پارزوتی کم اوردم اندرتیکر من همه رو یه ضرب میزنم ولی کله قباد به هرکی خورد روحش شاد علی صادقی من کل ایران ومسخره میکنم ولی دربرابر بهادر سویک هم نیستم ریگی من دست سپاه وازپشت میبسنم مسعود من ولوداد اسراعیل ایران برای حال دادن توسازمان ملل سوژه مناسبیست ولی اگردهه کای الماس نبودن انرژی هسته ای گیرشون نمیومد اسکندرمقدونی من دنیاروفتح کردم وپس ازروم ره پارزوتی رفتم که بامقومت جانانه مردمان این دیتر روبه روشدم میگفت عناوقباد کله هاشون رودربرابر

   منجنیق های  من سپرکردن     زوسین بویلت   من المپیک وازپیش بردم اماتوکورس باقاسم کم اوردم       نساجی مازدران ماحاثریم بادست مزدماهی یک ملیون دلارکاظم رابرای تولید  ازغت دست اره وکرکر  به خدمت بگیریم    هاکی روی یخ  نیوجرزسی بدای تحقق خط حمله خود به جنگندگی لحاک احتیاج داریم        ساندراروسل .من غلط کنم اسم تیم داری بیارم بعداز درخشش پرشین پاروتی تاریخ بارساروبه غلط کرویم انداخت     داستایوفسکی .من غلط کنم درمقابا حکمت لب به سخن بگشاطم      یه لقمه نان  یه جوصفا  تاابد  ماندنی هستی حتی اگر خرابه ای بیش نباشی پاریوتی چراکه هویت ماهستی ودرخون ماجریان داری