طایفه. اولاد میرزا علی

بنام خداوند جان وخرد


دوستانی که تمایل دارند موضوع را به طور کامل مطالعه کنند به وبلاگ این جانب حمدالله برزگر به آدرس اینترنتی
hbarzegar.blogfa. com
مراجعه فرمایید

، میرزا علی روشن آبادی جد بزرگ تیره اولاد میرزا علی ایل بویراحمد است .سندی متعلق به دورۀ شاه عباس دوم صفوی در خاندان کلانتری ایل دشمن زیاری کهگیلویه موجود است که تاریخ ۱۰۶۸ ه ق دارد .مضمون آن مالکیت معمالۀ ملکی خرید و فروش زمین بین کلانتران ایل دشمن زیاری است . این سند به تأیید و امضا افراد سر شناس تمام ایلات و طوایف همسایۀ آنها رسیده که از جملۀ این افراد میتوان میرزا علی روشن آبادی جد تیرۀ میرزا علی را نام برد .

 

سندی دیگری مربوط به زمان شاه عباس دوم صفوی وجود دارد که تاریخ ۱۰۳۶ ه ق دارد . در آن سند شهر دهدشت به صورت قریۀ الدشت ذکر گردیده است .در آن قید شده که در ابتدای سلطنت صفویان ( حدود ۹۰۴ ه ق ) بر اثر سکنی دادن تیره ها و عشایر کهگیلویه در این شهر پس از مدتی شهر رو به بهبودی نهاد .در این سند از تیره های بویراحمدی ،آغاجری،ساداتی ،گودرزی،شیخ هابیل،بابوئی(باوی)،شیخ شهروئی و در نهایت روشن آبادی که نیای اکبر تیرۀ اولاد میرزا علی روشن آبادی است ،نام برده شده است .

 

این سند نشان می دهد که تیرۀ اولاد میرزا علی به عنوان بخشی از روشن آبادی ها ،حداقل پانصد سال است که خطۀ کهگیلویه و بویراحمد را به عنوان مسکن خود انتخاب کرده اند .حقیقت دیگری هم که بایستی به آن اشاره کرد ، این است که روشن آبادی ها قبل از سند فوق دارای سازمان سیاسی مستقل بوده و در حوادث سیاسی و نظامی خطۀ کهگیلویه دخیل بودند.

 

محل سکونت اولیه تیرۀ اولاد میرزا علی در بویراحمد “دیلگان” بوده است .

عده ای از اولاد میرزا علی ها ،در روستای ” ده وه” ،” ده جاکی ” ، ” جونکی ” ، “چارمِه” ، ” سرپَری ” و ” دره تیرۀ خیرآباد ” سکون دارند .اولاد میرزا علی ها شامل دو قسمت می باشند .

الف) قسمت کی منصوری شامل : مامصالح،برخورداری،هادی،منصوری و کا سبز علی است.

ب) قسمت کی علی شامل : منگودرزی،رمضانی،اکبر‍ی،کهنه پوش می باشد ،منگودرزی ها در بی منجگان و شهر دهدشت زندگی می کنند.گروهی از این طایفه به علت نا معلومی به منطقه کوهمرۀ نودان حومۀ شهر کازرون مهاجرت کرده اند.

این طایفه دارای مردمانی رشید و دلیر است که محمد رضا شاه پهلوی از عبدالله خان ضرغام پور در خواست کرده بود که عداه ای از اولاد میرزا علی ها رو برای عضویت در گارد جاویدان به تهران بفرستد .از افراد نامی و سر شناس این تیره می توان به کی علیخون بهرامی،کی خسرو ایزدپناه،کی علی بهرامی،حاج ناصر پیرو،کی بهرام همایون فر اشاره کرد . سایت بویراحمد

Previous Post
با طایفۀ شیخ بی بی خاتون استان کهگیلویه و بویراحمد آشنا شوید
Next Post
با طایفۀ گود سرابی استان کهگیل

لیراوی و سال ملخی کلهی

لیراوی در تاریخ:

همانطور كه می‌دانیم روستای سیاهمكان بزرگ جزء روستاهای منطقه لیراوی می‌باشد. لذا لازم است قبل از هر سخنی در خصوص این روستای تاریخی مختصری نیز در خصوص منطقه لیراوی و قدمت تاریخی آن شرح دهیم. لیراوی در دوره ایلامیان 3000-1000 قبل از میلاد قدمت داشته و در سده‌های ششم و هفتم لیراوی نام یكی از طوایف مقتدر لر بوده است، كه مناطق تصرف شده آنها در نواحی ساحلی و كوهستانی كهگیلویه، كم كم از قرن هشتم به بعد به این نام شهرت می‌یابد. در دوره هخامنشی نیز منطقه لیراوی طبق كتیبه داریوش جزء ساتراپ پارس (استان پارس) می‌باشد یا محسوب می‌شده است.

در كتاب راهنمای خلیج فارس اثر ج.ج لوریمر به ترجمه آقای محمدحسین نبوی آمده است:

لیراوی تنها منطقه‌ای از سرزمین بهبهان است كه در كناره دریایی ایران واقع شده و منطقه خوزستان جنوبی را از هندیجان و منطقه بنا در خلیج فارس نزدیك حیات داوود جدا می‌سازد. حدود لیراوی در ساحل خلیج از نقطه 7 میلی شمالی تا سبزپوشان (روستای بنك) 31 میلی جنوب شرقی دیلم امتداد دارد و از سمت داخلی جهت مقابل دریا یك رشته كوه دریایی كم ارتفاع به طول 6 میل در طرف شمالی منطقه به این رشته كوه محدود می‌شود و در جانب جنوب 18 میلی دریا ارتفاع این رشته كوه واقع در پشت دیلم به 1000 پا می‌رسد.

در فارسنامه نیز اهالی كهگیلویه را به دو قسمت زیركوه و پشت كوه تقسیم می‌كند كه منطقه لیراوی جزء ناحیه زیر كوه می‌باشد كه
در فارسنامه نیز اهالی كهگیلویه را به دو قسمت زیركوه و پشت كوه تقسیم می‌كند كه منطقه لیراوی جزء ناحیه زیر كوه می‌باشد كه در اصل با الوار پشتكوه از یك طایفه‌اند.
در بهمن سال 1374 كه بخش دیلم به شهرستان ارتقاء یافت دارای دو بخش مركزی و بخش امام حسن شد.
1ـ بخش مركزی به مركزیت دیلم. 2ـ بخش امام حسن به مركزیت شهر امام حسن
بخش مركزی خود به دو قسمت می‌شود:
الف) دهستان لیراوی شمالی به مركزیت روستای سیاهمكان
ب) دهستان لیراوی حومه با مركزیت روستای عامری به ترتیب با 16 و 6 روستا
بخش امام حسن هم به دهستان لیراوی جنوبی و دهستان لیراوی میانی به ترتیب با 11 و 10 روستا.
علت نامگذاری روستا به این نام
علت نامگذاری روستای سیاهمكان یا در تلفظ عامیانه سهكون به این نام به خاطر این بود كه طایفه‌ای با پوست سیاه كه در پهلوی روستا در زیر درختان سبز و بلندی به نام گز سكونت داشتند، ولی این سیاهان روستا را به وجود نیاورده‌اند. موسس یا بانی این روستا شخصی به نام اكبر غالب كه جهت علف‌خواری و چرای دامهای خود به این منطقه یعنی لیراوی عزیمت نموده و زمین كرایه می‌كند تا نزدیك روستای احمد حسین فعلی و بعد برای كرایه كردن زمین به طرف شمال كه نزدیك روستای سیاهمكان كوچك فعلی می‌باشد آمدند. طایفه گبر نشینی كه طرف غرب روستای مظفری كنونی سكونت داشتند با ماندن اكبر غالب مخالفت كردند به طوری كه كار این دو به جنگ و درگیری هم كشیده شد و شبانه همدیگر را شبیخون می‌زدند. نمونه‌ای از درگیری آنها طرف شرق گاوزرد یا كهمرزاد فعلی می‌باشد و از نمونه‌های دیگر درگیری این دو صحنه ماكول و صحنه لهه می‌باشد كه پیروز خوانده می‌شود و گبرها از منطقه فرار كرده و بعدها این طایفه دچار بیماری طاعون شدیدی شدند كه بعضی از جمعیت خود را از دست دادند و قبرستان متعلق به آنها اكنون در روستا وجود دارد و پسر اكبر غالب به نام حسن روستای سیاهمكان بزرگ را بنا نهاده است و طایفه اكبری كه در روستا می‌ باشند از فرزندان حسن پسر اكبر غالب می‌باشند. حسین اكبر غالب دیگر فرزند اكبر غالب روستای بنی اسماعیل را بنا می‌نهد كه سدة تنوب كه بنام سدة حسین معروف است متعلق به حسین می‌باشد كه ورثة حسین اكنون در بصرة عراق زندگی و فرزندان حسن در سیاهمكان مانده و نوادگان آنها در روستا زندگی می‌كنند.
طوایف ساكن روستا:
در روستا به جزء طایفه اكبری به جزء دو طایفه اكبری طوایف ذیل نیز سكونت دارند كه بعداً به این روستا كوچ كرده و یك جانشین شده‌اند.
1ـ ‌خدری
2ـ‌ كاوی
خدری‌ها كه از طوایف لر بختیاری بوده‌ كه به این روستا كوچ كرده و از نسل خدر عالی می‌باشند. كه با طوایف بهمئی و طیبی برادر زاده‌اند. و كاوی‌ها كه از طوایف عرب كعب بوده وارد منطقه لیراوی شده و بعضاً در روستای سیاهمكان وصلت كرده و آنجا مانده‌اند.
سیاهمكان در سفر نامه‌ها:
میرزا حسن حسینی مؤلف فارسنامه در كتاب خود از سیاهمكان این چنین یاد می‌كند:
سیاهمكان سفلی (سیاهمكان كوچك) 6 فرسخ میانه شمال و مغرب احمد حسین است.
در سال 1294 ق اعتماد السلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه در كتاب مرآت البلدان به 21 روسای لیراوی اشاره دارد كه از روستای سیاهمكان هم نامبرده است.
ژان جوردن لوریمر در كتابی كه به سال 1285 در ایران تهیه كرده است راجع به سیاهمكان آورده است.
نام روستا جایگاه خانه‌ها و ساكنان

 

سهكون 6 میل شمال غرب مال شهاب 30 خانه لر
ملاحظات: دارای یك برج ـ محصولات گندم و جو
حیوانات: 8 اسب، 40 الاغ، 5 گاو، 800 میش و بز
در سال های 31-1329 دومورینس حقوقدان فرانسوی در مورد عشایر فارس به عنوان مشاور حقوقی وزارت‌ داخله كشور ایران به تحقیقات گسترده دست می‌زند می‌نویسد: اغلب روستاهای واقع در پشتكوه مخروبه است اما در عوض روستاهای زیركوه یا همان روستاهای منطقه لیراوی قابل سكونت و افراد به صورت یكجانشین در آنجا به سر می‌برند. ایشان در تقسیم‌بندیهای خود از 32 روستای لیراوی از سیاهمكان سفلی و علیا نام برده است. جمعیت سیاهمكان در زمستان سال 1332 به شرح زیر بوده است:
طبق گزارش بخشدار دیلم آقای علوی كنگانی جمعیت سیاهمكان بزرگ 350 نفر و سیاهمكان كوچك 58 نفر بوده است.
صاهك الغرب یا سیاهمكان:
صاهك الغرب به معنی صاهك (چاهك) واقع در غرب است. در مقام تمیز از دو منطقه دیگر به نام صاهك الكبری و صاهك الصغری كه در مشرق فارس است قرار دارند.
استخری محقق قرن چهارم می‌نویسد: در ولایت ارجان در دهی كه صاهك الغرب نام دارد چاهی است مردم آنجا می‌گویند عمق این چاه را با طناب و قلع اندازه گرفته‌اند بدون اینكه بتوانند به مقدار واقعی آن پی ببرند. و علی الدوام از آن چاه آب بیرون می‌جهد به اندازه جوی یك آسیاب و احتیاج آن ده را تامین می‌كند. ابن خوفل در قرن چهارم هجری در این خصوص می‌گوید در صاهك واقع در ولایت ارجان بیش از این چاههای عمیق بدون ته وجود دارد. همچنین پاول شواتس در خصوص این موضوع می‌گوید. در نقشه جایی ثبت شده است به نام سهكون در شرق و دقیقتر شرق جنوب شرق دیلم اما فقط به دلیل شباهت اسم نمی‌توان دو موضوع صاهك و سهكون را یكی شمرد ولی این را هم باید اضافه نمود كه با توجه به گفتار پیشینیان و صحبتهای آنان پی به این نكته می‌بریم كه چنین چاهی در سهكون یا همان سیاهمكان موجود بوده كه مردم آب خود را از آن تأمین می‌كردند و در اصطلاح محلی آن را جفنه نام می‌نهادند كه هم اكنون در شرق سیاهمكان واقع است.
نفت در زمین های سیاهمكان:‌
اختلافات حاصل خدری كدخدای روستا و خوانین دره شوری در مورد زمین‌هایی كه در آنها نفت بود.
در تیرماه سال 1345 در اراضی كشاورزی روستا شركت ملی نفت اقدام به حفر دو حلقه چاه شماره 25 و 29 كرد كه حاصل خدری به منظور مساعدت در امر معاش و بهبود زندگی اهالی منطقه از دكتر اقبال رئیس هیئت مدیره شركت نفت درخواست كرد كه امور كارگری و نگهبانی آن تأسیسات نفتی را به ایشان واگذار كنند كه ظاهراً شركت نفت این امور را بر اساس رابطه به محمد حسن خان دره شوری واگذار كرد و باعث اختلاف میان حاصل و خان دره شوری شد این اختلافات ادامه داشت و حتی در یك مورد هم باعث درگیری میان این دو شد بالاخره در تاریخ 7/11/46 محمد حسن خان تأمین نگهبانان شركتها را از قرار هر نفر در روز 65 ریال دستمزد به حاصل واگذار كرد.
برخی از حوادث سیاهمكان
الف) سال قحطو: در این سال به علت قحط سالی و نیامدن بارندگی كشاورزان كاشت و برداشتی نداشتند به همین جهت ماندن در روستا برایشان سخت شد آن سال كه مقارن با 1310 هـ . ش بود به سال قحطی معروف شد و باعث مهاجرت عده‌ای از مردم روستا به شهرهایی مانند بصره عراق، زیدون، بهبهان و آبادان شد.
ب) سال كلهی : این سال با هجوم ملخها به اراضی مردم روستا شروع شد و به علت وجود زیاد ملخها به این نام خوانده می‌شود. ملخها از دو نوع بودند ملخ حلاله و حرامه كه سال ملخ حرام مصادف با اوایل حكومت رضا شاه و حمله دوم مصادف با حكومت مصدق بود.
ت) سال تو گپی: تو به معنی تب و گپی به معنی بزرگ است بعد از سال ملخی زمستان مردم به طرف نخلستانهای عراق برای كسب درآمد رفته و در تابستان مشغول به برداشت محصول بودند كه در منطقه به دلیل نبود بهداشت و كمی مواد غذایی مردم به نوعی بیماری همراه با تب سخت دچار شدند كه به تو گپو شهرت یافت. هر خانواده ای كه مریض می‌شد به علت مسری بودن آن مرض همسایه‌ها جرأت رفتن به نزد یكدیگر را نداشتند زیرا آنها هم دچار بیماری می‌شدند كه بر اثر این بیماری بیشتر جوانان روستا جان خود را از دست دادند كه سالمندان از آن سال به بدی یاد می‌كنند.
این روستا در گذشته چندین و چند بار نیز مورد هجوم و غارت قرار گرفته است به دلیل نبود امنیت بیشتر روستاهای منطقه لیراوی مورد هجوم قرار می‌گرفتند كه روستای سیاهمكان هم از این امر مستثنی نبوده ولی به دلیل داشتن مردان تفنگچی جرات غارت این روستا را كمتر داشتند و همیشه با یك ترس به این روستا حمله می‌شد. این حمله‌ها توسط لرها صورت می‌گرفت به این ترتیب كه 100 الی 150 نفر افراد لر به این روستا حمله می‌كردند كه همگی پیاده بوده و اكثر كسانی كه نام خاندان كل كرم بزرگ را می‌شنیدند راه آمده را برمی‌گشتند، زیرا این خاندان شجاع و هوشمند بوده و تفنگچیانی زیرك داشتند.
به عنوان مثال: در سال 132

 

سال طلوعی (تولویی)

علل رواج تفكر انحرافی طلوعی

 

 

 

خاستگاه اولیه طلوعی شهر مسجد سلیمان و گرمسيرات بختياري بود، با بازگشت عشایر از گرمسیر و به موازات کوچ بهاره که عشایر در سراسر ییلاق (قسمت هاي از چهار محال و اصفهان ) پراکنده شدند، طلوعی نیز در سرتاسر منطقه بختیاری رواج پیدا کرد و دامنه آن به قلمرو عشایر بهمئی دراستان كهگيلويه و بوير احمد نیز کشیده شد.
خط سیر طلوعی در امتداد رودخانه کارون از پایین دست به سرچشمه و سرشاخه ها بود، مسیری خلاف جریان آب کارون طی کرد، دربين عشایر و ده نشینان حاشیه کارون شیوع پیدا کرد و به سرعت خود را به کوهرنگ رسانید.

کمتر روستا یا منطقه ای بود كه اين تفكرانحرافي در ان نفوذ نكرده باشد، دین سازان با اعزام مبلغان و مروجان مسلک خود که اصطلاحاً « سرطلوع» گفته می شدند – با شور و ولع بسیار – فرقه انحرافي و نوظهور طلوعي را در همه جا گسترش دادند.
* اين كه علل وعوامل رواج تفكر انحرافي طلوعي در منطقه بختياري چه بودند؟

* رواج اين فرقه انحرافي چه پيامد ها و نتايجي به دنبال داشت ؟
طلوعي يا سال طلوعي، به واقعه اي گفته مي شود كه حدود سال هاي 1328 ش و 1329 ش همزمان با ملي شدن صنعت نفت ايران در منطقه گرمسيري بختياري در خوزستان به وقوع پيوست.

گروهي از مردم در مناطق نقت خيز بختياري، بر اثر عوام فريبي جاسوس انگليسي به نام جيكاك2 ، ناآگاهانه به اطاعت و پيروي از انديشه و افكار گمراه كننده وي وارد يك جريان انحرافي و شبه مذهبي به نام طلوعي شدند.
اين جاسوس تربيت شده و زبردست كه از سوي دولت انگلستان جهت دسيسه و توطئه هاي استعماري و تفرقه اندازي و سوق دادن مردم به انديشه هاي واهي و انحرافي و عقيم ساختن جنبش مردمي ملي شدن صنعت نفت به ميان مردم ايران و بختياري ها اعزام شده بود با برنامه هاي طرح ريزي و از قبل پيش بيني شده و با وسايل و ابزاركار مورد نياز و با انديشه هاي مخرب و انحرافي وارد عمل گرديد و باعث و باني تفكر شبه مذهبي طلوعي گرديد.
– صبغه و رنگ مذهبي شيعي و استفاده ناصواب طلوعيان از محبوبيت ائمه شيعه در ميان مردم بختياري و ناآگاهي و ساده لوحي برخي از عشاير و روستانشينان در ترويج اين آئين انحرافي مؤثر بوده است.
– جريان شبه مذهبي «طلوعي» محصول سياست و تفكر انگليسي ها در مقابله با خواست مردم ايران براي ملي شدن صنعت نفت بود.
– به نظر مي رسد انگليسي ها با ترويج عقيده ترك امور دنيايي و نفي جهان مادي و پرداختن به برخي امور معنوي و اخروي آن توام با مغالطه و سفسسطه هاي عوام فريبانه ، به عنوان حربه كارساز براي تحقق اهداف خود استفاده مي كردند.

 

معناي واژگاني ومفهوم طلوعي (تولويي) وسروشي
طلوعی(تولویی) يا سروشی نام شبه جریان مذهبی انحرافي و فرقه ای بود که ماموران سیاسی انگلیس در اواخر سال 1328 ش طراحی و در سال 1329 ش عملیاتی و به اجرا در آوردند. قصد آنها این بود تا با این ترفند ساکنان مناطق نفتی را از موضوع ملی شدن نفت دور ساخته و در نهایت مانع از ملی شدن نفت در ایران شوند. معنا و مفهوم طلوعی و سروشی برگرفته از چند موضوع است :
معنای لغوی: طلوع به معنی برآمدن خورشید ، ستارگان و ماه ، آشکار شدن ، ظاهر شدن و پدیدار شدن پدیده ای اغاز وابتدا هر عملي يا چيزي،(عميد ، 1371: 847) سروش نیز به معنی فرشته،ملک وجبرئیل است.
معنی استعاری طلوعي و سروشي بین مردم بختیاری: طلوعی به معنای ظهور پدیده غیر معمول و متعارف و خلاف عرف در جامعه و سروشی به مفهوم دیوانه و مجنون ، شیدا و پریشان ، سرگردان و هیجان زده ، دچار توهم ، کسی که از حالت طبیعی خارج شده است و دچار ظن و گمان انحرافی و خودباختگی شده است ، نجواهایی که از عالم غیب به گوش رسد و به فرد الهام می گردد.
طلوعي برگرفته از خواب و رویایی ساختگي بود که پیشوای طلوعی دیده بود، وی خواب خود را چنين نقل مي كرد كه :«در یکی از شب های گرم تابستان که به خواب رفته بودم ناگهان برقی زد و تمام دنیا را روشن کرد این نور همه ما را بیهوش کرد وقتی به هوش آمدم و چشم خود را باز کردم زبان همه ما به ورد و ذکر افتاد به طوری که تا سه روز قادر نبودیم حتی یک کلمه حرف بزنیم و همه ذکر گرفته بودیم.

در همین حال اغماء و بیهوش بودیم که یک شخص نورانی جلوی ما ظاهر شد و پرچم سبزی به ما داد که هر کس به پیش ما بیاید و این علم را ببیند گناه او بخشیده شده و به بهشت خواهد رفت»(آسياي جوان، 1330: 2) بر اساس این خواب اين تفكر انحرافي و شبه مذهبي را طلوعي ناميدند و معتقد بودند کسانی که به آیین طلوعی مي گرویدند اشخاصی بودند که نور ایمان و صداقت و راستی در وجود آنان پدیدار شده و طلوع نموده است.
جیکاک در راستای تحقق اهداف انگلستان در جهت جلوگيري از نهضت ملي شدن نفت یک جریان شبه دینی را در مناطق نفتی به ویژه محل استقرار شاخه هفت لنگ بختیاری‌، سازماندهی کرد.

این جریان مرموز که بیش از هر چیز بر انکار دنیا‌، ترک آن ، کناره گیری از امور دنیوی و بی ارزش

بودن خاک و نفت تاکید داشت ، « تولویی» یا « طلویی » و « سروشی» نام داشت.

می گویند طلوعی ناشی از حالتی بود که جیکاک انگلیسی با اتصال برق بر بدن مردم ایجاد میکرد و نوعی شوک به افراد وارد می ساخت، برخی از شنیده ها نیز حکایت از آن دارد که احتمالاً از قرص های روان گردان استفاده می کرد و نوعی حالت گیجی ، بی تعادلی و هذیان گویی در اشخاص ایجاد می کرد.

زیرا «سُروشی»3 در بین مردم به معنی دیوانه ، مجنون ، شیدا و ناهشیار می باشد، از جيكاك داستان هاي مختلفي نقل مي كنند كه در بعضي از موارد شبيه چشم بندي و افسانه است اما به قول يكي از آقايان بختياري «از آن دم بريده هر كاري بعيد نبود.»(يعقوبي نژاد، 1391: 152)
علل رواج تفكر انحرافي طلوعي :
1- اين فرقه انحرافي دسيسه و توطئه استعماري جهت تفرقه اندازي و سوق دادن مردم مؤمن و معتقد به انديشه هاي واهي و انحرافي و دور ساختن آنان از صداقت ، ايمان نسبت به مليت و دين و مذهب بود.
2- استفاده از فريب ، حيله و تزوير ازسوي جيكاك ، زودباوري ،سادگي ، بي سوادي و ناآگاهي همراه با تعصب و صداقت بي حد و حصر مردم از سوي ديگر در ترويج اين تفكر انحرافي تاثير فراوان داشته است.
3- انديشه حيله گرانه جهت نفاق و استشمار و استيلا بر اقوام ازجمله اهداف استعمار انگليس در رواج تفكر طلوعي بود.
4- عقيم و خنثي نمودن جنبش مردمي ملي شدن صنعت نفت يكي از اصلي ترين اهداف وعلت هاي ترويج اين فرقه شبه مذهبي بوده است .
5- در سال 1329 ش با اعلام ملي شدن صنعت نفت عوامل دولت انگلستان به فكر چاره اي افتادند تا به ملي شدن صنعت نفت خدشه اي وارد كند و مجدداً بتوانند به ايران بازگردند لذا با كمك عامل نفوذي خود ميجر جيكاك و با لطايف الحيل گوناگون ، شعبده بازي و جادوگري، استفاده از لباس روحاني ، عوام فريبي اقدام به ترويج اين تفكر انحرافي نمود. ادامه دارد.

 

 

 

دكتر عزت اله عبدالهي نوروزي، مصطفي عليزاده گل سفيدي

WhatsAppTelegramSMSPrintEmailTwitter
برچسب ها

izeh, آنزان, اخبار ایذه, اخبار دهدز, ایذه, بختیاری, پایگاه خبری تحلیلی عصر ایذه, تفکر, تولويي, جلوگیری, خبر ایذه, خبرایذه, خبرگزاری عصر ایذه., دكتر عزت اله عبدالهي نوروزي, رواج, سال طلوعی, سال طلویی, سروشي, شهرستان ایذه, طلوعی, طلویی, عصر ایذه, علل, علل رواج تفكر انحرافي طلوعي, فرهنگ طلوعی, کوهرنگ, مسجد سلیمان, مصطفي عليزاده گل سفيدي, ملي شدن صنعت نفت, مناطق بختیاری, منطقه بختیاری
اخبار مرتبط

❖ 26 مدرسه روستایی و عشایری در ایذه احداث خواهد شد
❖ آغاز به کار سد کارون دو در سال جاری/ اولویت جذب با نیروهایی است که درخواست کار داده‌اند
❖ رکورد 100‌درصد قبولی کنکور95 برای یک کلاس عشایری در بخش سوسن ایذه
❖ تأتر ۲۵۰۰ثانیه در ایذه به روی صحنه رفت
❖ عطر شهید گمنام همراه با دعای عرفه در ایذه پیچید
نظرات

-دیدگاه حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود. -دیدگاه هایی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود. -اگر دیدگاهی به اشتباه تایید و منتشر شده کافیست دیدگاه مورد نظر را پرچم دار کنید
20 دیدگاه
0

نام

ایمیل

وب سایت

تازه ترین ها
بهترین ها
ورود
/
عضویت
رضا ف م • دی ۸, ۱۳۹۴ در ۱۴:۴۴
سلام و خسته نباشید
دو نکته : یکی این که من شاید 15 سال پیش تحقیق در این زمینه داشتم در منطقه خودمان یعنی هلایجان و سوسن هم افرادی طلوعی شدند که من خودم با اون افراد مصاحبه داشتم
دوم اینکه: بجز اینکه میگفتن مو که مهر علی من دلمه نفت ملی سینه یه حس خاصی بین این افراد بود که هر گناه یا خطایی که در اون بازه زمانی انجام داده بودن رو میگفتن و طلب مغفرت میکردند
0 0 • • پاسخ
ن - ط • آذر ۱۶, ۱۳۹۴ در ۰۹:۲۰
با سلام ، جالب و خوب بود ، ممنون
0 0 • • پاسخ
ناشناس • مهر ۳, ۱۳۹۴ در ۱۲:۴۹
با سلام دست نویسنده این مقاله درد نکنه متن خیلی خوبی بود استفاده کردیم خوبه آنهایی که در گروههای مجازی فعالیت دارند از این متونها استفاده کنند تا تا این اطلاعات ارزشمند فراگیر شود …باقری
0 0 • • پاسخ
بهرام کیانی ده کیانی • تیر ۲۷, ۱۳۹۴ در ۲۰:۱۷
عیدسعیدفطرمبارک
0 0 • • پاسخ
حسین نوروزی • تیر ۲۳, ۱۳۹۴ در ۰۹:۲۳
سلام
بسیار عالی و آموزنده بود .
سپاس از دکتر عبدالهی نوروزی عزیز و جناب آقای علیزاده ، به خاطر این مقاله آموزنده …..
0 0 • • پاسخ
بهرام کیانی ده کیانی • تیر ۲۲, ۱۳۹۴ در ۱۴:۳۵
شعارشون هم این بود
موکه عشق علی مین دلمه صنعت نفت سیچنمه
یا
موکه عشق علی مین دلمه نفت سیاه سیچنمه
0 0 • • پاسخ
بهرام کیانی ده کیانی • تیر ۲۲, ۱۳۹۴ در ۱۴:۳۰
سلام
طاعات وعبادات قبول
0 0 • • پاسخ
ناشناس • تیر ۲۱, ۱۳۹۴ در ۰۰:۳۱
بعد جند ده فهمیدند که طرح انگلیس است………….حالا
0 0 • • پاسخ
امید جعفریان • تیر ۲۰, ۱۳۹۴ در ۱۶:۰۲
عالی بود
0 0 • • پاسخ
ناشناس • تیر ۱۸, ۱۳۹۴ در ۲۱:۰۷
یکی از معروف ت

 

آبشار کمردوغ


آبشار دل انگیز وفرح بخش "کمردوغ" شهرستان کهگیلویه همچون گیسوان پری دریایی در آغوش باد و لابه‌لای صدای پای آب و ساز باران از ارتفاع ۴۰ متری بر شانه‌های کوه دلربایی می‌کند.

به گزارش خبرنگار تسنیم از یاسوج، آبشار "کمر دوغ" در فاصله 85 کیلومتری از شمال شرقی دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه و 15 کیلومتری شمال شرقی شهر قلعه رئیسی واقع شده است.

آبشار کمر دوغ به واسطه ارتفاع و رقص آب در آغوش باد ریزش این آبشار، سفید رنگ و دوغ مانند است و به همین دلیل آن را آبشار کمر دوغ می‌نامند.

بر صخره‌های تنگه پایین دست و آبراهه در طول زمان حوضچه ها و قندیل های نمکی و بلورینی شکل گرفته است که مجموعه این زیبایی‌های بی‌بدیل در نگارخانه طبیعت سبب شده گردشگران و طبیعت دوستان زیادی از نقاط مختلف کشور را به خود جلب کند.

آبشار کمردوغ در تمام فصول سال دارای آب است و چشم هر بیننده‌ای را می‌رباید به طوری که می‌توان نام عروس آبشارهای ایران را بر آن نهاد.

بشار کمردوغ در قلعه رئیسی مرکز بخش چاروسا از توابع شهرستان کهگیلویه در زمره زیبایی‌های طبیعی استان کهگیلویه و بویراحمد ب
TASNIM NEWS .com

All Content by Tasnim News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.

فیزیک پلاسما

فیزیك پلاسما (Plasma Physics)


می دانیم كه برای ماده سه حالت جامد ، مایع و گاز در نظر گرفته میشود. اما در مباحث علمی معمولا یك حالت چهارم نیز برای ماده فرض میشود. حدوث طبیعی پلاسما در دماهای بالا ، سبب تخصیص عنوان چهارمین حالت ماده به آن شده است. یك نمونه بسیار طبیعی از پلاسما آتش است بنابراین خورشید نمونهای از پلاسمای داغ بزرگ است.

تعریف پلاسما

پلاسما گاز شبه خنثایی از ذرات باردار و خنثی است كه رفتار جمعی از خود ارائه میدهد. به عبارت دیگر میتوان گفت كه واژه پلاسما به گاز یونیزه شدهای اطلاق میشود كه همه یا بخش قابل توجهی از اتمهای آن یك یا چند الكترون از دست داده و به یونهای مثبت تبدیل شده باشند. یا به گاز به شدت یونیزه شدهای كه تعداد الكترونهای آزاد آن تقریبا برابر با تعداد یونهای مثبت آن باشد، پلاسما گفته میشود.

حدود پلاسما

اغلب گفته میشود كه 99% ماده موجود در طبیعت در حالت پلاسماست، یعنی به شكل گاز الكتریسته داری كه اتمهایش به یونهای مثبت و الكترون منفی تجزیه شده باشد. این تخمین هر چند ممكن است خیلی دقیق نباشد ولی تخمین معقولی است از این واقعیت كه درون ستارگان و جو آنها، ابرهای گازی و اغلب هیدروژن فضای بین ستارگان بصورت پلاسماست. در نزدیكی خود ما ، وقتیكه جو زمین را ترك میكنیم بلافاصله با پلاسمایی مواجه می شویم كه شامل كمربندهای تشعشعی وان آلن و بادهای خورشیدی است.

در زندگی روزمره نیز با چند نمونه محدود از پلاسما مواجه میشویم. جرقه رعد و برق ، تابش ملایم شفق قطبی ، گازهای داخل یك لامپ فلورسان یا لامپ نئون و یونیزاسیون. مختصری كه در گازهای خروجی یك موشك دیده میشود. بنابراین می توان گفت كه ما در یك درصدی از عالم زندگی میكنیم كه در آن پلاسما بطور طبیعی یافت نمیشود.

حفاظ دبای

یكی از مشخصات اساسی رفتار پلاسما ، توانایی آن برای ایجاد حفاظ در مقابل پتانیسیلهای الكتریكی است كه به آن اعمال میشوند. فرض كنید بخواهیم با وارد كردن دو گلوله بارداری كه به یك باتری وصل شدهاند یك میدان الكتریكی در داخل پلاسما بوجود آوریم. این گلوله ها ، ذرات یا بارهای مخالف خود را جذب میكنند و تقریبا بلافاصله ، ابری از یونهای اطراف گلوله منفی و ابری اطراف گلوله مثبت را فرا میگیرند.

اگر پلاسما سرد باشد و هیچگونه حركت حرارتی وجود نداشته باشد، تعداد بار ابر برابر بار گلوله میگردد، در این صورت عمل حفاظ كامل میشود و هیچ میدان الكتریكی در حجم پلاسما در خارج از ناحیه ابرها وجود نخواهد داشت. این حفاظ را اصطلاحا حفاظ دبای می گویند.

معیارهای پلاسما

طول موج دبای (لاندای دی) باید خیلی كوچكتر از ابعاد پلاسما ( L ) باشد.

تعداد ذرات موجود در یك كره دبای (ND ) باید خیلی بزرگتر باشد.

حاصلضرب فركانس نوسانات نوعی پلاسما ( W ) در زمان متوسط بین برخوردهای انجام شده با اتمهای خنثی ( t ) باید بزرگتر از یك باشد.

آریوبرزن یعنی چه؟

یوتاب سردار زن ایرانی خواهر آریوبرزن

یوتاب سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن (هخامنشی) سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است.او نیز مانند برادرش آریوبرزن در کوهستانهای محل نبرد، حوالی استان کهکیلویه و بویراحمد امروزی یا نواحى بهبهان امروزى در استان خوزستان تا آخرین نفس مبارزه کرد.

اما بر اثر کمبود نیرو و خیانت یک ایرانی، به دست سپاهیان اسکندر مقدونی کشته و در همان محل به خاک سپرده شد.وی با اسکندر در دربند پارس، تکاب در کهگیلویه جنگید.

ادامه در ادامه نوشتار


یوتاب در نبرد با اسکندر مقدونی ۳۳۰ (پیش از میلاد) همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. دشمن سپاهیان آریوبرزن و یوتاب را محاصره می کنداما ایرانیان حلقه ی محاصره ی دشمن را می شکنند.

برچسب ها: خواهر آریوبرزنخواهر آریوبرزن (هخامنشی)داریوش بزرگداریوش هخامنشیزندگی نامه و کارهای داریوش هخامنشیکهگیلویهیوتاب در نبرد با اسکندر مقدونی ۳۳۰یوتاب سردار زن ایرانییوتاب سردار زن ایرانی خواهر آریوبرزن
اشتراک 0 تویت 0 اشتراک 0 اشتراک 0

قبلی
سازندگان پاسارگاد(تخت جمشید)

بعدی
مازیار و بانو گلدیس

درباره نویسنده


شمشاد امیری خراسانی
ما میتوانیم با بررسی پیشینه باشکوهمان و همچنین بررسی اشتباهات پیشینیان ،برای پیشرفت کشورمان قدم برداریم. همانا که تاریخ گذشتگان ما می تواند چراغی باشد برای ما، که هرگز راهمان را گم نکنیم کشوری که هویت خود را فراموش کند جفای بزرگی در حق آیندگان و خویش کرده. کشور بی هویت یعنی محکوم بودن به تباهی چرا در حالی که دارای اصیل ترین هویت ها هستیم آنها را کنار بگزاریم؟

نوشته های مرتبط


قدمت نام زرتشت!!

آگوست 26, 2016

فروهر و هخامنشیان

جولای 27, 2016

جایگاه علم و دانش را در دین زرتشت

جولای 16, 2016
1_لطفا سوالات خود را تنها در بخش (پرسش و پاسخ) مطرح کنید، در غیر این صورت پاسخی به سوال شما داده نمی شود!
3-تحت هیچ شرایطی دیدگاه های شامل توهین به افراد ، اقوام ، ادیان ،اقلیت ها تایید نخواهد شد!
4-لطفا دیدگاه های خود را به زبان شیرین پارسی منتشر کنید، در غیر این صورت دیدگاه شما تایید نخواهد شد!
5-پارسیان دژ ضمن حمایت از آزادی بیان ،این حق را برای خود محفوظ می داند که دیدگاه هایی که قصد بر هم زدن محیط فرهنگی و تاریخی سایت را دارند ،تایید نکند!
6-برای امتیاز دادن به دیدگاه ها وارد حساب خود شوید!
7- برای تغیر تصویر پروفایل خود به آدرس https://fa.gravatar.com/ مراجعه کنید و بر روی دکمه ثبت ورود کلیک کنید!
8-بخش هایی که با ستاره * مشخص شده اند توسط مدیریت حذف شده اند

یک دیدگاه بفرستید، 4 دیدگاه


نام:

ایمیل

نشانی وب سایت

جدیدترین
قدیمی ترین
ورود

hossein • 2014/03/19 در 21:20
شنیدم اون ایرانی که راه رو به اسکندر نشون میده یه چوپان نبوده ولی یه سوالی ذهنم رو مشغول میکنه و اونم اینه که چطوری یه شخصی به همین راحتی راه رو به دشمن نشون میده؟
0 0 • پاسخ

شمشاد امیری خراسانی • نویسنده • 2014/03/19 در 23:58
درود حسین گرامی
به همون راحتی که افشین بابک خرمدین رو به تازی ها میفروشه
به همین راحتی که یه نفر توی هشت سال دفاع مقدس یک گردانو میفروشه به عراقی ها و عملیات نیرو های مارو لو میده و باعث میشه تمام پدر برادر ها ما بیفتن تو تله عراقی ها و شهید بشن
امثال این افراد خود فروخته و وطن فروش کم نبودن و هنوز هم هستن ،درک اینکه یه آدم چه قدر میتونه پست باشه که مردمشو و وطنشو بفروشه کار ساده ای نیست شایدم فکر می کنن کار درستی می کنن و با هزار دلیل وجدان خودشونو قانع می کنن ولی اونی که مهمه اینه که تعداد وطن پرستا خیلی بیشتره و از اون مهمتره خون اون آدمایی که به خاطر وطن فروشی این آدما ریخته شده به هدر نمیره و آخر به ثمر میشینه و اهریمن شکست میخوره از اون مهمتر خداوندگار با حق است
پاینده باشید
0 0 • پاسخ

باقر • 2015/09/27 در 12:02
افسوس که کورش،اریو برزن،یوتاب و همچنین کل فرمانروایان دوره هخامنش رو خذف کردن از تاریخ و افکار مردم.یوتا شرمساریم
0 0 • پاسخ

شمشاد امیری خراسانی • نویسنده • 2015/09/27 در 22:10
تاریخ حذف شدنی نیست . شاید کمرنگ بشود
0 0 • پاسخ
نخستین آئین تاریخ نگاری
نخستین آئین تاریخ نگاری آنست که نادرست نگویید
سیسرون در رساله راجع به خطیب

قوانین سایت
پارسیان دژ تنها یک تارنگار فرهنگی ،تاریخی است ،وهیچگونه مقصود سیاسی را دنبال نمی کند! تمام محتوای سایت بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد... در صورت دیدن هرگونه محتوا خلاف قوانین آن را از بخش تماس با ما گزارش کنید تا محتوا مسدود شود! #لینک صفحه فهرست مصاديق محتوای مجرمانه
ارتباط مستقیم با ما (عمومی):
پیشنهاد سردبیر

 

 

ل
آرامگاه آریو برزن یا دخمه سنگی داو و دختر در منطقه ی حسین آباد و مراس خان رستم ممسنی و در دامنه ی کوه آنا استان فارس قرار گرفته است. در جنگ هخامنش با اسکندر مقدونی در زمان داریوش سوم زبده‌ ترین سربازان ایران را قبیله مردها تشکیل می‌دادند و هنگامی که داریوش سوم شکست خورد مردم شهرستان رستم و ممسنی به رهبری آریوبرزن در، دربند پارس «پشتکوه رستم» به مقاومت دست زده و تا همگی کشته نشدند لشکر اسکندر نتوانست به درون پارس وارد شوند. در دوره ساسانیان رستم و ممسنی بازار مهم مناطق دیگر بوده‌است.

آرامگاه آریو برزن را در اصطلاح محلی «دی دوور »یا «دی و دوور »به معنی مادر و دختر می نامند . این دخمه در ارتفاع تقریبی ۳۰۰ متری قرار دارد و شبیه به دخمه های هخامنشی است و تشکیل شده از سطح پهن و بلندی که قسمت پایین آن را به صورت صاف در آورده اند . تاریخدانان آن مربوط به ۶۵۰ سال پیش از میلاد می‌باشد. بر خلاف آرامگاههای هخامنشی در تخت جمشید و نقش رستم که همه از یک طبقه ساخته شده‌اند آرامگاهآریو برزن از دو طبقه عالی ساخته و پرداخته شده‌است که بسیاری از محققان اروپایی دربارهٔ او نظریاتی ابراز نموده‌اند.

برخى این دخمه را مربوط به دوره ماد مى‏دانند و برخى نیز آن را مربوط به یکى از شهریاران هخامنشى پیش از کوروش بزرگ مى‏ دانند. برخى نیز این دخمه را آرامگاه آریو برزن سردار هخامنشى مى‏ دانند که در دربند پارس با اسکندر مقدونى جنگید. در ضلع جنوب شرقى این دخمه استودان یا محل دفن مردگان در قبل از اسلام قرار دارد. این دخمه در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۱۶ با شماره ۲۹۹ در فهرست آثار ملى به رسیده است.

این دخمه داراى سکویى به طول ۸۰/۵ متر و عرض ۵ متر است که فاصله آن تا پایین دخمه ۱۰۰ متر است. مدخل دخمه در قسمت وسط قرار دارد و هر جانب آن داراى دو ستون به ارتفاع ۳ متر و قطر ۷۵ سانتى‏متر است. اتاقک درون دخمه داراى طول ۵ متر و عرض ۴۵/۳ متر و ارتفاع ۲۶۰ سانتى‏متر است. بالاى ستون‏ها نیز حاشیه صاف و مسطحى وجود داشته و بر فراز آن شکل کنگره‏ هاى دندانه ‏دار هخامنشى را بر سنگ کوه تراشیده‏اند.

آریو برزن کیست؟

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها یا کردها می دانند.

«اسکندر مقدونی» در سال ۳۳۱ پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران ، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه ، پایتخت ایران روانه این شهر گردید .

اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد :بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوی پارسه روان شد وخود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه)رادر پیش گرفت ودر تنگه های در بند پارس(برخی آنرا تنگ تک آب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.

در جنگ در بندپارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند وسپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند.

با وجود آریوبرزن وپاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهیان اسکندر ازاین تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. ازاین رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیلThermopyle متوسل شد وبا کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذراز راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند وآنان رادر محاصره گرفت.

آریوبرزن با ۴۰سوار و۵هزار پیاده ووارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره را شکست وبرای یاری به پاتخت به سوی پارسهPersepolice شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» ازراه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش ازرسیدن او به پایتخت،به پارسه دست یافته بودند.آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت ودر حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود،حاضر به تسلیم نشدوآنقدر درپیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه یارانش از پای در افتادندوجنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست .

یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند. و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت. بر پایه یادداشتهای روزانه کالیستنس مورخ رسمی اسکندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی

 

 

 

 


کورش بزرگ د

یوتاب خواهر آریوبرزن

آریوبرزن
زادروز
۳۶۸ پیش از میلاد،
درگذشت ۳۳۰ پیش از میلاد
محل زندگی ایران
ملیت ایرانی
شناخته‌شده برای مقابله با سپاه اسکندر
خویشاوندان پدر فارنابازوس

آریوبَرزَن (به یونانی: Aριoβαρζάνης) نام یکی از شاهزادگان هخامنشی و سردار ایرانی بود که در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند. نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته می‌شود که به معنی ایرانی باشکوه است.[۱]

نبرد دربند پارس ویرایش

نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زده‌اند، به نظر می‌آید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویر احمد باشد.(در منطقه تنگ تکاب)به هر روی ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخ‌نگاران نامش را لی‌بانی(اسیر اسکندر) نوشته‌اند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان می‌دهد و اسکندر می‌تواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد گفته می‌شود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت می‌کشد. آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده خود را بی‌پروا به سپاه مقدونی رسانده و شمار بسیاری از یونانیان را کشته و خود نیز تلفات بسیاری داد اما موفّق گردید از محاصرهٔ سپاه مقدونی بگریزد.

چون از محاصره بیرون آمد خواست تا به کمک پایتخت بشتابد و آن را پیش از رسیدن سپاه مقدونی اشغال کند. اما لشکر اسکندر که از راه جلگه به پارس رفته بودند، مانع او شدند. در این هنگام وی به مخاطرهٔ سختی افتاد، ولی راضی نشد تسلیم گردد. گفته می‌شود ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بوده‌است.

بر پایه یادداشتهای به دست آمده از کالیستنس تاریخ‌نگار اسکندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه دربند پارس که منطقه‌ای کوهستانی و سخت‌گذر است متوقف شدند و در این منطقه درگیری میان اسکندر و آریو برزن رخ داد. به گفته اسکندر بعد از ورود به سرزمین ایذج خورشید را به مدت سه شبانه روز بچشم ندیدم بعلت انبوه درختان و ازدیاد باران. اسکندر با یک هنگ ارتش ایران که شامل ۵۰۴۰تا ۵۰۰۰ نفر بود به فرماندهی آریو برزن رو به رو شد. این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده‌ها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را پیشتر گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده آن آریوبرزن نیز کشته افتاد.

مقایسه با نبردگوگمل ویرایش
کالیستنس درخصوص مقایسه نبرد دربند و نبرد گوگمل نوشته‌است

اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (درکردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند در پی او دست به عقب‌نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می‌داد.[۲]

دفاع آریوبرزن ویرایش
بعد از فتح بابل و شوش بدست اسکندر، او درباره جاده‌ها، منابع و آب‌های پارسیس اطلاع جمع کرد. سپس نیروی منتخب ۱۷ هزار نفری به سمت پرسپولیس (مرکز ملی

 

یوتاب سردار زن ایرانی خواهر آریوبرزن

یوتاب سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن (هخامنشی) سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است.او نیز مانند برادرش آریوبرزن در کوهستانهای محل نبرد، حوالی استان کهکیلویه و بویراحمد امروزی یا نواحى بهبهان امروزى در استان خوزستان تا آخرین نفس مبارزه کرد.

اما بر اثر کمبود نیرو و خیانت یک ایرانی، به دست سپاهیان اسکندر مقدونی کشته و در همان محل به خاک سپرده شد.وی با اسکندر در دربند پارس، تکاب در کهگیلویه جنگید.

ادامه در ادامه نوشتار


یوتاب در نبرد با اسکندر مقدونی ۳۳۰ (پیش از میلاد) همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. دشمن سپاهیان آریوبرزن و یوتاب را محاصره می کنداما ایرانیان حلقه ی محاصره ی دشمن را می شکنند.

برچسب ها: خواهر آریوبرزنخواهر آریوبرزن (هخامنشی)داریوش بزرگداریوش هخامنشیزندگی نامه و کارهای داریوش هخامنشیکهگیلویهیوتاب در نبرد با اسکندر مقدونی ۳۳۰یوتاب سردار زن ایرانییوتاب سردار زن ایرانی خواهر آریوبرزن
اشتراک 0 تویت 0 اشتراک 0 اشتراک 0

قبلی
سازندگان پاسارگاد(تخت جمشید)

بعدی
مازیار و بانو گلدیس

درباره نویسنده


شمشاد امیری خراسانی
ما میتوانیم با بررسی پیشینه باشکوهمان و همچنین بررسی اشتباهات پیشینیان ،برای پیشرفت کشورمان قدم برداریم. همانا که تاریخ گذشتگان ما می تواند چراغی باشد برای ما، که هرگز راهمان را گم نکنیم کشوری که هویت خود را فراموش کند جفای بزرگی در حق آیندگان و خویش کرده. کشور بی هویت یعنی محکوم بودن به تباهی چرا در حالی که دارای اصیل ترین هویت ها هستیم آنها را کنار بگزاریم؟

نوشته های مرتبط


قدمت نام زرتشت!!

آگوست 26, 2016

فروهر و هخامنشیان

جولای 27, 2016

جایگاه علم و دانش را در دین زرتشت

جولای 16, 2016
1_لطفا سوالات خود را تنها در بخش (پرسش و پاسخ) مطرح کنید، در غیر این صورت پاسخی به سوال شما داده نمی شود!
3-تحت هیچ شرایطی دیدگاه های شامل توهین به افراد ، اقوام ، ادیان ،اقلیت ها تایید نخواهد شد!
4-لطفا دیدگاه های خود را به زبان شیرین پارسی منتشر کنید، در غیر این صورت دیدگاه شما تایید نخواهد شد!
5-پارسیان دژ ضمن حمایت از آزادی بیان ،این حق را برای خود محفوظ می داند که دیدگاه هایی که قصد بر هم زدن محیط فرهنگی و تاریخی سایت را دارند ،تایید نکند!
6-برای امتیاز دادن به دیدگاه ها وارد حساب خود شوید!
7- برای تغیر تصویر پروفایل خود به آدرس https://fa.gravatar.com/ مراجعه کنید و بر روی دکمه ثبت ورود کلیک کنید!
8-بخش هایی که با ستاره * مشخص شده اند توسط مدیریت حذف شده اند

یک دیدگاه بفرستید، 4 دیدگاه


نام:

ایمیل

نشانی وب سایت

جدیدترین
قدیمی ترین
ورود

hossein • 2014/03/19 در 21:20
شنیدم اون ایرانی که راه رو به اسکندر نشون میده یه چوپان نبوده ولی یه سوالی ذهنم رو مشغول میکنه و اونم اینه که چطوری یه شخصی به همین راحتی راه رو به دشمن نشون میده؟
0 0 • پاسخ

شمشاد امیری خراسانی • نویسنده • 2014/03/19 در 23:58
درود حسین گرامی
به همون راحتی که افشین بابک خرمدین رو به تازی ها میفروشه
به همین راحتی که یه نفر توی هشت سال دفاع مقدس یک گردانو میفروشه به عراقی ها و عملیات نیرو های مارو لو میده و باعث میشه تمام پدر برادر ها ما بیفتن تو تله عراقی ها و شهید بشن
امثال این افراد خود فروخته و وطن فروش کم نبودن و هنوز هم هستن ،درک اینکه یه آدم چه قدر میتونه پست باشه که مردمشو و وطنشو بفروشه کار ساده ای نیست شایدم فکر می کنن کار درستی می کنن و با هزار دلیل وجدان خودشونو قانع می کنن ولی اونی که مهمه اینه که تعداد وطن پرستا خیلی بیشتره و از اون مهمتره خون اون آدمایی که به خاطر وطن فروشی این آدما ریخته شده به هدر نمیره و آخر به ثمر میشینه و اهریمن شکست میخوره از اون مهمتر خداوندگار با حق است
پاینده باشید
0 0 • پاسخ

باقر • 2015/09/27 در 12:02
افسوس که کورش،اریو برزن،یوتاب و همچنین کل فرمانروایان دوره هخامنش رو خذف کردن از تاریخ و افکار مردم.یوتا شرمساریم
0 0 • پاسخ

شمشاد امیری خراسانی • نویسنده • 2015/09/27 در 22:10
تاریخ حذف شدنی نیست . شاید کمرنگ بشود
0 0 • پاسخ
نخستین آئین تاریخ نگاری
نخستین آئین تاریخ نگاری آنست که نادرست نگویید
سیسرون در رساله راجع به خطیب

قوانین سایت
پارسیان دژ تنها یک تارنگار فرهنگی ،تاریخی است ،وهیچگونه مقصود سیاسی را دنبال نمی کند! تمام محتوای سایت بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد... در صورت دیدن هرگونه محتوا خلاف قوانین آن را از بخش تماس با ما گزارش کنید تا محتوا مسدود شود! #لینک صفحه فهرست مصاديق محتوای مجرمانه
ارتباط مستقیم با ما (عمومی):
پیشنهاد سردبیر
کورش بزرگ د

 

آریوبرزن

آریوبرزن
زادروز
۳۶۸ پیش از میلاد،
درگذشت ۳۳۰ پیش از میلاد
محل زندگی ایران
ملیت ایرانی
شناخته‌شده برای مقابله با سپاه اسکندر
خویشاوندان پدر فارنابازوس

آریوبَرزَن (به یونانی: Aριoβαρζάνης) نام یکی از شاهزادگان هخامنشی و سردار ایرانی بود که در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند. نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته می‌شود که به معنی ایرانی باشکوه است.[۱]

نبرد دربند پارس ویرایش

نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زده‌اند، به نظر می‌آید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویر احمد باشد.(در منطقه تنگ تکاب)به هر روی ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخ‌نگاران نامش را لی‌بانی(اسیر اسکندر) نوشته‌اند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان می‌دهد و اسکندر می‌تواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد گفته می‌شود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت می‌کشد. آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده خود را بی‌پروا به سپاه مقدونی رسانده و شمار بسیاری از یونانیان را کشته و خود نیز تلفات بسیاری داد اما موفّق گردید از محاصرهٔ سپاه مقدونی بگریزد.

چون از محاصره بیرون آمد خواست تا به کمک پایتخت بشتابد و آن را پیش از رسیدن سپاه مقدونی اشغال کند. اما لشکر اسکندر که از راه جلگه به پارس رفته بودند، مانع او شدند. در این هنگام وی به مخاطرهٔ سختی افتاد، ولی راضی نشد تسلیم گردد. گفته می‌شود ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بوده‌است.

بر پایه یادداشتهای به دست آمده از کالیستنس تاریخ‌نگار اسکندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه دربند پارس که منطقه‌ای کوهستانی و سخت‌گذر است متوقف شدند و در این منطقه درگیری میان اسکندر و آریو برزن رخ داد. به گفته اسکندر بعد از ورود به سرزمین ایذج خورشید را به مدت سه شبانه روز بچشم ندیدم بعلت انبوه درختان و ازدیاد باران. اسکندر با یک هنگ ارتش ایران که شامل ۵۰۴۰تا ۵۰۰۰ نفر بود به فرماندهی آریو برزن رو به رو شد. این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده‌ها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را پیشتر گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده آن آریوبرزن نیز کشته افتاد.

مقایسه با نبردگوگمل ویرایش
کالیستنس درخصوص مقایسه نبرد دربند و نبرد گوگمل نوشته‌است

اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (درکردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند در پی او دست به عقب‌نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می‌داد.[۲]

دفاع آریوبرزن ویرایش
بعد از فتح بابل و شوش بدست اسکندر، او درباره جاده‌ها، منابع و آب‌های پارسیس اطلاع جمع کرد. سپس نیروی منتخب ۱۷ هزار نفری به سمت پرسپولیس (مرکز ملی و دودمانی امپراتوری) روانه کرد.[۳]

جستارهای وابسته

منابع

پیوند به بیرون

به زبان‌های دیگر مطالعه 

آریوبرزن که بود؟

بنام آنکه پادشاه همه پادشاهان است

 

 

آريوبرزن كه بود و چه كرد؟
لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت اما بر خلاف آریو برزن که جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست ، یونانیان در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد.

یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخمنشیان آریوبرزن بود که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد .عده ای او را از اجداد کرد ها يا لر ها می دانند.

اسکندر مقدونی پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان که به جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gqugamele مشهور است در سال ۳۳۱ پیش از میلاد مسیح ،بابل و شوش و استخر (در استان فارس کنونی) را از آن خود ساخت و تصمیم به دست یافتن به پارسه گرفت و به سوی پایتخت ایران حرکت کرد .

اسکندر سپاه خود را به دو بخش تقسیم کرد . یکی از بخش ها به فرماندهی شخصی به نام پارمن یونوس از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه حرکت کرد و خود اسکندر نیز با سپاه سبک اسلحه از راه کوهستان (کو ه های کهگیلویه) روانه پایتخت ایران شد و در تنگه های در بند پارس (برخی آن را تک آب و گروهی آن را تنگ آری می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو شد.

درجنگ در بند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر مقدونی دلاورانه از میهن خویش دفاع کردند و بی پروا با سپاهیان اسکندر به مقابله پرداختند و بسیاری از آنان را به خاک نشاندند و سر انجام توانستند سپاه اسکندر را به عقب نشینی وادارند .

با وجود آریوبرزن و پاسدارانی که جانانه از میهن خویش دفاع می نمودند گذر سپاهیان اسکندر از این تنگه های کوهستانی غیر ممکن بود . پس اسکندر به نقشه ی جنگی ایرانیان در جنگ ترموپیل Thermopyle روی آورد و با کمک یک اسیر ایرانی آریوبرزن را دور زد و از بیراهه ها و تنگه های سخت کوهستانی خود را به پشت سربازان پارس رسانید و آنان را به محاصره گرفت. ( پس از اتمام جنگ نیز عمر آن اسیر چندان دوامی نیاورد و به دستور اسکندر به دلیل خیانت کشته شد.)

آریو برزن با ۴۰ سواره و ۵ هزار سرباز پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره اسکندر را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت ولی سپاهیانی که اسکندر دستور داده بود از راه جلگه به طرف پارسه بروند ،پیش از رسیدن او به شهر دست یافته بودند .

آریو برزن با وجود دست تصرف پایتخت به دست سربازان اسکندر و در حالی که سپاهیان دشمن سخت در حالی تعقیب او بودند حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشاری کرد که همه ی یارانش از پای افتادند و جنگ وقتی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زير فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

در کتاب اتیلا نوشتهٔ لویزدول آمده که در آخرین نبرد اسکندر که از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی آریوبرزن گفته بود:"شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد."

اسکندر نیز در جواب او گفته بود:"شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم."

ولی آریو برزن در پاسخ گفته بود :"پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم" و اسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.

آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس”*.

در این جنگ یوتاب (به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن که فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده گرفته بود ،در کوه ها راه را بر سپاه اسکندر بست .یوتاب و برادرش آنچنان جنگیدند تا هر دو کشته شدند و نامی درخشان از خود بر جای گذاشتند .

 

* لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت اما بر خلاف آریو برزن که جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست ، یونانیان در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد.

*منبع:گزيده اي از فرهنگ و تاريخ 

زندگی نامه حسین پناهی

زندگی نامه حسین پناهی

به بهانه 6شهریور زاد روز حسین پناهی؛ناگفته های دختر حسین پناهی از زندگی پدرش


شاید کمتر کسی باشد که وقتی نام «حسین پناهی» را می‌شنود یادی از هنرمندی‌های این هنرمند نکند.حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت.

دختر حسین پناهی ناگفته هایی از زندگی پدرش را بازگو کرد



چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست می‌آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.

بعد از این اتفاق بود که حسین علی‌رغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند و...

با یکی از بازماندگان او به نام آنا پناهی (دختر این هنرمند) پیرامون برخی موارد به گفت‌وگو نشستیم که در ذیل می آید:

* در مورد تعداد افراد خانواده مرحوم پناهی بفرمایید و اینکه چه سالی ازدواج کرده و چند فرزند دارند.

حسین پناهی در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرده و سه فرزند به نام های لیلا، آنا و سینا دارد.

* شما فرزند چندم خانواده هستید؟

من فرزند دوم خانواده هستم و بیست سه سالم بود که پدرم را از دست دادم.

* از خصوصیات ایشان بفرمایید؟ و اصلا اینکه حسین پناهی کیست؟

حسین پناهی آدم پیچیده ایی نبود. خیلی ساده و صمیمی، مهربان و دوست داشتنی، مثل همه شعرها و نوشته‌ها، مثل همه‌ی بازی‌هایش بود.

حسین پناهی به تعبیر خود او موجود عجیب و غریبی نیست. یک روستازاده حیران است که گذر از تضادهای ناگزیر و ناخواسته از او آدمی ساخته است که الاکلنگ وجودش در برخورد با مسائل به شکل اغراق آمیزی همیشه در نوسان فرازها و فرودها است.

می‌نویسد: «در بازی‌ها و نوشته‌ها نقاشی‌ها شلخته ام . همیشه بدون هیچ تلاشی، ذاتا مبهوت و مسحور همه چیزها بوده ام.

شنیدنی‌ها

دیدنی‌ها

گفتنی‌ها .»

* خاطره‌ای از پدر هست که در خاطرتان بیش از دیگر موارد مانده باشد؟

بله . یادم هست روز رفتم به منزل بابا رفتم و دیدم که در آن هوای سرد دی ماه بدون هیچ پتویی خوابیده است، از بابام پرسیدم که پتوها را چه کار کردی؟ (این دوران همان روزهای وقوع زلزله بم بود)، گفت: من همه پتوها را دیشب برای زلزله زدگان بم اهدا کردم.بعد از اینکه بیدار شد با هم به منزل ما آمدیم. بابا تو چشم های من نگاه کرد و گفت: « بهترین پتوی خانه‌ات را بیار تا بفرستیم بم.»

من هم که تازه ازدواج کرده بودم و طبیعتا همه وسائل زندگی‌ام نو بود، گفتم: باشه و یکی از پتو هارو برداشتم ولی بابا دوباره نگاه معناداری به من کرد و گفت: عزیز دلم بهترین پتوی خانه‌ات را بیار؛ چون پدر اطلاع داشت من پتویی دارم که خیلی دوستش دارم. همان پتو را برداشتیم و با هم راهی شدیم. بابا به من بخشندگی را یاد داد و یاد داد که اگر قرار است چیزی را ببخشم بهترین های من باید باشد .

* شنیدم شما ناشر هم هستید، آیا آثار پدر را از سوی انتشارات خود منتشر می‌کنید؟

بله. انتشاراتی دارم به نام «آناپنا» که در واقع اولویت اصلی ما چاپ و نشر آثاریست که به طریقی به اندیشه و فکر حسین پناهی مربوط می شود که در کنار آن هم حمایت از نویسندگان و شاعران جوان را دارد. از جمله آثار منتشر شده از حسین پناهی در نشر ما دو کتاب که مجموعه مصاحبه‌های ایشان از سال ۱۳۶۸ تا سال۱۳۸۳ است، به نام های «جهان زیرسیگاری من است» و «نوید یک روز بلند نورانی».

نمایشنامه‌ای به نام «سرودی برای مادران»، کتاب «نامه‌هایی به آنا ۲» و «خداحافظ روزهای اناری» که در واقع حسین پناهی از نگاه دیگران است هم هست.

* چند کتاب دارند که منتشر شده؟ آیا کتاب منتشر نشده ای هم باقی مانده است؟

بیش از بیست جلد کتاب چاپ شده دارند و سه آلبوم صوتی که دکلمه شعر ها با صدای خود ایشان است؛ ولی با وجود این آثار متاسفانه امروزه در فضای مجازی بدون استناد به منبع آثار ، بسیاری شعر ها و نوشته ها و حتی متنی با عنوان وصیت ن

امه به نام حسین پناهی منتشر شده که از ایشان نیست.

* خانم پناهی در مورد درگذشت آقای پناهی حرف و حدیث های فراوانی است آیا به واقع او در تنهایی درگذشت؟

حسین پناهی در ۱۴ مرداد سال ۱۳۸۳ به علت سکته قلبی درگذشت و اگر غیر از این چیزی بیان شده کذب محض و غیر از توهمات و غرض ورزی شخص بیان کننده چیزی دیگری نبوده است.

* واکنش‌ها پس از درگذشت پدر چه بود؟ در این سال ها برخوردها چگونه بوده است؟ آیا با رفتن او همه چیز فراموش شد؟

خب ایشان قبل از مرگشان بیشتر به عنوان یک بازیگر خاص مورد توجه بوده و آن بُعد شاعرانگی بعد از مرگ بیشتر نمود پیدا کرد، این خاص بودن در بازیگری که به نظر من بیشتر به خاطر همان داشتن ذهنیت شاعرانه و فلسفی ایشان بوده که در واقع پشتوانه بازی های او قرار می‌گرفت. بعد از مرگش بود که هفت دفتر اصلی شعر به همراه سه آلبوم صوتی منتشر شد و همین باعث شد تا بعد شاعرانگی شخصیت او بعد از مرگش پر رنگ تر به نظر بیاید.

* ممنون از زمانی که برای این گفت‌وگو اختصاص دادید.

ممنون.

==========================================
» تاریخ انتشار : 7 شهریور 1395

»» چاپ خبر
» کاربر محترم شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس ایمیل info@raaknews.com ارسال فرمایید تا در وب سایت قرار گیرد.
-----------------------------
به کانال تلگرام ما بپیوندید:

-----------------------------
» اخبار مرتبط:
به بهانه سالگرد مرد ساده سینمای ایران؛ گفتگو با دختر حسین پناهی +عکس
مسئولانی که برای حسین پناهی و فرهنگ و هنر دغدغه‌ای ندارند
حسین پناهی از کودکی در دژکوه تا سرای ابدی درسوق +تصاویر
اینجا زادگاه حسین پناهی هست !/کسی از اویادی نکرد!+تصاویر
خانه ابدی "حسین پناهی"درمیان طبیعت بهاری+عکس

نظرات:
نام:* 
متن نظر:
پررنگکج خط دارخط دار در وسط|سمت چپوسط سمت راست|قرار دادن شکلکقراردادن لینکقرار دادن لینک حفاظت شدهانتخاب رنگ|پنهان کردن متنقراردادن نقل قولتبدیل نوشته ها به زبان روسیقراردادن Spoiler

افزودن
ویژه های راک نیوز

توضیحات راک نیوز در پی انتشار خبر بازداشت تعدادی از کارکنان یک گمرک

تولد نوزاد تپل مپل 5 کیلویی در شیراز+عکس

زمان اعلام نتایج آزمون کتبی کارگزاری‌های تامین‌اجتماعی مشخص شد

احترام نظامی سرلشکر فیروزآبادی به آیت‌الله هاشمی+عکس

خواستگارانی که بعد از کسب مدال برای کیمیا علیزاده به صف شدند!

مورد عجیب تتلو و تتلیتی‌ ها/ 40 هزار نفر در فیسبوک، به فرمانش «بغ بغو» می‌کنند

رشید سینمای ایران تشییع شد+گزارش تصویری از بدرقه پیکر داود رشیدی

تهدید به خودسوزی و جلوگیری از ورود شهردار برازجان!

جزییات جذب دانشجوی بورسیه در دانشگاه‌های پزشکی اعلام شد

نایب رئیس یکی از انجمن‌های ورزشی ایران در برزیل به جرم سرقت بازداشت شد!

اتفاق عجیب در بلوار جمهوری شیراز /رها شدن سنگ از دامنه کوه منجر به وقوع 2 تصادف شد.

گریه های لیلا حاتمی بخاطر درگذشت داود رشیدی

دوست پسرم را به خانه ام آوردم/ از همسرم راضی نبودم

تغییر موضع برانکو ؛رضاییان در تخت جمشید پرسپولیسی شد

واکنش سخنگوی وزارت خارجه به ادعای بازداشت جاسوس در تیم مذاکرات ایران
مقالات

جایگاه بهورزان در نظام شبکه‏ ای-به بهانه روز بهورز

ورزشکاران دیگر کشورها بعد از شکست چیزی از ارزش هایشان کم می شود یا نه؟

جناب نماینده؛ مشک آنست که خود ببوید-سید مصطفی گنجی

جناب وزیر بهداشت صحبتهای شما حرف بود یا عمل ؟؟؟؟؟

چگونه سید علی محمد بزرگواری به یک چهره ملی شد؟

لزوم تجدید نظر در مکان یابی کارخانه پتروشیمی دهدشت

برکناری اسد از قدرت کلید حل بحران سوریه است !!!؟؟؟؟-علیرضا جعفری زاده

درس‌هایی از کودتا در ترکیه/ مقاومت مردم یارای ایستادگی در برابر توطئه داخلی و خارجی را دارد

رژیم آل سعود در سراشیبی سقوط-سید فضل الله گنجی پور

ضرورت تغییرنام استان از کهگیلویه وبویراحمد به زاگرس-مصیب حیدری

عقده ها از ديدگاه يك روانكاو سويسي-بهتاش فضلي

ملاحظاتی در باب دریافتی‌های نامتعارف-سیدعلی اسماعیلی

جایگاه اقتصاد مقاومتی در مناطق ویژه اقتصادی-علیرضا قنبری

با عدم رعایت نظام شایسته سالاری مانع ظهور کارمندان توانمند ومتخصص گمرک نشویم !

مهاجرت نخبگان از کهگیلویه وبویراحمد چرا ؟-دکتر بهمن شجاعی
نظرسنجی
تبلیغات تصویری

پربازدیدترین اخبار

اسامی سخنرانان ملی اجلاسیه شهدای کهگیلویه و بویراحمد اعلام شد

تاجگردون: حذف یا ابقای کارت سوخت در اختیار دولت است

دیدار مردمی استاندار کهگیلویه و بویراحمد و مدیران کل استان با مردم باشت+تصاویر

950میلیارد ریال اعتبار به پنج طرح بزرگ عمرانی و اقتصادی گچساران و باشت اختصاص یافت

اجرای 160 طرح بزرگ و کوچک دستاورد دولت تدبیر و امید در باشت

زمان اعلام نتایج آزمون کتبی کارگزاری‌های تامین‌اجتماعی مشخص شد

9دستگاه اجرایی برتر هرمز

 

 

فاریابتوت

بنام آنکه هم عاشق و هم معشوق است


دوستانی که تمایل دارند موضوع را به طور کامل مطالعه کنند به وبلاگ این جانب حمدالله برزگر به آدرس اینترنتی
hbarzegar.blogfa. com
مراجعه کنند

🀊دلنوشته هایی درباره زادگاهم فاریابتوت با قلم پسر عموی نوجوانم حکمت برزگر

خاک من.....جان.من خون من....من کهکشهانهارادردل تومیبینم که ذره ای بیش نیستند هرکجاباشم یادتودرگلویم سنگینی میکند باماگفتی وخندیدی ....جوانه زدی متولدکردی ومیراندی تودر خون وپوست واستخوان من جریان داری فاریابتوت واز بدو هبوط که اولین بار دنیارامتحیرانه نگاه کردم تورادیدم خاک پاکت را روزوشب ورنگین کمان را شاخه هایت رابریدیم دم نزدی به دل کوره انداختیمت باعشق سوختی آب رابرتوبستیم وهیچ نگفتی زادگاهم:جزتوبه چه اندیشم ای هویت من اولین وآخرینم ......اولینهایم باتوبود اولین باران اولین کبوتر اولین لبخند اولین عاشقی اولین گلها پروانه روحم اولین بار از پیله توبه جهان خیره شد .......تواگرکویر باشی به من اما چون جناتی ...سالهاپیش نیاکانم را پروراندی همبازی کودکیهاشان بودی بزرگشان کردی چتربودی درباران کفش بودی درراه گرمابودی درچله های بیرحم وسایبان در آتشکده تابستان الطافت را بازبان توان تفسیرم نیست ای هستی من.........رفته رفته باران نبارید چترهاازبادمان رعت گلی نه رویید وبا سطله طلبی نظام بی احساس صنعت وتکنولوژی ما بیرحمانه توراباهمه دلتنگیهاوغمهایت رهاکردبم درست وقتی که باید تازه طعم باهم بودن رامیچشیدیم ....رفتیم همه رفتیم .....چیزی نگو میدونم میدونم که بازبان خرابه ها وویرانه هایت هزاران رمان گفتی درتنهایی شبهای انتظار بارهگذران وخواهی گفت ووقتی خشتی از خرابه هایت میریزد روح من درخواب میلرزد من به گناه خویش واقفم ولی این من نبودم که رفتم عفریته درون وخیال فتح قله های موفقیت وافقهای دوردست مرا ازمن گرفت ودنبال خویش کشاند حال میبینم حتی اگر به ناکجاآباد هم برسم باز توهمان ناکجاآبادوشهررویایی من هستی تورادوست دارم وتورامیستایم...
از شاخه شب به شاخه روز مرابه کجامیکشانی ؟ دستهای نهیفم راگرفته وبه دنبال خودمی کشانییم وچون سربازاسیر مظلومانه سررابه عقب میچرخانم تمام خودرا ازدست رفته میبینم و غبارروی صورتم مجالی برای پیدایش اشکهایم نمیگذارد ....برپیشانی ام جای یک علامت سوال بزرگ سالهاست که حک شده است ..برای چه وبه کجامیروم؟وهروقت عمیقابه این دلهره فکرکردم دروغی بزرگ به نام فردا مراواداشت تاباردیگر در پیچ وخم فراموشی سرگرمم کند به یقین این همه عمرنداسته پی یک چیزبودیم ......نخودسیاه....درتونل وحشت وسکوت زمان که دیوانه وار میمیراندمامجالی برای خودبینی نداریم راهی جزاین نداریم باید رفت وباید دیدتاچه شود......گر .

مدیحه ثرایی باد درنیمه های شبی پاییزی درهیئت تعزیه درختان ودیوارهاوپنجره نیمه باز که کوس میزند وکزکردن سگ پوچگرا که دراثر بی جفتی حس بویاییش راازدست داده است ومهتاب که چون پیرزنی علیل درانتهای صف بزرگی درقبرستان به سرانگشت پا هرگز لحظه نبش قبرراندیده است ازپشت ابرها این دست وآن دست میشود واتاقی تاریک به همراه صدای شیون فلاسک چای که دوروزتمام است مینالد وصدای تپ ووتاپ وبرگهای کتاب که به دست نسیم کوچکی که ازلای شیشه های پنجره خودرابه داخل رساند ورق میخورند به نظم انگارتاریخ راورق رامیزند همه چیزامشب محرک است وروح مردگان که دراین تاریکی دردبه در به دنبال ذره ای خیرات است ....درخت بلوط توحیاطمان خودرابه زمین میزندوتمام برگهایش راازجاکنده است گویا از حجمه روزگارزجه میزند چه شب عجیبیست !!درناخوداگام تنهاترین امدوارم .... راستش رابخواهید دوست ندارم این شب تمام شود انگار مراسم ختم خودم را میبینم سررابه عقب میچرخانم هیزم بدسوز خیس بلوط آخرین نفسهایش را میکشد وهمین چند ثانیه ست که...تمام شود این شب یه عمره که شیون میکنه چقدردلم برای خودم تنگ شده ......دراین لحظه ازبی خداییه 6/5

جورج بوش من ایران رادوست دارم ولی ازپاریوتی میترسم اوباما اگرپاروتی نبودمن یکشنبه ایران را میگرفتم نیکبخت علت افت من ظهورپدیده ای به نام حکمت بود هیتلر اگر ده تا ازبچه های پاربوتی داشتم دنیاروفتح میکردم شوماخر من اما جایزه های دنیاروگرفتم ولز توجاده های پارزوتی کم اوردم اندرتیکر من همه رو یه ضرب میزنم ولی کله قباد به هرکی خورد روحش شاد علی صادقی من کل ایران ومسخره میکنم ولی دربرابر بهادر سویک هم نیستم ریگی من دست سپاه وازپشت میبسنم مسعود من ولوداد اسراعیل ایران برای حال دادن توسازمان ملل سوژه مناسبیست ولی اگردهه کای الماس نبودن انرژی هسته ای گیرشون نمیومد اسکندرمقدونی من دنیاروفتح کردم وپس ازروم ره پارزوتی رفتم که بامقومت جانانه مردمان این دیتر روبه روشدم میگفت عناوقباد کله هاشون رودربرابر

   منجنیق های  من سپرکردن     زوسین بویلت   من المپیک وازپیش بردم اماتوکورس باقاسم کم اوردم       نساجی مازدران ماحاثریم بادست مزدماهی یک ملیون دلارکاظم رابرای تولید  ازغت دست اره وکرکر  به خدمت بگیریم    هاکی روی یخ  نیوجرزسی بدای تحقق خط حمله خود به جنگندگی لحاک احتیاج داریم        ساندراروسل .من غلط کنم اسم تیم داری بیارم بعداز درخشش پرشین پاروتی تاریخ بارساروبه غلط کرویم انداخت     داستایوفسکی .من غلط کنم درمقابا حکمت لب به سخن بگشاطم      یه لقمه نان  یه جوصفا  تاابد  ماندنی هستی حتی اگر خرابه ای بیش نباشی پاریوتی چراکه هویت ماهستی ودرخون ماجریان داری

 

تاریخ ایلات کهگیلویه و بویراحمد و بهبهان

بسم الله الرحمن الرحيم
که هست کلید در گنج حکیم
دوستانی که تمایل دارند موضوع را به طور کامل مطالعه کنند به وبلاگ این جانب حمدالله برزگر به آدرس اینترنتی
hbarzegar.blogfa. com
مراجعه کنند
"اوضاع بهبهان پس از فتح توسط کریم خان"
جعفرخان:
پس از فتح بهبهان توسط وکیل زندی,وی علیرضا خان حاکم شهرراعزل, او رابه همراه خانواده اش به شیرازمنتقل کرد.ایشان تا زمان مرگش مقیم شیرازبود.
کریم خان زند, علیرضاخان قنواتی را حاکم بهبهان و حومه نمودکه شامل کهکیلویه و توابع آن نیز می شد.
پس از علیرضاخان پسرش جعفرخان حاکم شهرشد که در زمان وی بین او و مردم کهکیلویه بر سر مقدارمالیات و نحوه ی پرداخت آن اختلاف ایجادشد.بطورکل در زمان حاکمی جعفرخان, کشور در آشوب تقسیم قدرت بین زعمای زندیه بسر می برد, درنتیجه حکومت نواحی مختلفی مثل بهبهان به طبع آن دچار سست پایگی شده بودوعشایرمختلفی چون بهمئی,طیبی,یوسفی,شیرالی,لیراوی و....از فرامین خان قنواتی سرپیچی و از دادن مالیات حکومتی امتناع می نمودند.جعفرخان از یکی از آشنایانش بنام ملابیت الله کرائی درخواست پادرمیانی بین او و سران ایلات شورشی می کند.ملابیت الله پسرش ملامحمدعلی رانزدخوانین ایلیاتی فرستاد که بیایند و مالیاتشان رابدهندو درگیری بوجود نیاورندو....
از ظواهر امرپیداست که آنها پذیرفتندکه به اختلافات خاتمه دهند, پس از جعفرخان امان نامه و قران مهرکرده دریافت می کنند ولی هنگام ورود به شهر,جعفرخان زیرقسمش می زند و همه ی آنها رابه اتهام شورش و کشتار سربازان مالیات گیر به شیراز می فرستد که درآنجا گردن زده می شوند.
ملامحمدعلی بسیار ناراحت می شود و با عصبانیت و دلخوری شبانه به ایل خود برمی گردد.جعفرخان چندسوار را دنبال او می فرستد که ایل طیبی همه را می کشند.این درگیریها تا زمان دستگیری ملامحمدعلی وکشته شدنش توسط خان قنواتی ادامه یافت....
از طرف دیگر ابول خان طیبی پس از آزادی از زندان زندیه و موقعی که از قتل ملامحمدعلی بشدت متاثر و آشفته شده بود به فکر جایگزین کردن پسرعلیرضاخان طباطبایی بجای جعفرخان قنواتی افتادواین امربدون قتل جعفرخان ممکن نبود,پس قرار شد دو نفر از خانواده ی ابول خان و دونفر از طایفه ی کرائیها به بهانه ی داشتن شکوائیه از ابول خان درباره ی پرداخت مالیات ایل طیبی,جعفرخان را بکشند و برگردند.
چهارتفنگچی به بهبهان می آیند و کسی را درون دروازه ی شهر نمی بینند.
دونفربیرون دارالحکومه جهت نگهبانی می مانند و دونفر وارد ارگ حکومتی می شوند و باتعجب می بینند خان تنهاست.پس از عرض ادب وتعظیم خدمت خان به وی می گویند که عریضه ای از ابول خان داریم وبدست خان می دهند.جعفرخان ازتنهایی اش جا می خورد,به یکی از پسربچه های محل مقداری شیرینی داده و می گوید فراشان را صدا بزن و بگو لرها می خواهند مرا بکشند.
پسرک سریع به دروازه رفته و آن دونفرنگهبان را می بیند و نفس نفس زنان به آندو می گوید:
"لراشِه می آغا بکشِن".آنها پسربچه را آرام کرده و سریعا وارد قلعه می شوند و با شلیک دو گلوله به سینه ی جعفرخان وی را به قتل می رسانند و اینگونه برگی دیگر از تاریخ پر فراز و نشین شهر بهبهان را رقم می زنندو............?

فریدون شاهنامه همان کوروش است

مقدمه
قبل از هرچیز باید گفت که به لطف اعراب!!! که علاقه شان نسبت به تاریخ ما را با سوزاندن کتابهای تاریخی نشان دادند، در زمان فردوسی آنچنان اطلاع دقیقی از تاریخ ساسانیان( که نزدیکترین تاریخ به اسلام است) هم موجود نبوده است چه برسد به حکومت اشکانیان و هخامنشیان که قرنها قبل از آن بوده است. این مسئله، خود دره ای عمیق میان تاریخ اسلام و تاریخ پیش از اسلام به وجود میآورد که این دره پر است از افسانه ها و موهوماتی که متاسفانه در طی قرون مختلف بوجود آمده است؛ به گونه ای که در شاهنامه، کتابی که باید تاریخ ایران را بطور واضح بیان کند این سری افسانه ها زیاد دیده می شود.
از طرف دیگر به دلیل کدورت هایی، حکومت ساسانی تلاش بسیاری کرد که هیچ منبع تاریخی از دوران اشکانی باقی نماند، این خود دره عمیق تری در تاریخ باستانی ایران ایجاد میکند چرا که دوره اشکانیان پلی است که تاریخ ساسانی را به تاریخ هخامنشی متصل میکند، حتی فردوسی نیز در شاهنامه به این موضوع اشاره میکند که منابع در دسترس برای تاریخ اشکانی بسیار کم هستند.
مورد دیگر اینکه دسترسی به منابع غربی مثل تاریخ هرودوت برای حکیم توس امکانپذیر نبوده چرا که در زمان او، این منابع همچنان ترجمه نشده بوده و همچنین مسافت زیاد بین ایرانِ غزنوی و یونان این امکان را به فردوسی نمی داده تا به چنین مسافرتی برود. به این نکته باید توجه داشت که هرچند این منابع در دسترس فردوسی نبوده اما مسلما قرنها قبل، در ایران باستان، تاریخ نگارانی بوده اند که اقدام به نوشتن زندگینامه بزرگان بنمایند و این را از تشابهات میان داستان فریدون و کوروشنامه گزنفون میشود فهمید.
همه این مسائل دست به دست هم داده بود تا منابع تاریخی مربوط به حکومت هخامنشیان در زمان فردوسی کمتر از زمان حال باشد.
فردوسی برای سرودن شاهنامه از کتب تاریخی مختلف بهره گرفت و از آنجاییکه این کتب گاهی ناقص و گاهی بدست اعراب تحریف شده بودند، بزرگمرد توس مجبور شد برای پرکردن این قسمت از تاریخ ایران به همان منابع اندک بسنده کند که درنتیجه بعضی از اسامی پادشاهان، اشتباه نوشته شد.

چرا فریدون و کوروش یکی هستند؟

کتاب شاهنامه با روایت های افسانه ای آغاز میشود و تنها جاییکه افسانه ها کم کم رنگ می بازد و ذره ذره، نمادها جای آنرا می گیرد؛ پادشاهی جمشید و ضحاک است. تشابهات در همین قسمت، خود را نشان میدهند. در همین دوره است که شرح ساخت تخت جمشید را مشاهده میکنیم؛ اما چرا؟ چطور تخت جمشید قبل از کوروش ساخته شده است؟ برای توجیه آن تنها یک دلیل میشود ذکر کرد. نبود ابزار و دانش باستان شناسی. قطعا در زمان فردوسی، باستان شناسی مثل امروزه رایج نبوده است به همین دلیل تشخیص اینکه چه بنایی در دوران باستان قبل از دیگری ساخته شده بسیار سخت و گاهی غیر ممکن میشده.
مسئله دیگر که خود بزرگترین کلید در حل این معماست کلمه "ضحاک" است، واژه ضحاک معرب کلمه "آژی دهاک" است و با نگاه به تاریخ متوجه میشویم تنها پادشاهی که به این نام در تاریخ دیده میشود کسی نیست جز پدربزرگ کوروش. در اکثر کتب تاریخی موجود، آژی دهاک را پادشاهی ظالم خوانده اند که میان اقوام ایران تفاوت قائل میشد و تنها نژاد "ماد" را برتر میدانست و پارتها و پارسها همیشه در طبقه زیردست قرار داشتند این مورد به خوبی در "کوروشنامه" گزنفون قابل مشاهده است چرا که آژی دهاک می گوید دلیل اینکه دخترم ماندانا (مادر کوروش) را به ازدواج کمبوجیه (شاه پارس و پدر کوروش) در آوردم این بود که پارس ها قدرت چندانی نداشتند. در کتاب "کوروش کبیر" نوشته هارولد آلبرت لمب نیز میخوانیم که در آن زمان دولت پارس مالیات های سنگینی به دربار آژی دهاک پرداخت میکرده است. نظیر این موارد در پادشاهی ضحاک دیده میشود که نهایت بدخویی و ظالمی است و حتی فردوسی برای اینکه ظلم او را به خوبی نشان دهد، او را با لقب "ماردوش" معرفی میکند؛ مارهای روی دوش ضحاک قبل از اینکه جنبه افسانه ای داشته باشند، نماد هستند. در فرهنگ ایرانی "مار" نشانگر اهریمن و خوی بد است و همین مورد به نشان دادن ظلم ضحاک کمک شایانی میکند.
در جای دیگر می بینیم که فردوسی میگوید که ضحاک اگرچه پادشاهی ظالم بود اما در جنگاوری همتایی نداشت و از طرفی در "کوروش کبیر" نوشته لمب میخوانیم که آژی دهاک اگرچه ظالم بود اما او را با لقب "شاه نیزه انداز" خطاب میکردند زیرا که در پرتاب نیزه و در میدان جنگ بی نظیر بود.

تشابهات کوروش و فریدون
@ahooramazda95
👇👇👇 ادامه 👇👇

شعر سعدی

شعر
mmmmmmmm


aàaaaa aàaaaa

شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم

به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم

تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن خون خوار خویش نپسندم

اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم

بیار ساقی سرمست جام باده عشق بده به رغم مناصح که می دهد پندم

من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی حساب فرزندم

به خاک پای تو سوگند و جان زنده دلان که من به پای تو در مردن آرزومندم

بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم

به خنده گفت که برزگر از این سخن بگریز کجا روم که به زندان عشق دربندم🙋🙋

طایفه غندی

بنام خدا
چاروسائى
مؤلف رياض‌الفردوس از طايفه‌اى به اسم چاروسائى که جزء طوايف چرام ممسنى بوده‌اند نام مى‌برد. هم‌اکنون يک منطقه در کهکيلويه که محل سکونت ايل طيى سردسير است چاروسا نام دارد، ولى از نظر بعد مسافت با طايفهٔ چروسائى منطقهٔ چرام ممسنى مغايرت کامل دارد.
طايفه‌اى با نام چاروسائى نيز در منطقهٔ گناوه و برازجان سکونت دارند که به ادعاى آنان بخشى از نژاد لر خرم‌آبادى و بعضى از مهاجرين کهکيلويه‌ هستند، ولى سندى در اين رابطه موجود نيست.
عباسى بويراحمدى
در رياض‌الفردوس نام دو طايفهٔ عباسى بويراحمدى و اردشيرى بويراحمدى ضبط شده است. که از طايفهٔ تاعباسى بويراحمدى بوده‌اند که در منطقهٔ تنگ تامرادى و ميدگان رستم ممسنى نشيمن داشته‌اند.
در اين زمان طايفه‌اى به نام تاعباسى در ايلات بويراحمد در ميان طايفهٔ باباکانى ساکن تنگ بيرزاد وجود دارد، ولى داراى سازمان مستقل طايفه‌اى نمى‌باشند.
گودرزى
در سند موجود در خانوادهٔ خوانين دشمن‌زيارى و مهر افراد طايفهٔ محمد گودرزى (من گودرزي) ساکنين دهدشت به اسامي: ابن ابراهيم زيدالدين گودرزى ساکن بلدهٔ قريه‌الدشت و نورعلى گودرزى و ابن خليل عتب‌الله گودرزى و چند تن ديگر هست.
اين طايفه که قسمتى از آنان در ايل دشمن‌زيارى ممسنى و رستم ممسنى در منطقهٔ تل اسپيد و تل افغانى اقامت دارند، از ساکنين قديم شهر دهدشت و از مردم کهکيلويه هستند که بعد از ويرانى شهر دهدشت به‌دست مردم عشاير کهکيلويه به نواحى ممسنى مهاجرت و سکونت کرده‌اند.
کَرَه‌اى
اين طايفه که در منطقهٔ کَرَه و حوالى آن در همسايگى طايفهٔ برائى سکونت داشته‌اند در قديم از طوايف بنام و معروف ناحيهٔ دمرود محسوب مى‌شدند. رئساى ايلى آنان خصوصاً محمد کَرَه‌اى تا آنجا پيش رفت که در اواخر سلطنت ترکمانان آق‌قويونلو سمت راست داروغه خانهٔ شهر ابرقوى يزد را در دست گرفت.
اين طايفه به‌طور پراکنده و سازمان نايافته در منطقه‌هاى ايل کهکيلويه و بويراحمد زندگى مى‌نمايند. گروهى هم در ميان طايفهٔ شيخ عالى دشمن‌زيارى بنيچهٔ سودنيارى و عده‌اى نيز در طايفهٔ سادات محمود بويراحمد اقامت دارند.
غندى

اين طايفه سازمان مستقل ايلى و طايفه‌اى در اين استان ندارند و به‌صورت پراکنده در ايلات طيبي، بهمئي، باشت و باوى و حومهٔ بهبهان زندگى مى‌کنند. اما قبل از سلطنت زنديه در مناطق طيبى داراى سازمان قومى بزرگى بودند. صادق‌خان زند در سال (۱۱۷۴ قمري) بخشى از طايفهٔ آنها را که اکنون به ترکان طيبى معروف هستند به فارس کوچ داد و اعقاب آنان هستند که در آنجا زندگى مى‌نمايند.
از جمله کارهاى اين طايفه شغل مکتب‌دارى قديم است که در گسترش فرهنگ گذشتهٔ عشايرى نقش ارزنده‌اى داشته است.
بيرزائى
در سند موجود در خاندان کلانتران دشمن‌زيارى نام طايفهٔ بيرزائى منسوب به تنگ بيرزاد که در اين زمان به غلط پيرزال گفته مى‌شود آمده است. اين طايفه به‌طور کلى منقرض و جانشين آنان طوايف آقائى بابکانى شده‌اند.
اولاد
مى‌گويند طايفهٔ اولاد از ريشهٔ نژادى غندى‌ها و از بوميان قديم ناحيه هستند .
طايفهٔ اولاد در گذشته ايلى بزرگ بود. در اين زمان مستقل هستند و داراى سازمان ايلى در منطقهٔ طيبى گرمسيرى مى‌باشند و شاخه‌اى از آنها به همين نام در ايلات بختيارى به‌سر مى‌برند.
نريمسائى
اينان نيز از نژاد قديم بوميان نواحى بهمئى سردسير مى‌باشند. سرخاندان خوانين ايل بهمئى از اين تيره است. در ترجمهٔ سنگ نبشته‌هاى کول‌فره و اشکفت سلمان بختيارى مربوط به دوران ايلامى به اسم طايفه‌اى به نام 'نريسي' اشاره شده است.
اين طايفه که در اثر اختلافات محلى به نواحى بختيارى و خوزستان مهاجرت کرده‌اند، سازمان مستقل قومى کوچکى در ايل بهمئى سردسيرى دارا مى‌باشند.
مهمدميسائى
اينها هم از ريشهٔ بوميان قديم نواحى بهمئى و کهکيلويه هستند و در اين زمان سازمان ايلى کوچکى در ايل بهمئى سردسير دارند.
آقاى حمدالله اژدر از محترمين اين طايفه به مؤلف گفت پيکره‌هائى در قبرستان مدفون است و جزء رؤساى قديم خانواده کسى به‌وجود آنها آگاهى نداشته است. پس مى‌توان پنداشت که اسلاف اين طايفه که در مجاورت طايفهٔ کرائى سکونت مى‌داشتند به احجارپرستى اعتقاد داشته‌اند.
حسن‌عالى
مؤلف رياض‌الفردوس از اين طايفه که از بازماندگان قايدهاى چهارده‌تاى بويرى بوده و در عصر صفويه (شاه‌عباس) از لوداب (لالستان) به نواحى اصفهان (محلهٔ زينبيه)، گردنهٔ تيل اصفهان، نجف‌آباد، حومهٔ شهرضا، ده‌بيد فارس و اردبيل و مراغه تبعيد شدند، نام مى‌برد و مسلم است که داراى سازمان قومى مستقلى بوده‌اند. اين طايفه در اين زمان سازمان مستقلى ندارند و در طايفهٔ بادلونى با طايفهٔ هم‌ريشهد خود بهليلى زندگى مى‌نمايند.
بيرخورى
در سند موجود در خانوادهٔ خوانين ايل دشمن‌زيارى مربوط به دورهٔ شاه‌عباس ثانى صفوي، از شخصى به نام عزيز ولد حسنعلى بيروخورى نام برده مى‌شود که به‌عنوان گواه ذيل سند مذکور را مهر کرده ا

ست. اين نام مؤيد قدمت طايفهٔ بيروخورى کهکيلويه و بويراحمد است و نشان مى‌دهد که از زمان صفويه تشکيلات قومى داشته است. بيروخور در اين زمان نام منطقه‌اى در ايل تامرادى است و داراى طايفهٔ کوچکى مى‌باشد.
سپوئى
در سند نامه‌اى اسمى از طايفهٔ سپوئى و يکى از افراد آن به نام حسنعلى صفر سپوئى برده مى‌شود. اين طايفه که در تنگ سپو (شاپور) و در شهر و حومه و حوالى آن سکونت داشته‌اند و تا زمان زنديه بازماندگانى از آنان در دو جهت رودخانهٔ کوچک آن يکديگر را به گلوله تفنگ مى‌بستند و بر اثر اين دشمنى باقى‌ماندگان اين طايفه پراکنده شدند. آنها در اين زمان سازمان طايفه‌اى ندارند و حتى در فرهنگ ايلى اسمى از آنان به يادگار نمانده است
ميرزا على
در سند اسمى از ميرزاعلى روشن‌آبادى (در سال ۱۰۶۸ قمري) برده مى‌شود و با توجه به اينکه محل سکونت طايفهٔ اولاد ميرزاعلى در منطقه‌هاى روشن‌آباد، حزکده، روش‌مهر (روشن‌مهر) و بى‌منجگان از عهد صفويه تاکنون بوده است. اين شخص به احتمال نياى بزرگ طايفهٔ اولاد ميرزاعلى بوده است.
اين طايفه از بوميان قديم ناحيه بلاد شاپور (دهدشت) مى‌باشند در اين زمان جزء ايل بويراحمد سفلى و داراى سازمان مستقل قومى مى‌باشند. گروهى از اين طايفه به‌علت نامعلومى به منطقهٔ کوهمرهٔ نودان حومهٔ شهر کازرون مهاجرت کرد

 

 

"اوضاع بهبهان پس از فتح توسط کریم خان"
جعفرخان:
پس از فتح بهبهان توسط وکیل زندی,وی علیرضا خان حاکم شهرراعزل, او رابه همراه خانواده اش به شیرازمنتقل کرد.ایشان تا زمان مرگش مقیم شیرازبود.
کریم خان زند, علیرضاخان قنواتی را حاکم بهبهان و حومه نمودکه شامل کهکیلویه و توابع آن نیز می شد.
پس از علیرضاخان پسرش جعفرخان حاکم شهرشد که در زمان وی بین او و مردم کهکیلویه بر سر مقدارمالیات و نحوه ی پرداخت آن اختلاف ایجادشد.بطورکل در زمان حاکمی جعفرخان, کشور در آشوب تقسیم قدرت بین زعمای زندیه بسر می برد, درنتیجه حکومت نواحی مختلفی مثل بهبهان به طبع آن دچار سست پایگی شده بودوعشایرمختلفی چون بهمئی,طیبی,یوسفی,شیرالی,لیراوی و....از فرامین خان قنواتی سرپیچی و از دادن مالیات حکومتی امتناع می نمودند.جعفرخان از یکی از آشنایانش بنام ملابیت الله کرائی درخواست پادرمیانی بین او و سران ایلات شورشی می کند.ملابیت الله پسرش ملامحمدعلی رانزدخوانین ایلیاتی فرستاد که بیایند و مالیاتشان رابدهندو درگیری بوجود نیاورندو....
از ظواهر امرپیداست که آنها پذیرفتندکه به اختلافات خاتمه دهند, پس از جعفرخان امان نامه و قران مهرکرده دریافت می کنند ولی هنگام ورود به شهر,جعفرخان زیرقسمش می زند و همه ی آنها رابه اتهام شورش و کشتار سربازان مالیات گیر به شیراز می فرستد که درآنجا گردن زده می شوند.
ملامحمدعلی بسیار ناراحت می شود و با عصبانیت و دلخوری شبانه به ایل خود برمی گردد.جعفرخان چندسوار را دنبال او می فرستد که ایل طیبی همه را می کشند.این درگیریها تا زمان دستگیری ملامحمدعلی وکشته شدنش توسط خان قنواتی ادامه یافت....
از طرف دیگر ابول خان طیبی پس از آزادی از زندان زندیه و موقعی که از قتل ملامحمدعلی بشدت متاثر و آشفته شده بود به فکر جایگزین کردن پسرعلیرضاخان طباطبایی بجای جعفرخان قنواتی افتادواین امربدون قتل جعفرخان ممکن نبود,پس قرار شد دو نفر از خانواده ی ابول خان و دونفر از طایفه ی کرائیها به بهانه ی داشتن شکوائیه از ابول خان درباره ی پرداخت مالیات ایل طیبی,جعفرخان را بکشند و برگردند.
چهارتفنگچی به بهبهان می آیند و کسی را درون دروازه ی شهر نمی بینند.
دونفربیرون دارالحکومه جهت نگهبانی می مانند و دونفر وارد ارگ حکومتی می شوند و باتعجب می بینند خان تنهاست.پس از عرض ادب وتعظیم خدمت خان به وی می گویند که عریضه ای از ابول خان داریم وبدست خان می دهند.جعفرخان ازتنهایی اش جا می خورد,به یکی از پسربچه های محل مقداری شیرینی داده و می گوید فراشان را صدا بزن و بگو لرها می خواهند مرا بکشند.
پسرک سریع به دروازه رفته و آن دونفرنگهبان را می بیند و نفس نفس زنان به آندو می گوید:
"لراشِه می آغا بکشِن".آنها پسربچه را آرام کرده و سریعا وارد قلعه می شوند و با شلیک دو گلوله به سینه ی جعفرخان وی را به قتل می رسانند و اینگونه برگی دیگر از تاریخ پر فراز و نشین شهر بهبهان را رقم می زنندو............?

 

فریدون شاهنامه همان کوروش است

مقدمه
قبل از هرچیز باید گفت که به لطف اعراب!!! که علاقه شان نسبت به تاریخ ما را با سوزاندن کتابهای تاریخی نشان دادند، در زمان فردوسی آنچنان اطلاع دقیقی از تاریخ ساسانیان( که نزدیکترین تاریخ به اسلام است) هم موجود نبوده است چه برسد به حکومت اشکانیان و هخامنشیان که قرنها قبل از آن بوده است. این مسئله، خود دره ای عمیق میان تاریخ اسلام و تاریخ پیش از اسلام به وجود میآورد که این دره پر است از افسانه ها و موهوماتی که متاسفانه در طی قرون مختلف بوجود آمده است؛ به گونه ای که در شاهنامه، کتابی که باید تاریخ ایران را بطور واضح بیان کند این سری افسانه ها زیاد دیده می شود.
از طرف دیگر به دلیل کدورت هایی، حکومت ساسانی تلاش بسیاری کرد که هیچ منبع تاریخی از دوران اشکانی باقی نماند، این خود دره عمیق تری در تاریخ باستانی ایران ایجاد میکند چرا که دوره اشکانیان پلی است که تاریخ ساسانی را به تاریخ هخامنشی متصل میکند، حتی فردوسی نیز در شاهنامه به این موضوع اشاره میکند که منابع در دسترس برای تاریخ اشکانی بسیار کم هستند.
مورد دیگر اینکه دسترسی به منابع غربی مثل تاریخ هرودوت برای حکیم توس امکانپذیر نبوده چرا که در زمان او، این منابع همچنان ترجمه نشده بوده و همچنین مسافت زیاد بین ایرانِ غزنوی و یونان این امکان را به فردوسی نمی داده تا به چنین مسافرتی برود. به این نکته باید توجه داشت که هرچند این منابع در دسترس فردوسی نبوده اما مسلما قرنها قبل، در ایران باستان، تاریخ نگارانی بوده اند که اقدام به نوشتن زندگینامه بزرگان بنمایند و این را از تشابهات میان داستان فریدون و کوروشنامه گزنفون میشود فهمید.
همه این مسائل دست به دست هم داده بود تا منابع تاریخی مربوط به حکومت هخامنشیان در زمان فردوسی کمتر از زمان حال باشد.
فردوسی برای سرودن شاهنامه از کتب تاریخی مختلف بهره گرفت و از آنجاییکه این کتب گاهی ناقص و گاهی بدست اعراب تحریف شده بودند، بزرگمرد توس مجبور شد برای پرکردن این قسمت از تاریخ ایران به همان منابع اندک بسنده کند که درنتیجه بعضی از اسامی پادشاهان، اشتباه نوشته شد.

چرا فریدون و کوروش یکی هستند؟

کتاب شاهنامه با روایت های افسانه ای آغاز میشود و تنها جاییکه افسانه ها کم کم رنگ می بازد و ذره ذره، نمادها جای آنرا می گیرد؛ پادشاهی جمشید و ضحاک است. تشابهات در همین قسمت، خود را نشان میدهند. در همین دوره است که شرح ساخت تخت جمشید را مشاهده میکنیم؛ اما چرا؟ چطور تخت جمشید قبل از کوروش ساخته شده است؟ برای توجیه آن تنها یک دلیل میشود ذکر کرد. نبود ابزار و دانش باستان شناسی. قطعا در زمان فردوسی، باستان شناسی مثل امروزه رایج نبوده است به همین دلیل تشخیص اینکه چه بنایی در دوران باستان قبل از دیگری ساخته شده بسیار سخت و گاهی غیر ممکن میشده.
مسئله دیگر که خود بزرگترین کلید در حل این معماست کلمه "ضحاک" است، واژه ضحاک معرب کلمه "آژی دهاک" است و با نگاه به تاریخ متوجه میشویم تنها پادشاهی که به این نام در تاریخ دیده میشود کسی نیست جز پدربزرگ کوروش. در اکثر کتب تاریخی موجود، آژی دهاک را پادشاهی ظالم خوانده اند که میان اقوام ایران تفاوت قائل میشد و تنها نژاد "ماد" را برتر میدانست و پارتها و پارسها همیشه در طبقه زیردست قرار داشتند این مورد به خوبی در "کوروشنامه" گزنفون قابل مشاهده است چرا که آژی دهاک می گوید دلیل اینکه دخترم ماندانا (مادر کوروش) را به ازدواج کمبوجیه (شاه پارس و پدر کوروش) در آوردم این بود که پارس ها قدرت چندانی نداشتند. در کتاب "کوروش کبیر" نوشته هارولد آلبرت لمب نیز میخوانیم که در آن زمان دولت پارس مالیات های سنگینی به دربار آژی دهاک پرداخت میکرده است. نظیر این موارد در پادشاهی ضحاک دیده میشود که نهایت بدخویی و ظالمی است و حتی فردوسی برای اینکه ظلم او را به خوبی نشان دهد، او را با لقب "ماردوش" معرفی میکند؛ مارهای روی دوش ضحاک قبل از اینکه جنبه افسانه ای داشته باشند، نماد هستند. در فرهنگ ایرانی "مار" نشانگر اهریمن و خوی بد است و همین مورد به نشان دادن ظلم ضحاک کمک شایانی میکند.
در جای دیگر می بینیم که فردوسی میگوید که ضحاک اگرچه پادشاهی ظالم بود اما در جنگاوری همتایی نداشت و از طرفی در "کوروش کبیر" نوشته لمب میخوانیم که آژی دهاک اگرچه ظالم بود اما او را با لقب "شاه نیزه انداز" خطاب میکردند زیرا که در پرتاب نیزه و در میدان جنگ بی نظیر بود.

تشابهات کوروش و فریدون
@ahooramazda95
👇👇👇 ادامه 👇👇