داستان اشنا

روباه در حادثه‌ای دمش را از دست داد.
روباه‌های گله از او پرسیدند دم‌ات چه شد؟ روباه دم‌بریده با حیله‌گری گفت که خودم قطع‌اش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.

احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه دم‌بریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم. من‌که بسیار درد دارم!

دم‌بریده گفت: صدایش را درنیاور!
اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند و این حکایتی بسیار آشناست...

وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاس‌گر ها و خلافکارها زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت می‌خندند.
گاهی هم آن‌ها را دیوانه می‌دانند.

شهريار

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند

بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن

با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند

ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز

چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز

با همان شور و نوا دارد شبانی می کند

گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان

با همین نخوت که دارد آسمانی می کند

سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز

در درونم زنده است و زندگانی می کند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من

خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند

بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی

چون بهاران می رسد با من خزانی می کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند

آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند

می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان

دفتر دوران ما هم بایگانی می کند

"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید

ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

نجاروپادشاه

🙆🏻‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود🤴🏻

پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید 

نجار آن شب نتوانست بخوابد ...

همسر نجار گفت :                             
مانند هر شب بخواب ...    
پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار "

کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ...

صبح صدای پای سربازان را شنيد...
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ...
 
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند...

دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی ...

چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ...

همسرش لبخندی زد و گفت :
 مانند هر شب آرام بخواب , زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند  "

فکر زيادی انسان را خسته می کند ...

 درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ".

ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن 
یا خواب می مانی...! 
یا از زندگی عقب

در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باش...🌺🌺

اصل خويش

🔺 ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ ...
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎ.
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟

👈 ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ ؛
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ .

ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ.

ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ؛
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ .

✅ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ؛
ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ،
ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ؛
ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ...

ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ؛
ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ؛
ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ ؛
ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ؛
ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ...

الاهي قمشه اي

قبر چیست؟؟؟
بخونید خیلی جالبه 👌🏻

استادالهی قمشه ای، فیلسوف بزرگ جهانی اینگونه میگوید:

 که مرگ واقعی چگونه است وفشار قبر چیست؟
آیا فشار قبر واقعیت دارد؟

جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی ، در کسری از ثانیه انجام میشود . این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند . یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد
یه حس سبک شدن و معلق بودن ...

بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود . شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است . زمان  در واقع قرارداد ما انسانهاست
این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد میکنیم
اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است

با مرور زندگی ، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود،  وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد
برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند
میزان وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است ...
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند . این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی ...

مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود . ولی به هرحال وابستگی ست ... 

این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد . یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد . یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد
اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد
چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند . به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد. فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است. 

این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند . پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد . این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد . 
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد .
بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود .

وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد. بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست. گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم ؛🌹
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...
 بگذار و بگذر
ببین و دل مبند
چشم بینداز و دل مباز
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت ...
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده...
"صادقانه زندگی کنید"

ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.
ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
لطفاً این متن رو دقیق بخونید چون ارزش هر کلمه معادل دنیایی فهم و شعور هست 🙏🏻

👤 استاد الهی قمشه بہشت عاشقانہ💟

قران از نگاه دکتر شريعتي

نگاه دکتر شریعتی به قرآن | bazargan1 | @کانال تفسیر قرآن استاد بازرگان
4
@bazargan1
پیدایش انسان و پیوستگی او به سلسله تکامل موجودات زنده مطرح ساخت، دکتر شریعتی از بعد »انسان 
شناسی« و دید عارفانه و شاعرانه خود، برای نخستین بار فاصله »لجن تا روح خدا« را در صیرورت انسان از 
»حَمَإ مَّسْنُون« ) گِل بدبوی مانده(، یعنی منشاء مادّی حیات انسان در کره زمین ، تا »نفخه روح الهی« در 
استعداد آدمی را مطرح ساخت و فاصله خاک تا افالک را عارفانه به تصویر کشید.
شریعتی داستان »هابیل و قابیل« را نه به عنوان قصهای از دو پسرِ آدم، که به دنبال کشف همسرشان 
بگردیم! بلکه به عنوان نماد و سرآغاز دو جریان تاریخی خیر و شر و دو راه متنافری که فرزندان آدم طی 
کرده و میکنند معرفی کرد؛ دو راهی که یکی به خشونت و خون و خرابی و خسران میانجامد، و دیگری به 
الفت و ایثار و آبادی و ایمان. او با تخصصی که در تاریخ داشت، راههای طی شده این دو جریان و سنّت 
الهی یا فلسفه تاریخ را در بستر جوامع مختلف به ما نشان داد.
شریعتی بود که گفت: قرآن با نام خدا آغاز و با نام »ناس« ختم میشود! اگر با نام خدایش آغاز کردهای، با 
خدمت به خلقش به پایان رسان. او با هوشمندی تمام سه جریان تاریخی: »اربابان قدرت«، »مالکان ثروت«
و »معبودان ضاللت« را در بستر تاریخ معرفی کرد تا از شرّ آنها به پناهگاههای سه گانه معرفی شده در 
سوره »ناس«: رَبّ الناس، مَلِکِالناس، اِلهِ الناس پناهنده شویم. او با ذوق ادبیِ سرشار خویش این مثلث را، 
برای آنکه به روشنی تبیین گردد، با تعابیر دیگری نیز به کار برد: زور و زر و تزویر، مَلِک و مالِک و مُلّا، 
هامان و قارون و فرعون، تیغ و طال و تسبیح. شریعتی سرنخ این مثلث را در تحوالت جامعه اسالمی دوران 
امام علی نیز دنبال کرد: قاسطین، ناکثین، مارقین و پس از آن در: استعمار و استثمار و استحمار.
شریعتی با عبور از معنای ظاهری و تدبّر در باطن آیات، مفاهیم کلیدی قرآن را به سادگی برای جوانان 
تبیین نمود، از جمله در تفسیر سوره »ماعون« نشان داد سراغ »تکذیب کنندگان دین« را نیز باید در 
کسانی گرفت که اتفاقاً نماز هم میخوانند! اما یتیم را از خود میرانند و انگیزهای برای سیر کردن شکم 
گرسنگان ندارند. چرا که نماز آنها با کسالت و تنها برای ریاکاری است و مردم را از حقوق اجتماعیشان 
مانع میگردند.
شریعتی عالوه بر کنجکاوی در نام سورهها و دقّت موشکافانه در تقسیم بندی موضوعی عنوان سورههای
قرآن، همچنین پیامهای کلی یا زیر مجموعه سورهها و نیز آیات کلیدی آنها، واژههای قرآنی را نیز مورد 
ریشه یابی کارشناسانه قرار داد و معانی بسیار عمیقی از آنها استخراج کرد. نمونهای از این واژهها »عبادت« 
است که با تعمّق در مفهوم ریشهای این واژه دریافت که عبادت همان هموار کردن راه دل برای مَرکب یار 
است؛ به سخن حافظ در معنای مجازی آن:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را هین که بهار میرسد


نگاه دکتر شریعتی به قرآن | bazargan1 | @کانال تفسیر قرآن استاد بازرگان
5
@bazargan1
اما به نظر این قلم، مهمترین اثر شریعتی در قرآنشناسی، نوشته بینظیر »حج« اوست که برای روشنفکران 
همچون رساله عملیه برای دینداران سنتی مذهبی در سفر حج است و گام به گام مناسک را در پرتو 
روشنگریهای آن طی میکنند. قرآن همه مناسک حج را »شعائراهلل« نامیده است، شعائر از ریشه شَعر 
)موی(، داللت بر ظرافت و نازک بینی میکند، در کلمات: شِعر، شاعر، شعور و شعار، به نوعی دقتِ نظر و 
نازک بینی و نمادین بودن موضوع نهفته است. از این روی تمام مناسک حج نمادین است و جنبه سمبلیک 
دارد.
شریعتی این نمادها را از طواف گرفته تا سعی صفا و مروه و رمی جمرات و قربانی با قلم سحر آمیز خود باز 
کرد و به زیباترین وجه از آسمان به زمین و از تعبّدِ تقلیدی به تعقل و تفکر در زندگی روزانه آورد؛ او در 
حج نیز همان مثلث معروف رَبّالناس، مَلِکِ الناس، اِلهِ الناس را در سه گام »عرفات« )عرفان(، »مشعر« 
 )شعور( و »مُنی
ٰ« )عشق در قربانی( دید و به دیگران نشان داد.
خاطره کوچکی از ذوق و ذکاوت شریعتی در فهم قرآن خالی از فایده نیست؛ حدود سال ۵۴۴۴ بود که
جداول و منحنیهای کتاب سیر تحول قرآن را که مرحوم پدر از زندان برای سخنرانی در روز مبعث در
زندان قصر تهیه و به بیرون فرستاده بودند، به دکتر شریعتی نشان و برای او شرح دادم. فهم آن جداول 
ذهن و ذوق ریاضی میخواست و گمان نمیکردم کسی که ادبیات خوانده چیز زیادی از آنها دستگیرش 
شود، اما بعدها فهمیدم نه تنها پیام اصلی آن تحقیقات را بیشتر از خود من گرفته بود، بلکه گزارشی که از 
این کار برای دانشجویانش داد، و بعدها در نامه مفصلی از مشهد برای این قلم فرستاد، در این نیم قرن و 
اندی، هیچکس تا کنون کتاب سیر تحول قرآن را همچون شریعتی وصف نکرده است.
مجموعه اظهار نظرهای دکتر شریعتی در این زمینه در کتابی تحت عنوان »کاربرد آیات قرآن در اندیشه 
دکتر شریعتی« به همّت امیر رضایی از ۴۱ جلد مجموعه آثار او استخراج شده است. این نوشته گرانسنگ 
نشان میدهد که دکتر شریعتی از ۵۵۴ سوره قرآن دستکم درباره آیاتی از ۱۴ سوره سخن گفته است!
در قرآن آمده است: »آنهایی که دانش داده شدهاند، )به چشم بصیرت( میبینند که آنچه از جانب 
پرودگارت بر تو نازل شده حق است و مردم را به راه سربلندی و ستودگی رهبری میکند«.)۵)
بیشک شریعتی از کسانی بود که به برکت دانشی که به توفیق الهی فرا گرفت، آن حقانیّت را به وضوح دید 
و برای نشان دادنش به دیگران عمر خود، و سرانجام جانش را فدا کرد.
این از سخنان حکمتآموز امام علی)ع( است که: »این قرآن را )با طرح سواالت خود( به زبان آورید و )گرنه 
بدون پرسش( هرگز سخن نمیگوید. لیک من شما را از)گنجینه نهفته در( آن آگاه میکنم؛ هان بدانید که
نگاه دکتر شریعتی به قرآن | bazargan1 | @کانال تفسیر قرآن استاد بازرگان
6
@bazargan1
علم آنچه در پیش است )عوالم آخرت و رستاخیز( و سخن تازه از گذشته )تاریخ(، درمان دردهای )اخالقی 
فردی و اجتماعی( شما و نظم )نحوه سامان دادن( امورتان در آن است«.)۲)
شریعتی از اولین کسانی بود که با عینک جامعه شناسی و تاریخ و دستاوردهای دنیای مدرن به قرآن نگاه 
کرد و سواالتی را با قرآن مطرح کرد. نه همه برداشتهایش درست بود و نه خود هرگز چنین انتظار و 
ادّعایی داشت، اما هیچکس نمیتواند دریچههای تازه و تحول آفرینی را که او با سواالت تازهاش برای فهم 
بهتر قرآن گشود نادیده بگیرد.
خداوند او را با انبیاء و صدّیقین و شهداء ٰ و صالحین محشور کند که در راه و رفیق آنان بود:
 وَمَنْ یُطِعِ اهللَ وَالرَّسُولَ فَأُولَ
ٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اهللُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ 
 وَحَسُنَ أُولَ
ٰئِکَ رَفِیقًا )نساء ۹۱)
خرداد ماه ۵۴۱۹
۵ -وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى
 
ٰ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ )سبا ۹)
۲ -ذلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ، وَلکِنْ اُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: اَال اِنَّ فیهِ عِلْمَ ما یَأْتى وَالْحَدیثَ عَنِ الْماضى، وَ 
دَواءَ دائِکُمْ، وَ نَظْمَ ما بَیْنَکُمْ )نهجالبالغه خطبه ۵۱۱)

داستان‌مذهبی حر

🚩داستان  نبش قبر جناب حر
توسط شاه اسماعیل صفوی🌟

👑هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.
                
               •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•

ياران امام حسين 72تن

1
اسامی 72 تن از شهدای دشت کربال )این اسامی طبق حروف الفبا نوشته شده است(
1 - ابا عبداهلل حسین )ع( 19 - حجاج بن مسروق جعفی 37 - عباس بن علی )ع( 55 - عون بن جعفر
2 - ابراهیم بن حصین ازدی 20 - حر بن یزید ریاحی 38 - عبدالرحمن بن عبداهلل ارحبی 56 - عون بن عبداهلل بن جعفر
3 – ابوبکر حسن بن علی 21 - حالس بن عمر راسبی 39 - عبدالرحمن بن عبد ربه انصاری خزرجی 57 - عون بن علی بن ابی طالب )ع(
4 – ابو ثمامه صائدی 22 - حنظلة بن اسعد شبامی 40 - عبدالرحمن بن عروه غفاری 58 - قاسط بن زهیر تغلبی
5 – ابوعمرو نهشلی )خثعمی( 23 - زاهر، مولی عمرو بن حمق 41 - عبداهلل بن عروه غفاری 59 - قاسم بن حسن )ع(
6 - اسلم ترکی 24 - زهیر بن قین بجلی 42 - عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب 60 - مالک بن عبداهلل جابری
7 – امه بن سعد طائی 25 - سالم بن عمرو 43 - عبداهلل بن حسن بن علی )ع( 61 - مجمع بن عبداهلل عائذی
8 - انس بن حارث کاهلی 26 - سعید بن عبداهلل حنفی 44 - عبداهلل )اصغر( بن عقیل بن ابی طالب 62 - محمد بن عبداهلل بن جعفر
9 - بریر بن خضیر همدانی 27 - سلمان بن مضارب بجلی 45 - عبداهلل )اکبر( بن عقیل بن ابی طالب 63 - مسعود بن حجاج
10 - جابر بن حارث سلمانی 28 - سوار بن منعم 46 - عبداهلل بن علی بن ابی طالب )ع( 64 - مسلم بن عوسجه اسدی
11 - جابر بن حجاج تیمی 29 - سوید بن عمرو خثعمی 47 - عبداهلل بن عمیر کلبی 65 - مسلم بن کثیر ازدی
12 - جبله بن علی شیبانی 30 - سیف بن حارث بن سریع جابری 48 - عبداهلل بن مسلم بن عقیل 66 - منجح، مولی الحسین )ع(
13 – جعفربن عقیل بن ابی طالب 31 - سیف بن مالک عبدی 49 - عثمان بن علی بن ابی طالب )ع( 67 - نافع بن هالل
14 - جعفربن علی بن ابی طالب 32 - شوذب، مولی شکر 50 - علی اصغر )ع( 68 - نعیم بن عجالن انصاری
15 - جنادة بن کعب انصاری 33 - ضرغامة بن مالک 51 - علی اکبر )ع( 69 - وهب بن عبداهلل کلبی
16 - جندب بن حجیرخوالنی 34 - عابس بن ابی شبیب شاکری 52 - عمار بن حسان طائی 70 - هفهاف بن منهد راسبی
17 - جون بن حوی 35 - عامربن حسان بن شریح طائی 53 - عمرو بن جناده انصاری 71 – یزید بن ثبیط )ثبیت( عبدی
18 - حبیب بن مظاهر 36 - عامر بن مسلم عبدی 54 - عمرو بن قرظه انصاری 72 - یزید بن مغفل جعفی
 برای رفتن به اطالعات هر یک از شهدا نام مبارک شان را لمس کنید و برای بازگشت به فهرست مجددا نام مبارک شهید را لمس نمایید.
1 - ابا عبداهلل )ابو شهدا - حسین بن علی )ع((:
کنیه ابا عبداهلل را رسول خدا )ص( از هنگام والدت بر حضرت امام حسین نهادند.
امام حسین )ع( در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد. رسول خدا )ص( نام این فرزند زهرا )ع( را حسین نهاد. وی مورد
عالقه شدید پیامبر )ص( بود و آن حضرت درباره او می فرماید: حسین منی و انا من حسین...
وی در آغوش پیامبر بزرگ شد. هنگام رحلت رسول خدا، شش ساله بود. در دوران پدرش علی بن ابی طالب )ع( نیز از موقعیت باالیی
برخوردار بود، علم، بخشش، بزرگواری، فصاحت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو، حلم و ... از صفات برجسته این حجت الهی بود.
پس از شهادت پدرش امامت به امام حسن بن علی )ع( رسید همچون سربازی مطیع رهبر و موالی خویش و همراه برادر بود. پس از انعقاد
پیمان صلح میان امام مجتبی )ع( و معاویه، با برادرش و بقیه اهل بیت )ع( به مدینه آمدند. با شهادت امام حسن مجتبی )ع( در سال 49 یا
50 هجری بار امامت به دوش سیدالشهدا قرار گرفت. با مرگ معاویه در سال 60 هجری یزید به والی مدینه نوشت که از امام حسین )ع( 
بیعت بگیرد. اما سید الشهدا که فساد یزید و بی لیاقتی او را می دانست، از بیعت امتناع کرد و برای نجات اسالم از سلطه یزید که به زوال و
محو دین می انجامید، راه مبارزه را پیش گرفت. از مدینه به مکه هجرت کرد و در پی نامه نگاری های کوفیان و شیعیان عراق با آن
حضرت و دعوت برای آمدن به کوفه، آن امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد و نامه هایی برای شیعیان کوفه و بصره نوشت و بادرسافت
پاسخ کوفیان در بیعت شان با مسلم بن عقیل، در روز هشتم ذیحجه سال 60 هجری از مکه به سوی عراق، حرکت کرد.
پیمان شکنی کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل اوضاع عراق نامطلوب ساخت و سیدالشهدا که همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوی کوفه
می رفت، پیش از رسیدن به کوفه در سرزمین کربال در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت. تسلیم نیرو های یزیدی نشد و سرانجام در روز
عاشورا در آن سرزمین مظلومانه و تشنه کام، همراه فرزندان و اصحابش به شهادت رسید. از آن پس، کربال کانون الهام و عاشورا سرچشمه
قیام و آزادگی شد و کشته شدن وی، سبب زنده شدن اسالم و بیدار شدن وجدان های خفته گردید.

ياران امام حسين

4

2

1امام حسين 

 

2 - ابراهیم بن حصین ازدی :

از شهدای کربال و اصحاب دالور امام حسین )ع( بود؛ از جمله کسانی که سیدالشهدا )ع( در لحظات تنهایی، نام برخی از یاران را می برده

و صدا می زده است: "و یا ابراهیم بن الحسین ... ". وی بعدازظهر عاشورا در کنار امام حسین )ع( به شهادت رسید.

3 - ابوبکر حسن بن علی :

از شهدای کربال، فرزند امام حسن مجتبی )ع(. مادر او ام ولد بود. از مدینه همراه عمویش امام حسین )ع( به کربال آمد و روز عاشورا پس

از شهادت قاسم بن حسن، خدمت سیدالشهدا آمد و اجازه میدان طلبید و به میدان رفت و پس از نبردی دالورانه به شهادت رسید.

4 - ابوثمامه صائدی :

از یاران سیدالشهدا و شهید نماز، که روز عاشورا به فیض شهادت رسید. وی از چهره های سرشناس شیعه درکوفه و مردی آگاه و شجاع و

اسلحه شناس بود. مسلم بن عقیل در ایام بیعت گرفتن از مردم برای نهضت حسینی، او را مسئول دریافت اموال و خرید اسلحه قرار داده

بود. نامش عمربن عبداهلل بود. پیش از شروع درگیری های کربال خود را از کوفه به کربال رساند و به امام پیوست.

روز عاشورا، که یاران امام به تدریج شهید می شدند و از تعدادشان کاسته می شد و این کاهش محسوس بود ابو ثمامه هنگام ظهر خدمت

امام آمد و گفت جانم به فدای تو! چنین می بینم که دشمنان به تو نزدیک شده اند. به خدا قسم تو کشته نخواهی شد مگر اینکه من پیش

از تو کشته شوم دوست دارم این خدای خود را در حالی مالقات کنم که این نماز که وقتش نزدیک است بخوانم. امام نگاهی به باال افکند

و فرمود: نماز را به یاد آوردی، خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آری، اینک اول وقت نماز است. مهلتی از سپاه دشمن خواستند. 

آنگاه ابو ثمامه و جمعی دیگر، با امام حسین )ع( نماز جماعت خواندند. وی جزء آخرین سه نفری بود که از یاران امام تا عصر عاشورا زنده

مانده بودند. برخی گفته اند که در اثر جراحت های بسیار بر زمین افتاد، خویشانش او را به دوش کشیده و از میدان به در بردند و مدتها

بعد از دنیا رفت.

5 - ابو عمرو نهشلی )خثعمی(:

از شهدای کربالست که به قولی در حمله اول و به قولی در نبرد تن به تن شهید شد. از شخصیت های کوفه و مردی متهجد و شب زنده

دار بود.

6 - اسلم ترکی :

یکی از شهدا کربال. وی غالم سیدالشهدا و ترک زبان بود، تیرانداز و کماندار و قاری قرآن و آشنا به عربی بود. وی دالورانه جنگید و بر

زمین افتاد. امام به بالین او آمد و گریست و چهره بر چهره او نهاد. اسلم چشم گشود و امام حسین )ع( را بر بالین خود دید، تبسمی کرد و

جان داد.

7 - امیة بن سعد طائی :

از شهدای کربال به شمار آمده که خود را در کربال به امام حسین )ع( رساند و روز عاشورا، به نقلی در حمله اول شهید شد.

8 - انس بن حارث کاهلی :

از شهدای کربالست. وی از اصحاب رسول خدا )ص(، از طائفه بنی کاهل از بنی اسد بود. پیرمردی سالخورده، از شیعیان کوفه بود که

موقعیتی واال داشت. شبانه خود را به کربال رساند و روز عاشورا در رکاب امام حسین )ع( به شهادت رسید.

 

3

9 - بریر بن خضیر همدانی :

از شهدای کربالست. از اصحاب وفادار امام حسین )ع( و از انسان های شایسته و پرهیزگار که زاهد، قاری قرآن و معلم قرآن و از شجاعان

بزرگوار کوفه، از قبیله همدان بود. وی در سال 60 هجری از کوفه به مکه رفت و به امام حسین )ع( پیوست و همراه او به کوفه آمد. شب

عاشورا نیز از کسانی بود که برخاست و در حمایت و جانبازی برای امام، سخنانی ایراد کرد. روز عاشورا به میدان رفت و خطاب به سپاه

عمر سعد خطابه ای ایراد کرد و به نکوهش آنان پرداخت. بریر، پس از حر به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.

10 - جابر بن حارث سلمانی :

از شهدای کربالست. وی از شخصیت های شیعه در کوفه بود. در نهضت مسلم بن عقیل هم شرکت داشت و پس از شکست آن، همراه

گروهی به سوی حسین حرکت کردند و پیش از رسیدن آن حضرت به کربال، به او پیوستند.

11 - جابر بن حجاج تیمی :

از شهدای عاشورا در حمله نخست است. وی از سوارکاران شجاع کوفه بود که در کربال از سپاه عمر سعد به سپاه حسین )ع( پیوست. در

نهضت مسلم بن عقیل نیز از بیعت کنندگان با وی بود.

12 - جبلة بن علی شیبانی :

از شجاعان کوفه که در کربال در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسید. وی در صفین، در رکاب امیرالمومنین )ع( حضور داشت و در

قیام مسلم بن عقیل در کوفه همراه او بود. پس از شهادت مسلم نزد قبیله خود رفت و پنهان شد و آنگاه که امام حسین )ع( به کربال آمد

خود را به آن حضرت رساند و در رکابش جنگید و شهید شد.

13 - جعفر بن عقیل بن ابی طالب :

فرزند عقیل و عمو زاده سیدالشهدا بود. روز عاشورا در رکاب امام حسین )ع( شهید شد.

14 - جعفر بن علی بن ابی طالب :

فرزند امیرالمومنین و برادر ابوالفضل العباس بود که در کربال شهید شد. هنگام شهادت 19 سال داشت.

15 - جنادة بن کعب انصاری :

از شهدای کربالست. از مکه همراه امام حسین )ع( به کوفه آمد و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسید. پسرش )عمر بن جناده( 

هم در کربال شهید شد.

16 - جندب بن حجیر خوالنی :

از شهدای کربال در روز عاشور است. وی از چهره های بارز شیعه در کوفه و از یاران علی )ع( بود و قبل از رسیدن سپاه حر به کاروان

امام حسین )ع(، از کوفه بیرون آمد و به کاروان حسینی پیوسته بود. شهادتش را در حمله اول نوشته اند.

17 - جون بن حوی :

غالم سیاه ابوذر غفاری که در کربال به شهادت رسید. جون بن حوی پس از شهادت موالیش ابوذر به مدینه برگشت و در خدمت اهل بیت

در آمد. در سفر کربال، از مدینه همراه امام تا مکه و از آنجا به کربال آمد. چون به اسلحه سازی و اسلحه شناسی آشنا بود، شب عاشورا هم

در کربال به کار اصالح سالحها اشتغال داشت. با آنکه سن او زیاد بود، ولی روز عاشورا از سیدالشهدا )ع( اذن میدان طلبید. امام او را

رخصت داد و آزادش کرد. ولی او با اصرار می خواست در روزهای شادی و غم و راحتی و رنج از خاندان پیامبر جدا نشود. پس از نبرد

وقتی بر زمین افتاد امام خود را بر بالین او رساند و چنین دعا کرد: خدایا! رویش را سفید و بویش را معطرکن و او را با نیکان محشور

گردان.

 

18 - حبیب بن مظاهر :

از شهدای واال قدر کربال بود. در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل، در رکاب علی )ع( شرکت داشت و در نهضت مسلم بن عقیل در

کوفه، از کسانی بود که در راه بیعت گرفتن برای مسلم بن عقیل، کوشش فراوان می کرد. نیز از سران شیعه در کوفه محسوب می شد که

به حسین بن علی )ع( دعوت نامه نوشت. نزد امام حسین موقعیت واالیی داشت. در کربال نیز او را به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه خویش

تعیین کرد.

حبیب بن مظاهر، روز عاشورا از اینکه با شهادتش به بهشت خواهد رفت، خوشحال بود و با بریر بن خضیر مزاح می کرد. شهادت او بر

حسین )ع( بسیار سخت بود هنگام شهادتش 75 سال داشت. سر او نیز همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد.

19 - حجاج بن مسروق جعفی :

از شهدای گرانقدر سیدالشهدا )ع(. وی اهل کوفه و از یاران امیرالمومنین )ع( بود. وقتی خبر هجرت امام حسین )ع( را از مدینه به مکه

شنید خود را به آن حضرت رساند و همراه امام از آنجا به کربال آمد. همواره مالزم سیدالشهدا بود و در پنج وقت، اذان می گفت. روز

عاشورا به میدان رفت و جنگید و غرق خون خود نزد امام برگشت. پس از گفتگویی با سیدالشهدا بار دیگر به میدان رفت و شهید شد.

20 - حر بن یزید ریاحی :

شهید واالقدر عاشورا، حر از خاندان های معروف عراق و از روسای کوفیان بود. به درخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین )ع( فرا

خوانده شد و به سر کردگی هزار سوار برگزیده گشت. در منزل قصر بنی مقاتل یا شراف، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت

به سوی کوفه شد. کاروان حسینی را همراهی کرد تا به کربال رسیدند و امام در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگیدن با حسین بن

علی )ع( جدی است، صبح روز عاشورا به بهانه آب دادن به اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد به کاروان حسینی پیوست. توبه

کنان کنار خیمه های امام آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید و پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید. حسین بن علی )ع( 

بر بالین حر حضور یافت و خطاب به آن شهید فرمود: تو همون گونه که مادرت نامت را حر گذاشته است، حر و آزاده ای، آزاد در دنیا و

سعادتمند در آخرت!

21 - حالس بن عمر راسبی :

از شهدای کربالست که در حمله اول در روز عاشورا به شرف شهادت نائل شد.

22 - حنظلة بن اسعد شبامی :

از شهدای کربالست. حنظله از چهره های شیعی در کوفه و زبان آور شجاع و معلم قرآن بود. چون سیدالشهدا به کربال رسید، وی به آن

حضرت پیوست وی جزء شهدایی است که تا اواخر زنده بود و از جان حسین بن علی )ع( در مقابل تیرها و نیزه های دشمن محافظت می

کرد و گاهی هم با سخنانش به سپاه کوفه هشدار میداد و موعظه می کرد.

23 - زاهر، مولی عمرو بن حمق :

از شهدای عاشوراست. وی را از شخصیت های کوفه و مردی سالخورده از قبیله کنده دانسته اند. غالم عمرو بن حمق خزاعی )از یاران

ویژه امیرالمومنین( بود و در حرکت های انقالبی عمرو بن حمق )که به دست معاویه شهید شد( همدوش و همراه او و تحت تعقیب معاویه

بود. در سال 60 هجری به مکه آمد و به حسین )ع( پیوست و در حمله نخست روز عاشورا به شهادت رسید.

 

5

24زهيرابن قين

 

می گشت و دوست نداشت که با سیدالشهدا برخورد کند و هم منزل شود. اما در یکی از منزلگاها به ناچار با فرود آمدن کاروان حسینی

همزمان شد. امام کسی را نزد او فرستاد. زهیر نزد امام رفت. همسرش نیز همراه او آمد و به کاروان حسین )ع( پیوستند. شب عاشورا نیز،

از جمله کسانی بود که با نطقی پر شور، مراتب اخالص و حمایت جانبازی خویش را نسبت به امام ابراز کرد و گفت: اگر هزار بار هم کشته

شوم، و زنده گردم هرگز دست از یاری پسر پیغمبر بر نخواهم داشت. روز عاشورا، سیدالشهدا فرماندهی جناح راست خویش را در میدان

به زهیر سپرد. ظهر عاشورا هم او و سعید بن عبداهلل جلوی امام ایستادند و سپر تیرها شدند تا امام نماز بخواند. پس از اتمام نماز به میدان

رفت و شجاعانه نبرد کرد و با شمشیر از حسین )ع( دفاع کرد و جنگید و کشته شد. امام به مالین او آمد و او را دعا کرد و کشندگانش را

نفرین کرد.

25 - سالم بن عمرو :

از شهدای کربالست. وی غالمی از طایفه بنی مدینه بود و در کوفه می زیست و از شیعیان اهل بیت به شمار می آمد سوارکاری نامدار بود. 

در نهضت حضرت مسلم شرکت داشت. پس از تنها ماندن مسلم بن عقیل او و جمعی دیگر از شیعیان دستگیر شدند، اما سالم از جنگ دشمن

گریخت و پنهان شد. چون شنید امام حسین )ع( به کربال رسیده است، خود را به آن حضرت رساند و روز عاشورا در حمله اول شهید شد.

26 - سعید بن عبداهلل حنفی :

از شهدای واالقدر کربالست، که ایمانی راسخ و شجاعتی فراوان داشت و هواداران سر سخت اهل بیت )ع( بود. شب عاشورا وقتی

سیدالشهدا )ع( از افراد خواست که از تاریکی شب استفاده کرده و متفرق شوند، یاران برخواستند و هر یک سخنانی گفتند. از جمله سعید

بن عبداهلل ایستاد و گفت: نه به خدا قسم، تو را وا نمی گذاریم. اگر بدانم که کشته می شوم و سپس زنده می شوم، آنگاه سوزانده می شوم،

و هفتاد بار با من چنین می کنند، باز هم از تو جدا نمی شوم تا در راه تو فدا شوم. وی از انقالبیون پر شور کوفه به حساب می آمد. در

نهضت مسلم بن عقیل هم فعال بود و نامه مسلم را به مکه رساند و از مکه همراه امام به کوفه آمد تا روز عاشورا در مقابل امام حسین )ع( 

ایستاد تا آن حضرت نمازش را بخواند. او آنقدر تیر خورد که بر زمین افتاد و جان باخت.

27 - سلمان بن مضارب بجلی :

از شهدای کربالست. گفته شده وی پسر عموی زهیر بن قین بوده و همراه او، پیش از رسیدن به کربال، به سپاه حسین بن علی )ع( پیوست

و عصر عاشورا شهید شد.

28 - سوار بن منعم :

از شهدای حادثه کربالست. وی پس از رسیدن امام حسین )ع( به کربال از کوفه آمد و به آن حضرت پیوست.

29 - سوید بن عمرو خثعمی :

آخرین کشته کربالست. وی پس از شهادت امام حسین )ع( شهید شد. یکی از دو مردی بود که همراه امام حسین بودند. او مجروحی

افتاده در میدان، میان زخمیان بود و رمقی در بدن داشت و در آن حال، چون شنید کوفیان شادی کنان می گویند حسین کشته شد، به

هوش آمد و با چاقو و شمشیری که داشت با همان حالت به جنگ پرداخت و شهید شد.

30 - سیف بن حارث بن سریع جابری :

از شهدای جوان کربالست. وی و پسر عمویش مالک بن عبداهلل از کوفه آمده، در کربال به امام حسین )ع( پیوستند. روز عاشورا پس از

شهادت حنظلة بن قیس، هنگامی که دشمن به خیمه گاه امام حسین نزدیک شده بود، گریان خدمت امام آمدند و اذن میدان طلبیدند. 

سپس هر دو با هم به میدان رفته، جنگیدند تا شهید شدند.

6

31 - سیف بن مالک عبدی :

از شهدای کربالست. از بصره به کوفه آمد و از آنجا به کاروان امام حسین )ع( پیوست، سپس همراه او به کربال آمد. عصر عاشورا در نبرد

تن به تن به شهادت رسید.

32 - شوذب، مولی شکر :

از شهدای کربالست. وی غالم شاکر بن عبداهلل همدانی بود و از شیعیان برجسته و از بزرگترین انقالبیون حماسی و مخلص به شمار می آمد

که در کربال، در کهنسالی به شهادت رسید. از مکه همراه امام شد و به کربال آمد. شهادت او بعدازظهر عاشورا بود.

33 - ضرغامة بن مالک :

از شهدای کربالست. وی در کوفه می زیست و از شیعیان امام و بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل بود. چون مسلم شهید شد، همراه سپاه

کوفه به کربال آمد، اما در آنجا به یاران سیدالشهدا )ع( پیوست و عصر عاشورا به شهادت رسید.

34 - عابس بن ابی شبیب شاکری :

از شهدای کربالست. عابس از رجال برجسته شیعه و مردی دلیر، سخنور، کوشا و تالشگر، شب زنده دار، از طایفه بنی شاکر بود. از کسانی

بود که وقتی مسلم بن عقیل نامه امام حسین )ع( را برای اهل کوفه خواند، به پا خواست و اعالم هواداری و حمایت کرد و پس از بعت

کوفیان با مسلم بن عقیل بعنوان پیک، نامه ای از سوی آنان به امام حسین )ع( در مکه رساند. دالوری های او در کربال مشهور است. رشادت

های وی چنان بود که سپاه کوفه از نبرد تن به تن با وی ناتوان بودند. به دستور عمر سعد، از اطراف او را سنگباران کردند. او هم زره از

تن بیرون آورد و کاله خود از سر برداشت و لخت شد و با تیغ بر دشمن حمله کرد و یک تنه آنقدر جنگید تا در قلب میدان و محاصره

دشمن به شهادت رسید.

35 - عامر بن حسان بن شریح طائی :

از اصحاب امام حسین )ع( بود که از مکه همراه آن حضرت آمد و در کربال در حمله اول به شهادت رسید. وی از شجاعان معروف و شیعیان

خالص بود. پدرش نیز در جنگ جمل و صفین، در رکاب حضرت علی )ع( جنگیده بود.

36 - عامر بن مسلم عبدی :

از شهدای کربال بود. عامر اهل بصره بود، همراه غالمش سالم از بصره به مکه آمد و به سیدالشهدا )ع( پیوست و از آنجا همراه امام تا کربال

آمد و روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسید.

37 - عباس بن علی )ع(:

فرزند امیرالمومنین، برادر سیدالشهدا، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین )ع( در روز عاشورا. مادرش فاطمه کالبیه بود که بعدها به ام

البنین شهرت یافت. علی )ع( پس از شهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج کرد.

عباس و 3 پسر دیگر ثمره این ازدواج بود. والدتش را در 4 شعبان سال 26 هجری در مدینه نوشته اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود. و

این چهار فرزند رشید همه در کربال در رکاب امام حسین )ع( به شهادت رسیدند.

آن حضرت، قامتی رشید، چهره ایی زیبا و شجاعتی کم نظیر داشت و به خاطر سیمای جذابش او را قمر بنی هاشم می گفتند. در حادثه

کربال، سمت پرچمدار سپاه حسین )ع( و سقایی خیمه ها اطفال و اهل بیت امام حسین را داشت و در رکاب برادر غیر از تهیه آب، نگهبانی

خیمه ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین )ع( نیز بر عهده او بود و تا زنده بود دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند.

روز عاشورا سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند. وقتی علمدار کربال از امام حسین )ع( اذن میدان طلبید حضرت از او

خواست تا برای کودکان تشنه و خیمه های بی آب، آب تهیه کند. ابوالفضل به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و در بازگشت به خیمه

ها که فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دست هایش قطع گردید و به شهادت رسید.

 عباس مظهر ایثار و وفاداری و گذشت بود.

 

7

وقتی به فرات وارد شد با اینکه تشنه بود، اما به خاطر تشنگی برادرش آب نخورد. شهادت عباس برای امام حسین بسیار ناگوار و شکننده

بود. پیکرش در کنار نهر علقمه ماند و سیدالشهدا به سوی خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت خبر داد. هنگام دفن شهدای کربال نیز، در

همان محل دفن شد. از این رو امروز حرم ابوالفضل )ع( با حرم سیدالشهدا فاصله دارد.

38 - عبدالرحمن بن عبداهلل ارحبی :

از شهدای کربالست از همراهان مسلم بن عقیل در کوفه بود. مردی بود شجاع، موجه و محترم و تابعی. در مکه همراه امام شد و به کربال

آمد. گفته اند در حمله نخست به شهادت رسید.

39 - عبدالرحمن بن عبد ربه انصاری خزرجی :

از شهدای کربالست. وی از اصحاب رسول خدا )ص( بود و پس از رحلت آن حضرت نیز از کسانی بود که به امیرالمومنین اخالص داشت

و از آن حضرت قرآن آموخته بود. روز تاسوعا با بریر شوخی می کرد. وقتی گفتند االن چه وقت شوخی است؟ گفت چرا خوشحال نباشم؟

میان ما و بهشت جز درگیری با این کافران و شهادت فاصله ای نیست.

40 و 41 -عبدالرحمن بن عروه غفاری و عبداهلل بن عروه غفاری :

عبدالرحمن و برادرش عبداهلل که هر دو در کربال شهید شدند، از اشراف و شجاعان کوفه بودند و به خاندان پیامبر عشق می ورزیدند. این

دو برادر با هم از کوفه به کربال آمده بودند. هر دو با هم روز عاشورا از سیدالشهدا اذن پیکار گرفتند و با هم به میدان رفتند. در رفتن به

میدان نبرد از هم سبقت می جستند. این دو برادر با هم نیز به شهادت رسیدند.

42 - عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب :

از شهدای کربال و اوالد عقیل است.

43 - عبداهلل بن حسن بن علی )ع( :

نوجوان 11 ساله، فرزند امام حسن مجتبی )ع( که در روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهدا بر زمین افتاده، برای دفاع از عموی به سوی میدان

شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جنگید و عده ای را کشت و به شهادت رسید. برخی هم نقل کرده اند حرمله، با شمشیر، دست او را

که در آغوش عمویش حسین قرار گرفته بود قطع نموده همانجا شهیدش کرد.

44 و 45 -عبداهلل بن عقیل بن ابی طالب :

از شهدای بنی هاشم در روز عاشورا. عقیل دو پسر داشت که نام هر دو عبداهلل بود، یکی به نام اکبر یاد می شد و دیگری به نام اصغر. هر

دو در کربال با امام حسین )ع( شهید شدند.

46 - عبداهلل بن علی بن ابی طالب )ع( :

از شهدای کربالست وی فرزند امیرالمومنین و برادر عباس و مادرش ام البنین بود. هنگام شهادت 25 سال داشت.

47 - عبداهلل بن عمیر کلبی :

جزء اولین شهداست که از جبهه امام حسین به میدان رفت. جوانی دالور از شیعیان کوفه بود. به کوفه آمده و در نزدیکی بئرالعبد خانه

ای گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد. وقتی دید عمر سعد، نیرو آماده و سازماندهی میکند تا از نخیله به جنگ حسین بن علی )ع( در

کربال برند، به خدا قسم شیفته جهاد با مشرکان بودم. امیدوارم جنگ با اینان که به نبرد فرزند پیامبر می روند، نزد خداوند کم ثواب تر از

جهاد با مشرکان نباشد. پیش همسر خود رفت و نیست خود را با او در میان گذاشت، شبانه هر دو از کوفه بیرون رفتند و شب هشتم محرم

 

8

به یاران امام حسین در کربال پیوستند. همسر او نیز از شهدای کربال بود. پس از شهادت عبداهلل همسرش خود را به بالین او رسانید و خاک

از چهره او می زدود که به دست شمر، یکی از غالمانش به نام رستم با گرزی بر سر اورد و کنار شوهرش به شهادت رسید.

48 - عبداهلل بن مسلم بن عقیل :

از شهدای بنی هاشم در کربال، مادرش رقیه دختر علی علیه السالم بود. گفته اند در حالی که دست بر پیشانی نهاده بود تیری آمد و دست

و پیشانی را به هم دوخت. برخی او را هنگام شهادت 14 ساله دانسته اند.

49 - عثمان بن علی بن ابی طالب )ع( :

یکی از شهدای کربال. وی برادر عباس است که مادرش ام البنین و پدرش امیرالمومنین است. در روز عاشورا مجروح شد و بر زمین افتاد

و یکی از سپاه ابن سعد او را کشت. هنگام شهادت 21 سال داشت.

50 - علی اصغر )ع( :

یکی از فرزندان امام حسین )ع( که شیرخوار بود از تشنگی روز عاشورا بی تاب شده بود. امام خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم

کسی جز این کودک نمانده است. نمیبینید که چگونه از تشنگی بی تاب شده است؟

در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید امام حسین )ع( خون گلوی او را گرفت و به

آسمان پاشید. از این کودک با عنوان های شیرخواره، شش ماهه، باب الحوائج، طفل رضیع و ... یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی

است که در ارتباط با او آورده می شود.

51 - علی اکبر )ع( :

فرزند بزرگ سیدالشهدا و شبیه پیامبر که روز عاشورا فدای دین شد. مادر علی اکبر لیال دختر ابی مره بود. در کربال حدود 25 سال داشت. 

سن او را 18 سال و 20 هم گفته اند. او اولین شهید روز عاشورا از بنی هاشم بود. علی شباهت بسیاری به پیامبر داشت، هم در خلقت، هم

در اخالق و هم در گفتار.

علی چندین بار به میدان رفت و رزم های شجاعانه ای با انبوه سپاه دشمن نمود. پیکار سخت او را تشنه تر ساخت. به خیمه آمد. بی آنکه

آبی بتواند بنوشد، با همان تشنگی و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با

حسین )ع( دفن شده است. مدفن او پایین پای ابا عبداهلل الحسین )ع( قرار دارد و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.

52 - عمار بن حسان طائی :

از شهدای کربالست. وی از شیعیان خالص و از شجاعان معروف بود. از مکه همراه امام به کربال آمد و در پیش روی آن حضرت به شهادت

رسید.

53 - عمرو بن جناده انصاری :

از شهدای نوجوان کربال که پدرش نیز در رکاب سیدالشهدا )ع( شهید شد. این نوجوان چون خواست به میدان رود امام فرمود: پدر این

نوجوان کشته شد؛ شاید مادرش راضی نباشد که به میدان رود. گفت مادرم دستور داده که به میدان روم و لباس جنگ بر من پوشانده

است. او که 9 ساله یا 11 ساله بود، به میدان رفت و رجز خواند و جنگید تا کشته شد.

 

 

9

خطاب کرد که ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟ حضرت فرمود آری تو پیش از من به بهشت میروی. از من به پیامبر سالم برسان و بگو که من

در پی تو می آیم و ... افتاد و شهید شد.

55 - عون بن جعفر:

از شهدای کربالست. پسر جعفر بن ابی طالب )جعفر طیار(. عون در زمان امام حسن مجتبی و سپس امام حسین از یاوران آن دو امام بود. 

همراه همسرش در کربال حضور داشت. روز عاشورا از سیدالشهدا )ع( اجازه گرفت و به میدان رفت. نبردی دالورانه کرد و به شهادت

رسید هنگام شهادت 56 ساله بود.

56 - عون بن عبداهلل بن جعفر:

پسر حضرت زینب )س( بود که همراه برادر دیگرش محمد در روز عاشورا در نبرد تن به تن با سپاه کوفه به شهادت رسید. عون و برادرش

پس از حرکت امام حسین از مدینه، در پی کاروان راه افتادند و در منزگاه ذات عرق خدمت امام رسیدند.

57 - عون بن علی بن ابی طالب )ع( :

از شهدای کربالست اولین کسی بود که پس از شهادت جمع زیادی یاران امام، از جمع برادرانش داوطلب رفتن به میدان شد. وقتی برای

اذن گرفتن آمد، برادرش امام حسین )ع( فرمود: آیا آماده مرگ شدی؟ گفت چگونه آماده نشوم، در حالی که تو را تنها و بی یاور می

بینم!

امام دعایش کرد که برو، خداوند پاداش نیکت دهد. به میدان رفت، جنگید و مجروح شد. از هر طرف بر سر او ریختند و او را شهید کردند.

58 - قاسط بن زهیر تغلبی :

از شهدای حمله نخست در روز عاشورا. پیرمردی از طایفه بنی تغلب بن وائل بود. او و برادرانش چون خبر آمدن حسین به کوفه را شنیدند،

شب عاشورا خود را مخفیانه به کوفه رساندند. هر سه برادر روز عاشورا به شهادت رسیدند.

59 - قاسم بن حسن )ع( :

نوجوان شهید عاشورا در رکاب سیدالشهدا )ع( فرزند گرامی امام حسن مجتبی )ع(. روز عاشورا سن او به حد بلوغ نرسیده بود. برای

میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. ابا عبداهلل چون نگاه به او افکند، وی را در آغوش کشید و گریست، آنگاه اجازه داد. قاسم

خوش سیما بود. سوار بر اسب شد و عازم میدان گشت. در جنگی دالورانه به شهادت رسید. هنگامی که بر زمین می افتاد عمویش ابا عبداهلل

)ع( خود را بر بالین او رساند ولی او در حال جان دادن بود. پیکر او را آورد و کنار شهدای اهل بیت قرار داد.

60 - مالک بن عبداهلل جابری :

از شهدای کربالست، وی و برادرش سیف بن حارث بن سریع، در کربال به حسین بن علی )ع( پیوستند و عصر عاشورا، در لحظاتی که سپاه

کوفه به خیمه گاه امام حسین )ع( نزدیک شده بودند، اجازه میدان گرفته، جنگیدند و شهید شدند.

61 - مجمع بن عبداهلل عائذی:

وی از شهدای کربال در حمله اول است. در مسیر کوفه در منزلگاه زباله به سیدالشهدا )ع( پیوست و در رکاب امام به کربال آمد.

62 - محمد بن عبداهلل بن جعفر:

پسر حضرت زینت و عبداهلل بن جعفر، که در روز عاشورا در رکاب سیدالشهدا )ع( به شهادت رسید. او برادرش عون پس از خروج امام

حسین )ع( از مکه میان راه به او پیوستند و در کربال در نبرد تن به تن با دشمن در محاصره قرار گرفتند و شهید شدند.

 

 

 

 

 

10

63- مسعود بن حجاج:

از شهدای کربال. وی و پسرش )عبدالرحمان بن حجاج( در حمله اول به شهادت رسیدند.

64 - مسلم بن عوسجه اسدی:

اولین شهید عاشورا که در حمله نخست به شهادت رسید. پیر مردی بزرگوار از طائفه بنی اسد و از چهره های درخشان کوفه و هواداران

اهل بیت )ع( بود. در نهضت مسلم نقش دریافت پول از هواداران و تهیه سالح برای نهضت را بر عهده داشت. در کربال از یاران شجاع و

فداکار امام بود. سپاه دشمن چون در نبرد تن به تن یارای جنگیدن با او را نداشتند، او را سنگباران کردند. چون مسلم به زمین افتاد، رمقی

در تن داشت که حسین بن علی )ع( و حبیب بن مظاهر خود را به او رساندند.

65 - مسلم بن کثیر ازدی :

از شهدای کربال در حادثه عاشورا، از کسانی بود که به قصد حسین بن علی )ع( از کوفه بیرون آمد و نزدیکی های کربال به آن حضرت

پیوست و روز عاشورا در حمله نخست به شهادت رسید.

66 - منجح، مولی الحسین )ع(:

از شهدای کربالست، نامش منجح بن سهم و در زمان امام حسن مجتبی )ع( غالم آن حضرت بود. پس از وی غالم سیدالشهدا بود. منجح

در روز عاشورا پس از نبردی دلیرانه در رکاب موالیش به شهادت رسید و از شهدای اولیه بود.

67 - نافع بن هالل :

از شهدای کربالست. نافع، بزرگواری دالور، قاری قرآن، کاتب و از حامالن حدیث و از اصحاب امیرالمومنین )ع( بود و در سه جنگ

جمل، صفین و نهروان در رکاب آن حضرت بود. وی از شخصیت های بارز کوفه به شمار می رفت و پیش از شهادت مسلم بن عقیل مخفیانه

از کوفه بیرون آمده به استقبال امام شتافته بود، سپس همراه امام حسین)ع( به کربال آمد. در کربال همراه عباس )ع( در آوردن آب به

خیمه ها مشارکت داشت. از جمله کسانی بود که در سخنرانی پر شوری وفاداری خویش را نسبت به سید الشهدا ابراز داشت. نافع نام خود

را روی تیر های زهر آگین خود می نوشت و همواره با آنها تیر اندازی می کرد. روز عاشورا وقتی تیرهایش تمام شد، شمشیر کشید و بر

سپاه کوفه تاخت، کوفیان با سنگ و تیر او را مورد ضربه های خود قرار دادند تا اینکه بازویش شکست او را محاصره کرده و زنده دستگیر

کردند شمر او را گرفته نزد عمر سعد برد. سپس به دست شمر به شهادت رسید.

68 - نعیم بن عجالن انصاری :

از شهدای کربالست. نعیم از طایفه خزرج بود و دو برادرش از یاران حضرت علی )ع( و از مدافعان آن حضرت در جنگ صفین بودند. او

از کوفه حرکت کرد و در کربال خود را به امام حسین )ع( رساند و در روز عاشورا در حمله نخست شهید شد.

69 - وهب بن عبداهلل کلبی :

از شهدای کربالست، مادر و همسرش نیز در کربال بودند و به شهادت رسیدند. وهب که اهل کوفه بود، در کربال در رکاب امام حسین )ع( 

حضور داشت. روز عاشورا پس از حر و بریر به میدان رفت. مادرش مشوق او در رفتن به میدان بود. وقتی پس از مقداری جنگ، نزد مادر

برگشت که: آیا راضی شدی؟ گفت وقتی راضی میشوم که در رکاب امام حسین )ع( به شهادت برسی. دوباره رفت و جنگید، همسرش هم

رفت و چوبی بر گرفت و به میدان رفت. وهب آنقدر جنگید تا شهید شد.

 

 

 

 

 

دشمن را  زخم های زیادی بر پیکرش نشست. به امام

 

 

11

70 - هفهاف بن منهد راسبی :

از شهدای کربالست. مردی دلیر و تکسوار از شیعیان بصره و از یاران علی )ع( که وقتی خبر حرکت امام را به سوی کوفه شنید از بصره به

سوی کربال حرکت کرد. وقتی رسید که حادثه پایان یافته و با تیغ بر افراد سپاه عمر سعد حمله کرد. عده ای را کشت و خود به شهادت

رسید.

71 - یزیدبن ثبیط )ثبیت( عبدی :

از شهدای کربالست. وی ده پسر داشت. پس از دریافت نامه سیدالشهدا )ع( که خطاب به اهل بصره نوشته بود همراه دو پسرش عبداهلل و

عبیداهلل از بصره خارج آمدند و به علت بسته بودن راه ها با پیمودن بیراهه ها در مکه خود را به امام حسین )ع( رسانده، به کاروان او

پیوستند. روز عاشورا پسرانش در حمله اول و خودش در مبارزه تن به تن به شهادت رسیدند.

72 - یزید بن مغفل جعفی :

از شجاعان هنرمند و شاعر شیعه که در کربال به شهادت رسید. وی در مکه به کاروان حسینی پیوست و با آن حضرت به کربال آمد و روز

عاشورا در پیکار تن به تن با کوفیان، پس از کشتن عده ای زیادی به شهادت رسید.

شعری از مولوی در خصوص شهدای کربال

کجایید ای شهیدان خدایی بالجویان دشت کربالیی

کجایید ای سبک باالن عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بی نوایی

در آن بحرید کاین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاسـت صورت های عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق که اصل اصل اصل هر

التماس دعا

 

 

 

 

قران از نگاه دکتر شريعتي

💕جملات تکان دهنده ی دکتر علی شریعتی درباره قرآن:

قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. 
کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!
کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز! 
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست …کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم… آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست.
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند” چه کس مرده است؟ “چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است. 
قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. 
یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترافرستاده تا موزه سازی کنیم؟ 
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند! … اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …!” گویی مسابقه نفس است …
قرآن!‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول ، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند. 
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو. آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. 
آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است...

تاريخ شمسي محرم

☑️

◾◾◾◾◾◾◾◾◾

 طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجري شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.


در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.

 

5:47 اذان صبح


امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»

طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.


حدود 6


امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.


7:06 طلوع آفتاب


کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.


حدود 8


بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.

بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.


حدود 9


روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.)


حدود 10


بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.

بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.

همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.

اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.


حدود 11


بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». 

 یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.


۱۲:۵۰ اذان ظهر


 حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»

 امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»


حدود ساعت ۱۳


۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»


 حدود ساعت ۱۴


 عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»


 حدود ساعت ۱۵ 


 امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.

 امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.

در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»


۱۶:۰۶ اذان عصر


وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»


گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»


 حدود ساعت ۱۷ 


بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.


یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.


نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.


 ۱۸:۴۹ اذان مغرب 


 داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»

*لایوم کیومک یا اباعبدالله ...*
السلام علیک أيها المظلوم و ابن المظلوم و ابن المظلومة و رحمة الله تعالي وبركاته  🏴

 

⭕️➕اصول پنج‌گانه موفقیت و آرامش

- اصل اول ؛
من اجازه ورود افکار منفی را به ذهن خودم نمیدهم 
من در هر حال و در بدترین شرایط زندگی‌ام مثبت فکر میکنم. 

- اصل دوم ؛
من اجازه اعتراض به تقدیر خداوند را ندارم 
او بهتر ازهمه بر جریان امور مسلط است 

- اصل سوم ؛
من اجازه تنبلی، تن پروری، بیکاری را ندارم 
من در برابر سختی‌های جسمی و روحی مقاوم هستم چون من جسم نیستم بلکه روحی بزرگ هستم 

- اصل چهارم ؛
من اجازه ماندن در وادی جهل و ناآگاهی و نادانی را ندارم 
من باید بدانم 
من باید بخوانم
 
- اصل پنجم 
من غیر از خداوند به هیچ کس نیاز ندارم 
او برای من کافی است 
ذکر او مایه آرامش روح من است 
او همنشین من است 
من به خداوند عشق می‌ورزم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش*👌😊

 1_ کار سختی که تو داری :
 *آرزوی هر بیکاری است .

 2_ فرزند لجبازی که تو داری: *آرزوی هر کسی است که بچه دار نمیشوند

 3_ خانه ی کوچکی که تو داری:
 *آرزوی هر کرایه نشینی است .. .

 4_ و دارایی کم تو:
 *آرزوی هر قرض داری  است 

 5_ سلامتی تو:
 *آرزوی هر مریضی است .

 6_ لبخند تو:
 *آرزوی هر مصیبت دیده ای است

 7_ پوشیده ماندن گناهانت:
 *آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده است
   می گویند ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی دادیم

۸- *حتی گناه نکردنت آرزوی بعضی از گناهکاران است ، می گویند ای کاش ما هم می* *توانستیم دست از گناه برداریم ...
*و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند !!

 *بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت و بخاطرشان خدا را شکر کن*

خدایا شکرت 🙏

🌹🌹🌹🌹🌹

 

اصول آرامش

☑️

 

⭕️➕اصول پنج‌گانه موفقیت و آرامش

- اصل اول ؛
من اجازه ورود افکار منفی را به ذهن خودم نمیدهم 
من در هر حال و در بدترین شرایط زندگی‌ام مثبت فکر میکنم. 

- اصل دوم ؛
من اجازه اعتراض به تقدیر خداوند را ندارم 
او بهتر ازهمه بر جریان امور مسلط است 

- اصل سوم ؛
من اجازه تنبلی، تن پروری، بیکاری را ندارم 
من در برابر سختی‌های جسمی و روحی مقاوم هستم چون من جسم نیستم بلکه روحی بزرگ هستم 

- اصل چهارم ؛
من اجازه ماندن در وادی جهل و ناآگاهی و نادانی را ندارم 
من باید بدانم 
من باید بخوانم
 
- اصل پنجم 
من غیر از خداوند به هیچ کس نیاز ندارم 
او برای من کافی است 
ذکر او مایه آرامش روح من است 
او همنشین من است 
من به خداوند عشق می‌ورزم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش*👌😊

 1_ کار سختی که تو داری :
 *آرزوی هر بیکاری است .

 2_ فرزند لجبازی که تو داری: *آرزوی هر کسی است که بچه دار نمیشوند

 3_ خانه ی کوچکی که تو داری:
 *آرزوی هر کرایه نشینی است .. .

 4_ و دارایی کم تو:
 *آرزوی هر قرض داری  است 

 5_ سلامتی تو:
 *آرزوی هر مریضی است .

 6_ لبخند تو:
 *آرزوی هر مصیبت دیده ای است

 7_ پوشیده ماندن گناهانت:
 *آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده است
   می گویند ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی دادیم

۸- *حتی گناه نکردنت آرزوی بعضی از گناهکاران است ، می گویند ای کاش ما هم می* *توانستیم دست از گناه برداریم ...
*و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند !!

 *بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت و بخاطرشان خدا را شکر کن*

خدایا شکرت 🙏

🌹🌹🌹🌹🌹

 

حکايت

🌀چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار:

💝حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ 
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!
💝حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
💝حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟
گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم...
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...
💝حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، 
اما دستم را میگیرد...

.

کوه نوردی بانوان

🅾 از مشکلات شایع بانوان در برنامه های کوهنوردی:

@irmma 
 انجمن پزشکی کوهستان ایران: یکی از چالش های مهم زنان در فعالیت کوه نوردی ، خودداری از نوشیدن آب و مایعات جانشین در صعودهای سراسری و یا گروهی پر تعداد به همراه مردان است که به علت رعایت عرف و فرهنگ جامعه و در دسترس نبودن مکانی امن و نزدیک و دور از دید از دفع  ادرار خودداری می نمایند و به همین علت مجبور می شوند که آب و مایعات جانشین در حد مطلوب استفاده نکرده که در نتیجه به طور ارادی خود را دچار آب زدایی پیشرونده می نمایند.

از آنجایی که زنان با مقایسه مردان به لحاظ فیزیولوژیکی جسمانی با داشتن توده چربی بیشتر حدود ده درصد نیاز به آب بیشتری دارند که این مزید بر علت می گردد.

اغلب در صعود های مشترک و پر تعداد که بارها ناظر آن بوده ام ، سرپرستان برنامه ها مکان هایی رابرای توقف و استراحت و تجدید قوای تیم و یا کمپ زنی در نظر میگیرند که نقاط کور و دور از دید ، مناسب و امن برای این مورد وجود ندارد و زنان آگاهانه مجبور به خودداری از نوشیدن آب و سایر مایعات به جهت عدم دفع ادرار می گردند.

تشویق ظاهری و غیر واقعی سرپرست نیز زنان را وادار به ادامه فعالیت نموده و آنان را به سوی آب زدایی پیش رونده می کشاند که حاصل آن جز واماندگی ، خستگی و گرفتگی عضلات و ... نیست . زیرا بدن انسان قادر به سازش فعالیت مناسب و مطلوب در شرایط آب زدایی نخواهد بود.

سرپرستی و هدایت تیم تنها به داشتن توان جسمانی لازم ، تجربه و هدایت به سوی قله و ... نیست . مهمترین و حیاتی ترین عضله یک سرپرست برای هدایت ایمن ، سالم، دلچسب و موفق ،مغز اوست. به تفکر و بینش عمیق و وسیع اوست . به خوشفکری، تدبر، تیزبینی و هوشمندی اوست. به تصمیم گیری صحیح در شرایط بحران اوست .
شاه کلید سرپرست برای رهبری تیم مغز اوست . سرپرست باید تمام مغز باشد وگرنه هر کسی می تواند سرپرست باشد.
یک خلبان ماهر و آگاه خلبانی است که بداند کی نباید پرواز کند وگرنه هر خلبان کم تجربه ای هم میتواند پرواز کند.
بنا به دلایل بروز خستگی ، ضعف و عدم آمادگی جسمانی لازم ، سهل انگاری و و پوشش لباس های زمستانی و بستن هارنس و تجهیزات فنی در برخی صعودها و یا به معنای واقعی کلمه «تنبلی» و فرار از دفع ادرار ، از نوشیدن آب و مایعات خودداری می نمایند .تا مجبور به دفع ادرار نگردند.

راه چاره آن است که فرصت ها و شرایطی را برای زنان و حتی مردان ، برای افراد تیم فراهم شود تا دفع ادرار امکان پذیر و شرایط نوشیدن آب و مایعات مهیا گردد. وگرنه سرپرست به کشاندن زنان به شرایط بحرانی سهیم خواهد بود. و زنان نیز در هر فرصت مناسب میبایست بدون تعلل اقدام به این عمل نمایند.

به لحاظ علمی این امکان وجود ندارد که بانویی کوه نورد از ابتدای صعود در اوایل صبح تا خاتمه آن در عصر دفع ادرار نداشته باشد و بتواند در حین فعالیت  ورزشی خوب آبگیری کرده باشد.

کلیه ها روزانه 170 لیتر پلاسمای خون را تصفیه و الکترولیت ها و سایر مواد لازم را بازجذب و یک درصد معادل 1/7 لیتر اوره و سایر مواد سمی را به شکل ادرار دفع می کند. واگر این عمل  صورت نگیرد عملکرد ورزشی و سلامتی دچار اختلال می گردد.
کم آبی بدن می تواند باعث اشکال در عملکرد فعالیت های استقامتی گردد. 
بانویی که آب کافی نمی نوشد  به دلیل واماندگی قادر به ادامه صعود نخواهد بود.کم آبی آستانه تحمل بدن را نسبت به فعالیت در هوای گرم کاهش میدهد.
کم آبی نه تنها پاسخ های دمای مرکزی را بالا می برد بلکه مزایای حاصل از آمادگی هوازی بالا و سازگاری با گرمادر رابطه با دمای مرکزی را نیز خنثی می کند.
سایر پیامدهای بد آب زدایی بدن در مبحث قبل عنوان گردیده  بود. 

 تحقیق و گردآوری: علی طاهری

 انجمن پزشکی کوهستان ایران

تاريخ سينه زني محرم

"تاریخچه ی عزاداری محرم "
مراسم عزاداری محرم اصلاّدراسلام ومذهب تشیع وجودنداشت.برای نخستین باردرسال352 معزالدوله ازپادشاهان آل بویه دستورداد روزعاشورابرای امام حسین عزاداری کنندولی این عزاداری به صورت سینه زنی وزنجیرزنی یاچیزی ازاین مقوله نبود.ابن جوزی درکتاب المنتظم می نویسدکه دستوردادندزنان برامام حسین مویه کنند.بازارتعطیل شود.هریسه پزان ( حلیمی ها)هریسه نپزندوقصابان قصابی نکنندوبازاربسته شودوپارچه های کرباس سفیدبیاویزند.مراسم عزاداری پس ازسیصدسال ازقیام عاشورااین گونه آغازشد.دردوره های بعدتعطیل شد .تنهاگاهی روزعاشوراملایی یک سخنرانی درباره ی حادثه ی کربلامی کرد.
اماعزاداری به شکل امروزی راصفویه بخشی به زوروبخشی به رضارابنانهادکه دردوضرب المثل لری عزاداری به زورمنعکس است:
 1_حالاکه زوره یاحسین!
2_ حسن جون،حسین جون،نه ازدله نه ازجون،ازضرب چومیرحاجی،حسین!
 صفویه بنابه سیاست ضدعثمانی مصلحت دیدکه ازنظرمذهبی هم مردم ایران رامخالف عثمانی کند.این بودکه باشمشیرمردم راشیعه کردوعزاداری محرم رابه شکل وسیعی رواج دادحتی تعزیه راهم بدعت کردند.
درزمان افشاریه عزاداری محرم افت کرد.اصولاّنادرشاه اآخوندهارایک مشت بیکاره ی مفت خوروسربارمردم می دانست.
درزمان زندیه کمی عزاداری بیشترشد.
درزمان قاجارآخوندهاازبی عرضگی شاهان قاجاراستفاده کرده ورشدیافتند.دراین دوره عزاداری ولباس سیاه پوشیدن وسیع شد.ناصرالدین شاه قاجار به ملاهاپروبال دادوعزاداری راعمداّشدت بخشیدحتی. لباس سیاه بین مردم پخش می کردوتکیه دولت رابرای این کارساخت.
درزمان رضاشاه جلوی عزاداری گرفته شدومردم مخفیانه عزاداری می کردند.اومی گفت هیچ قومی برای دشمن خودش عزاداری نمی کندمگرایرانیان.اوبه قهوه خانه هادستو ردادهمه گرامافون داشته باشندوموسیقی پخش کنندتامردم شادشوندزیراآخوندهابه اندازه ی کافی مردم راغمگین کرده اند ،حالانوبت شادی شان است.
ولی درزمان محمدرضاشاه به مردم آزادی داده شدودوباره عزاداری باب شدولی نه خیلی زیادچون دراین دوره تحصیل کردگان وغرب رفته هاوکمونیست هازیادشده بودند.
درجمهوری اسلامی عزاداری شکل سیاسی به خودگرفت وبه اعلادرجه ی خودرسیدمثلاّافرادبرای گرفتن پست ومقام یاحفظ پست ومقام خوددرعزاداری وحتی تشکیل هیأت ازهمدیگرسبقت می گیرندودرنمازهای جمعه وجماعت زیادشرکت می کنند.البته هرچه این قبیلد چیزهابیشترشودازنظرسیاسی به نفع دولت است.

کربلا

. 👌  
دکتر شریعتی می گوید:

در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر می‌‌ایستد.
خودش و فرزندانش شهید می‌شوند.
هزینه انتخابش را می‌‌دهد
 و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.
از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌

دوم: یزید
 همه را تسلیم می‌خواهد.
مخالف را تحمل نمی‌‌کند.
سرِ حرفش می‌‌ایستد.
نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.
بی‌ آبرویی را به جان میخرد
 تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد
سوم: عمرِ سعد
 به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را می‌خواهد هم خرما،
 هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت.
هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را.
نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوشنامی.
هم آب می‌خواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است
 که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد.
نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
 نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
 اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...

(دکتر علی شریعتي)

ماندلا

تاریخ جامعه شناختی (نلسون ماندلا)
‌👈🌈 #جهان -5 اوت1962 دستگیری #نلسون_ماندلا  ومحکوم به حبس ابدکه  مدت 27 سال، در زندان‏ بسربرد
✍️ «نلسون ماندلا» مرد بزرگ معاصر #آفریقا بود که استقامت او در مبارزه؛ علاقه‌مندی‌اش به حقوق و رفاه بشر، آزادی و دموکراسی و حل مسائل ملل آفریقا با توسل به قوانین بین‌المللی و از طریق داوری و رد هر گونه تجاوز معروف است. 
➖ وي در سال 1944م به  كنگره ملي افريقا پيوست و پس از مدتي، رهبري آن را بر عهده گرفت.
 او در نيمه دوم دهه 1940 و در تمام طول دهه 1950 از چهره‏هاي اصلي كنگره ملي افريقا در مبارزات مردمي عليه رژيم تبعيض نژادي به شمار مي‏رفت. نسلون ماندلا در سال 1960م  شاخه نظامي كنگره را پايه ريزي كرد و تلفات قابل توجهي به نيروهاي دولت آپارتايد وارد آورد. ماندلا در اوت 1962 به اتهام تلاش براي ساقط كردن دولت افريقاي جنوبي دستگير و به حبس ابد محكوم شد. 
➖ #نلسون_ماندلا از آن تاريخ تا سال 1989م به مدت 27 سال، در زندان‏هاي سياسي مختلف رژيم نژادپرست افريقاي جنوبي به سر برد و به عنوان معروف‏ترين زنداني سياسي جهان شناخته شد. سرانجام در پي تغييرات سياسي در كادر رهبري رژيم افريقاي جنوبي، نلسون ماندلا آزاد شد.
 آزادي ماندلا و نزديك شدن دولت آپارتايد به او، به دليل كم كردن خطر بالقوه اين مبارزه سياه پوست و نيروهايش برضد  دولت پروتوريا صورت گرفت. در نهايت، 
نلسون ماندلا در اول ماه مي1994 به عنوان اولين سياست مدار سياه پوست به رياست جمهوري كشور افريقاي جنوبي برگزيده شد. 
#نلسون_ماندلا از نمادهای برجسته مبارزه برای #آزادی و برابری سیاه‌پوستان و از زمینه‌سازان وحدت آفریقای جنوبی جدید به‌شمار می‌رود.

قضاوقدر

🔅حکمت عملی مولانا_ بخش هشتم
▫️مصطفی ملکیان


۲۱. عمل و کوشش ما شرط لازم نیل به هدف است و نه شرط کافی آن.

اقتضای عقلانیت عملی این است که هر عمل ما هدفی را دنبال کند. اما مولانا می‌گوید عمل و کوشش ما اگر چه شرط لازم برای نیل به هدف است اما شرط کافی نیست. اول باید بپذیرم که تلاش و عمل من تنها شرط لازم است و اگر اقدام به عمل نکنم حتماً به هدف نمی‌رسم، اما چنین نیست که صِرف انجام عمل مرا به مقصود خواهد رساند.

از رنج کسی به گنج وصلش نرسید
واین طُرفه که بی‌رنج کس آن گنج ندید

مولانا می‌گوید اسباب را مهیا کن و زانوی اشتر را ببند و باقی را به خدا یا هستیِ بسپار و معنای توکل این است:

گفت پیغامبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
(مثنوی، دفتر اول)

اما مولانا نکته‌ی دیگری هم دارد که بدیع است و خاص اوست. می‌گوید اگر کاری کردی و به هدف نرسیدی، امکان این هست که به چیز دیگری برسی.  همیشه مترصد باش که اگر هدفم حاصل نشد ممکن است چیز دیگری حاصل می‌شود:

گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
(مثنوی، دفتر اول)

این بیت در داستان پادشاه و کنیزک آمده است. پادشاه که گرفتار عشق به کنیزک بود برای معالجه‌ی او دست به دعا می‌شود و در خواب به او مژده می‌دهند که فردا حکیم حاذقی را ملاقات خواهی کرد. حکیم الاهی را که می‌بیند می‌گوید اول گمان می‌کردم معشوقم کنیزک است، دست به هزار کار زدم تا به معشوق برسم، اما حالا می‌بینم که معشوق بهتری یافته‌ام.

می‌گوید گاهی شخصی برای نان به جانب نانوا می‌دود، اما به جای نان، شیفته‌ی حُسن نانوا می‌شود. اگر عاشق نان نبود، هرگز به نانوا نمی‌رسید. گاهی به دنبال تفرج و گشت‌وگذار به باغی می‌رود و شکارِ جمال باغبانی می‌شود. 

بهر نان شخصی سوی نانبا دوید
داد جان چون حسن نانبا را بدید
بهر فرجه شد یکی تا گلستان
فرجه‌ی او شد جمال باغبان
همچو اعرابی که آب از چه کشید
آب حیوان از رخ یوسف چشید
رفت موسی کآتش آرد او بدست
آتشی دید او که از آتش برست
جست عیسی تا رهد از دشمنان
بردش آن جستن به چارم آسمان
(مثنوی، دفتر اول)

این دیدگاه، دیدگاهی امیدوارانه است. در برخی از روان‌شناسان امروز هم چنین دیدگاهی دارند. مارتین سلیگمن که از چهره‌های روان‌شناسی مثبت‌گرا یا ایجابی است همین نگاه را دارد و می‌گوید زندگی را چنین ببینید که ممکن است به دنبال چیزی بروید اما چیز بهتری به دست آورید.
خدا معشوقی بر سر راه شما می‌گذارد و در میانه‌ی راه خودش را به شما می‌دهد:

تا بدین جا بهر دینار آمدم
چون رسیدم مست دیدار آمدم
(مثنوی، دفتر اول)

همین دیدگاه امیدوارانه در اندیشه کَرمه‌ای مولانا هم هست. می‌گوید هیچ بدی در جهان گم نمی‌شود و هیچ خوبی هم.

این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
(مثنوی، دفتر اول)

مولانا می‌گوید وقتِ عمل انگار در کوهی فریاد می‌زنیم. فریاد ما به جانب ما بازمی‌گردد.

کسانی هستند به وجود خدا قائل نیستند اما نظام جهان را نظامی اخلاقی می‌بینند. والتر ترنس استیس، فیلسوف تجربه‌گرای انگلیسی در باب وجود خدا آگنوستیک(ندانم‌انگار) بود اما به نظام اخلاقی جهان قائل بود و برای این باور، دو استدلال هم داشت که به گمان من قانع‌کننده‌اند.

📍ادامه دارد...

قران

معجزه جاوید

معجزات علمی قرآن

149. نژاد های بشر

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ 22 روم

و از نشانه‏هاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و رنگهاى شماست قطعا در اين [امر] براى دانشوران نشانه‏هايى است
عامل دیگری که در ژنها تأثیر دارد، جهشهای ژنی است. عواملی در طبیعت وجود دارند، مثل اشعه ی کیهانی، برخی موادّ شیمیایی موجود در گیاهان و خاک و ... که می توانند موجب جهش برخی از ژنها شوند. این عامل باعث می شود که نوع دیگری از تفاوت نیز در فرزندان به وجود آیند.
در حقیقت همین عامل است که نژادهای گوناگون را پدید آورده است. طبق برخی روایات، حضرت حوّا(علیه السلام) رنگی گندمگون داشته است. واژه ی حوّا نیز به زن گندمگون گفته می شود. این رنگ در حقیقت ترکیبی چند نوع رنگدانه است؛ که عبارتند از رنگدانه سیاه، سفید، زرد و سرخ. لذا در ژنتیک جدّه ی ما بالقوّه این چهار رنگ وجود داشته اند. چه بسا آدم(علیه السلام) نیز چنین بوده است. پس کافی بوده که در نسل آن حضرت، یک جهش ژنتیکی رخ دهد و رنگ سیاه را غلبه دهد؛ و به این طریق، سیاهپوستان پدیدار شوند. در یک جهش دیگر، رنگ سرخ غالب می شود، و پدر سرخپوستان زاده می شود؛ و ... . این اتّفاق حتّی اکنون نیز رخ می دهد. شاید دیده باشید که گاه فرزندی از والدینی سفید پوست به دنیا می آید که خالی بسیار بزرگ روی بدن اوست؛ یعنی قسمتی از بدن او سیاهپوست می باشد. اگر آن اتّفاق ژنتیکی که برای تکّه ای از پوست شخص می افتد برای کلّ پیکر او اتّفاق بیفتد، آنگاه یک سیاهپوست خواهیم داشت از والدینی سفید پوست. 
این قرآن اثر نبوغ یک پیامبر درس نخوانده در بین مردمی با سطح معلومات 1400 سال پیش نیست. این معجزه الهیست.. 

#معجزه
#قرآن
#نژاد

قران

.
معجزه جاوید

معجزات علمی قرآن

150. زیباترین صورت

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «3» تغابن

آسمان‌ها و زمين را به حق آفريد و شما را صورت‌گرى كرد و صورت شما را نيكو قرار داد و بازگشت (همه) به سوى اوست.  انسان ابتدا رنگ و روی بشری داده شده و بعد ضمن مدت کوتاهی چهره بهتری به او داده شده است.
انسان در بلند مـدت چهره بشری بخود گرفته است. . و بعـد در مدت کوتاهی ظرافت و زيبائی فعلیِ آن را بخود گرفـته، (حرفِ «فـاء» که بر ترتيب و تعـقـيـب دلالت دارد، آمـدن آن بر سرِ فعل اَحْـسَـنَ، بيانگر"بهـتر سـازی چـهـره در کـوتـاه مـدت" پـس از رنگ و روی انسانی بخود گرفتن چهره است). در بررسی هـائی که انـجـام شـده بـرآورد شـده که ظرافـت و زيبائی چـهـره انسان در 10000 سال گـذشـتـه صـورت گرفـته است. یعنی همان زمانی که حضرت آدم علیه السلام وارد صحنه دنیا شد. و از آنـجـا کـه مـورد خــطاب آيه انسان می باشد، بهتر سازی چهره شامل همه تيره ها می شود. 
این قرآن اثر نبوغ یک پیامبر درس نخوانده در بین مردمی با سطح معلومات 1400 سال پیش نیست. این معجزه الهیست.. 

#معجزه
#قرآن
#چهره

معجزه قران

.
معجزه جاوید

معجزات علمی قرآن

158. ذره درون صخره

يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ «16» لقمان

اى فرزندم! اگر (عمل تو) همسنگ دانه‌ى خردلى باشد و در دل تخته سنگى يا در آسمان‌ها يا در زمين نهفته باشد، خداوند آن را (در قيامت براى حساب) مى‌آورد، زيرا كه خداوند دقيق و آگاه است.
1ـــ ذره ناچيز در تخته سنگ می رود:
مردم 14 قرن پیش وقتیکه این آیه را شنیدند با خود میگفتند مگر میشود چیزی درون سنگ مخفی شود؟ ولی علم امروزه نمونه آنرا و دلیلش را آشکار ساخت.
قشر خارجی زمین از لايـه های متعددی تشکیل میشود که در حرکت هستند. در برخی جاهـا کناره يکی از آن لايه ها زير لايه ديگر می رود و به مواد مذاب می رسد. بعد با آتشـفـشان فوران می کند و پس از سرد شدن به تخته سنگ تبديل می شود.  به اين شکل ذره ای که روزی روی سطح زمين بوده الآن در دل يک تخته سنگ قـرار دارد.
2ـــ  ذره در سيارات می رود:
 پيوسته گاز و انرژيها و گـرمـا و ذرات از محدوده اطـراف زمـين خارج شـده و به فـضـا می رود. به ايـن شـکـل ذره ای که روزی روی زمين بوده الآن می تواند در سياره ديگری باشد.

این قرآن اثر نبوغ یک پیامبر درس نخوانده در بین مردمی با سطح معلومات 1400 سال پیش نیست. این معجزه الهیست.. 

#معجزه
#قرآن
#صخره
#ذره

کتاب

🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀

‍زندانی در برزیل وجود دارد که زندانیان با خواندن یک کتاب و نوشتن برداشت خود از کتاب می توانند چهار روز از مدت زمان حبس خود کم کنند !
مردی که به جرم سرقت مسلحانه به زندان محکوم شده بود با خواندن حدود سیصد جلد کتاب، مدت حبس خود را از ده سال به کمتر از هفت سال کاهش داد. این مرد پس از آزادی از زندان ، به لطف مطالعات و دانش کسب شده در مدت حبس ، بلافاصله در آزمون ورودی معتبر ترین دانشگاه این کشور پذیرفته شد و اکنون پس از گذشته ده سال از آزادی خود و اخذ مدرک دکتری، به عنوان استاد و مدرس دانشگاه مشغول به کار است...
او بر  بسیاری از دوستان متخلف خود اثرات مثبت گذاشت و فرزندان او نیز تحت تاثیر این اقدام پدر، تغییر مسیر داده و در دانشگاه های معتبر پذیرفته شدند ! او با این عمل خود الهام بخش افراد زیادی در گرایش به مطالعه و تغییر مسیر زندگی خود شده است.
و به راستی که فرهنگ همیشه وحشتناک‌ترین چیز برای ناعادلان است زیرا مردمی که کتاب بخوانند هرگز برده نخواهند شد ...!!

همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند

تا باد چنین بادا


🍃🌹📚

معجزه اشک

سوال:
چرا خداوند آب دهان را شیرین. و اشک چشم را شور و آب گوش را تلخ و آب بینی را خنک قرار داده است؟؟؟؟؟

جواب 


امام صادق (ع)میفرمایند:
 آب دهان شیرین است تا انسان از خوردن و آشامیدن لذت ببرد.


آب چشم شور است برای محفوظ نگه داشتن پیه چشم زیرا اگر شور نبود پیه چشم آب می شدوفایده دیگرآن ضد عفونی کردن چشم است.

اما آب گوش و رطوبتش تلخ است برای جلوگیری ورود حشرات ریزکه به خاطر تلخی نمیتوانند وارد گوش و از آنجا وارد مغز شوند.

آب بینی هم خنک است به خاطر سالم ماندن مغز سر انسان تا طیلان و جاری نشود زیرا اگر آب بینی گرم بود  باعث جاری شدن مغز به داخل بینی میگردید.
اللّه اکبر 
خدا بزرگتر است از آنچه در تصور ماست.
هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!
هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند... 
بدون اذان ...
 اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند... 
چقدر کوتاهست این زندگی...
 به فاصله یک اذان تا نماز .

به خیلی چیزا باید فکر کرد و عمیق شد...
قدر با هم بودن را بدانیم ...
این متن تنمو لرزوند..

درموردمرگ

😔آیا میدانید بعد از فوت شخص رشد موها تا چندین ماه متوقف نمیشود؟. 
آيا ميدانيد بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میماند و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور میکند!...
لا حول ولا قوة إلا بالله.
ایامیدانید پس ازمرگ تنها عضوی که تا ۳ روز زنده است گوش هست به همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده میشود ، سبحان الله
آیامیدانیدملک الموت حضرت عزرائیل؛در شبانه روز 360بار به تو نگاه میکند؛
آیا میدانید که حضرت عزرائیل روزی۵بار وارد خانه شما میشود و به دیوار تکیه میدهد؟؟
و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال تقابل خواهی کرد! حالا اگر سه بار استغفار کرده و این پیام رو به دیگران بفرستی عرض چند دقیقه میلیونها شخص استغفار میکنند ؛که مسبب خیرش تو هستی؛و این عمل باعث 
خشنودی خداوند میباشد! 

  + مطمئنا شیطون نميذاره این پستو کپی کنی

اللّهم صلِّ علی محمدوآل محمّد
6راه آسان برای بدست آوردن ثواب بعد از مرگ:
۱- به شخصی یک قرآن هدیه کن؛ هرگاه تلاوت کرد ثوابش به تو میرسد.
۲- به یک شفاخانه یک ویلچر هدیه کن. هر مریضی استفاده کرد ثوابش به تو میرسد.
۳- در تعمیر مسجد شرکت کن.
۴- در جای پر ازدحام، آب سردکن بگذار. هرکس آب بنوشد ثوابش به تو می رسد.
۵- یک درخت یا نهال بکار؛
هر انسان یا حیوان استفاده کند ثوابش به تو میرسد.
۶- از همه آسان تر، این مطلب را به اشتراک بگذار، هرکس عمل کرد ثوابش به تو میرسد.   🔦🔦🔦🔦🔦🔦🔦🔦🔦🔦
🔑 از اشك سه كس بترس:
1-اشك يتيم
2-اشك مظلوم
3-اشك پدر ومادر

ده مو

قران

.
معجزه جاوید

معجزات علمی قرآن

160. سرعت نور در قرآن

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ «5» سجده

خداوند امور را از آسمان به سوى زمين تدبير مى‌كند، سپس این امور طی روزى كه مقدار آن هزار سال از سال‌هايى است كه مى‌شمريد، به سوى او بالا مى‌رود.

خداوند به وسیله فرشتگان امور را تدبیر میکند:
 فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً «5» نازعات.
و امور را تدبير كنند.
از طرفی فرشتگان موجوداتی هستند که از نور خلق شده اند

آیه می گوید که اوامر خداوند در روز به اندازه هزار سالی که ما می شماریم به طرف خدا حرکت میکند.منظور آیه از سالی که ما (مسلمانان) می شماریم سال قمری است که مربوط به گردش ماه بدور زمین است. ماه در هر سال 12 بار دور زمین می گردد و در هر 1000 سال 12000 بار. مسافتی که ماه در 12000 بار گردش خود بدور زمین طی می کند 25831347230 کیلومتر است. یعنی اوامر خداوند توسط فرشتگان در یک شبانه روز مسافت مزبور را طی میکنند. هر شبانه روز بطور دقیق 236 ثانیه کمتر از 24 ساعت طول می کشد یعنی هر شبانه روز 09966/86164 ثانیه است. اگر مسافتی که اوامر خداوند توسط فرشتگان در روز طی می کنند را بر ثانیه ها تقسیم کنیم سرعت حرکت اوامر خداوند توسط فرشتگان در ثانیه بدست می آید. بترتیب زیر:
25831347230 کیلومتر تقسيم بر 09966/86164 (ثانيه) = 458/299792 کیلومتر در ثانيه
سرعتی که برای حرکت اوامر خداوند در ثانیه بدست می آید 458/299792 کیلومتر در ثانیه است، و این سرعت دقیقا همان سرعت حرکت نور در ثانیه است. و می توان نتيجه گرفت که اوامر خداوند توسط موجوداتی از جنس نور منتقل میشوند.

این قرآن اثر نبوغ یک پیامبر درس نخوانده در بین مردمی با سطح معلومات 1400 سال پیش نیست. این معجزه الهیست.. 

#معجزه
#قرآن
#سرعت_نور
#نور

پزشک

اولین پزشک ایرانی ...

دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩سالگی تحصیلات ابتدایی داشت و خدمتکار یکی از خوانین بزرگ بختیاری بود او هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد وهمان جا می ماند تا مدرسه تعطیل می شد و دوباره آنها را به منزل میبرد دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن برعهده دکتر جردن بود.
دکتر جردن از پنجره دفتر کارش می دید که هر روز جوانی قوی هیکل چند دانش آموز را به مدرسه می آورد.
یکروز که این جوان در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد دکتر جردن از کار او خوشش آمد واو را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمی دهد جوان (دکتر ابولقاسم بختیار) گفت که بعلت سن بالا و نداشتن هزینه تحصیل و همچنین با داشتن سه فرزند قادر به این کار نیست ؛
دکتر جردن پذیرفت که خود شخصا آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه های خان باشد بر عهده بگیرد او بعلت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت وسرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت دکتر بختیار چهار فرزند داشت که همگی آنها پزشک بودند .
دکتر سامویل مارتین جردن معلم و مبلغ آمریکایی از سال ١٨٩٩تا١٩۴٠ریاست کالج آمریکایی در تهران بر عهده داشت و به پاس خدماتش خیابانی در تهران بنامش نامگذاری شد.
گاهی یک خدمت ما میتواند سرنوشت فرد وحتی اجتماعی را تغییر دهد خوبی خوبیست با هر مذهب ویا هر ملییتی !!!

اینم دلیل نامگذاری خیابان جردن
متن خیلی جالبی برای من بود خواستم شما هم در این حس مشترک شوید😊🌹
 1 شهریور روز پزشک مبارک 🌺